اخبار داغ

یادداشت مصطفی قهرمانی؛

تهران، شهری که میان شلوغی هم زیباست

تهران، شهری که میان شلوغی هم زیباست
تهران، شهری که میان شلوغی هم زیباست؛ جایی که زیر پوست خسته‌اش، روحی زنده و عاشقانه جریان دارد و مردمانش با امید، روزهای پرهیاهو را به لبخند بدل می‌کنند.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ مصطفی قهرمانی، سردبیر پایگاه خبری تحلیلی تهران‌پرس در یادداشتی نوشت: تهران برای من فقط یک شهر نیست؛ یک موجود زنده است که نفس می‌کشد، می‌خندد، گاهی خسته می‌شود و باز برمی‌خیزد. شهری که هر صبح صدای بوق ماشین‌ها، خنده کودکان مدرسه‌رو و همهمه خیابان‌ها را در خود می‌بلعد تا دوباره متولد شود. من سال‌هاست از پشت پنجره‌های تحریریه، این شهر را تماشا می‌کنم؛ شهری که به‌رغم همه نقدها، هنوز زیباست، هنوز امید در کوچه‌هایش جریان دارد.

تهران شهری است که اگر بخواهی بشناسی‌اش، باید در هوایش نفس بکشی و با مردمش هم‌قدم شوی. از میدان راه‌آهن تا تجریش، هر ایستگاه مترو، هر پارک و هر کوچه خاطره‌ای در دل دارد.

 اینجا، تضاد نه یک ضعف بلکه هویت شهر است؛ کنار برج‌های بلند، خانه‌هایی هست که هنوز بوی نان تنوری مادرانه می‌دهد. در کنار خیابان‌های مدرن، کوچه‌هایی هستند که زمان در آن‌ها متوقف مانده است.

گاهی از بالای پل طبیعت به چراغ‌های شهر نگاه می‌کنم؛ انگار هزاران ستاره روی زمین ریخته باشند. آن‌جا درمی‌یابم که تهران نه فقط مرکز سیاست و اقتصاد، بلکه مرکز احساس و تلاش است. 

شهری که در هر شب زمستانی‌اش، هزار قصه ناگفته پنهان است؛ قصه‌ی کارگری که با دستان پینه‌بسته نان خانه‌اش را تأمین می‌کند، یا دختری که با امید به آینده در کتابخانه‌ی کوچک محله درس می‌خواند.

تهران شهر صبر است. در ازدحام صبحگاهی، لبخند راننده‌ای که در ترافیک می‌ماند، نشانه‌ی همین صبر است. در نگاه مادری که در ایستگاه اتوبوس کودکش را در آغوش گرفته، عشق جاری است. شاید همین لحظه‌هاست که تهران را زنده نگه داشته؛ نه برج‌ها و اتوبان‌ها، بلکه دل‌های مهربانی که در دل خستگی، هنوز روشن مانده‌اند.

با این همه، تهران تنها شهرِ حال نیست، بلکه شهرِ حافظه است. هر آجری از بازار بزرگ، هر حوض قدیمی در حیاط خانه‌های نارمک یا یوسف‌آباد، تکه‌ای از تاریخ را در خود دارد. این شهر، شاهد روزهای تلخ و شیرین بسیاری بوده است؛ از روزهای انقلاب تا روزهای سخت جنگ و بعد، دوران بازسازی و امید. 

تهران همواره برخاسته، ترمیم شده و جلو رفته است. شاید رمز ماندگاری‌اش در همین روح مقاوم باشد.

اما در کنار زیبایی‌ها، باید از مسئولیت هم گفت. تهران برای بقا، نیازمند مراقبت است؛ از هوایش، از درختانش، از میراث فرهنگی و اجتماعی‌اش.

 اگر می‌خواهیم این شهر همچنان خانه‌ ما بماند، باید یاد بگیریم دوستش بداریم نه فقط در شعر و شعار، بلکه در عمل. رها کردن زباله در خیابان، تخریب درختی برای ساخت‌وساز، یا بی‌توجهی به همسایه، هرکدام زخمی است بر چهره‌ی این شهر.

تهران مثل مادری است که با تمام خستگی، هنوز لبخند می‌زند. مادری که گاهی دلش گرفته، اما هیچ‌وقت ما را ترک نکرده است. 

در هوای سرد زمستان، وقتی برف بر شانه‌هایش می‌نشیند، آرام می‌شود؛ گویی برای لحظه‌ای از نفس کشیدن ما آسوده است. و در بهار، وقتی شکوفه‌ها بر شاخه‌های شمیران می‌نشیند، دوباره جوان می‌شود.

تهران را باید با دل دید، نه از پشت فرمان ماشین یا قاب تلفن همراه. باید لحظه‌ای ایستاد و به صدای پرنده‌ها در پارک لاله گوش داد، بوی خاک نم‌خورده در بعدازظهر تابستان را حس کرد، و فهمید که زندگی در همین جزئیات ادامه دارد.

من باور دارم که تهران، باوجود تمام خستگی‌هایش، هنوز می‌تواند لبخند بزند. هنوز می‌شود در کوچه‌هایش عشق را یافت، هنوز می‌شود در خیابان‌هایش رؤیا دید. این شهر به ما یاد داده که امید، حتی در ازدحام هم قابل زیستن است.

تهران، شهر من است؛ شهری که هرچند گاه دلم را می‌گیرد، اما دوباره دلم را می‌برد. شهری که در هر غروب نارنجی‌اش، آغوشی برای بازگشت دارد. شهری که اگر خوب گوش بدهی، صدای قلبش را می‌شنوی که می‌گوید: هنوز زنده‌ام، هنوز زیبا.

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه