به مناسبت سالروز درگذشت ماموستا هه ژار
گفتگو با عبدالرحمان شرفکندی "ماموستا هه ژار" در مرداد 1367
عبدالرحمان شرفکندی از شاعران برجسته و نامدار کُرد را شاید کمتر کسی امروز بشناسد. مصاحبه ای که در پیش رو دارید در مرداد ماه سال 1367 توسط کیهان فرهنگی چاپ وقت، با استاد شرفکندی صورت گرفته است که گزیده ای از آن به مخاطبان تقدیم می شود.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از نوای آبیدر، گویشهای محلی در سرزمین پهناور ما آنقدر وسیع و متنوع و ناشناخته است که دانش پژوهان را به شگفتی واداشته که چگونه در دامنه هر کوهی، و در ورای هر دشتی، لهجه ای و زبانی وجود دارد که ساکنان آن با عشق و شوری بی نظیر آن را از نسلی به نسل دیگر انتقال می دهند و بر حفظ آن در برابر هجوم لغات بیگانه می کوشند، البته همه این اقوام ایرانی از کرد، ترک، بلوچ، ترکمن و... صادقانه زبان فارسی را نیز به فرزندان و نوباوگان خویش می آموزند و به عنوان زبان مشترک ملی، و راز تجربه ناپذیری این سرزمین، پاس می دارند و ادبا، عرفا و شعرای بسیاری می پرورند که با گویش آشنای خود، ذوق و عاطفه یا درس حماسه و اخلاق را به همزبانان خویش می آموزند، اینان بی تردید دانشمندان گمنام ایران هستند.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, نوای آبیدر,
یکی از وظایف مهم مراکز فرهنگی ما، شناسایی این فرزانگان در طول تاریخ و نیز معرفی معاصران بوده و هست تا شرح احوال و آثار آنان را در برابر دید نقادان و منظر نظر مردم قرار دهد. از این رهگذر «کیهان فرهنگی»- هر چند کوتاه- به معرفی دانشمند و شاعر توانای کرد، استاد عبدالرحمن شرفکندی متخلص به «هژار» پرداخته است و خوشوقت است که زمانی به ملاقات ایشان رفته است که پس از یک دوره زندگی پر فراز و نشیب، در حال حاضر سرگرم تلاش و کوشش علمی و فرهنگی بوده و ترجمه هایشان از عربی به فارسی و از فارسی به کردی، یا تاکنون به چاپ رسیده و یا در دست ناشران است که فهرست آنها را در همین مصاحبه ملاحظه خواهید فرمود. اثر بزرگ ایشان ترجمه کتاب قانون ابن سینا در 7 جلد است که تا به حال 3 جلد آن انتشار یافته و بقیه در دست انتشار است. استاد در جواب این سوال که چه عاملی ایشان را برآن داشت که قانون را ترجمه کنند، می گویند:
«عربی صحرانشین در خیمه مهمانسرای شیخ سوگند یاد کرد که از حلاوه لذیذتر در دنیا نیست- حلاوه نوعی شیرینی است که از خرما می سازند- گفتند خورده ای: گفت نه. لیکن پسرعمویم حمد کاغذی را لیسیده بود که گویا حلاوه در آن پیچیده بوده اند!
,
هزار سال و خورده ای است که ما ایرانیان به وجود شیخ الرئیس می بالیم و او را مایه افتخار می دانیم. اگر از ما بپرسند که آثار ابن سینا را دیده ای یا چشیده ای، پاسخ همان پاسخ پسرعموی حَمَد است. می گوییم آقا اروپاییان به شیخ الرئیس افتخار می کنند و او ا به ارج می نهند. اروپا، آقا اروپا! فهمیدی؟ خواستم ایرانیان هم میهنم و پارسی زبانان در خارج ایران از حلاوه های گوناگون ممتاز-که از کارگاه قنادی ابو علی سینا بیرون آمده اند- دست کم یکی را بچشند و از لیسیدن کاغذ پاره های اروپاییان بیاسایند.
,میلیون ها مرد و زن بچه مستضعف زاغه نشین و روستایی در مملکت ما، قبل از آنکه دستشان به دامان طبیبی برسد جانشان به لب می رسد و اگر احیاناً دستشان به طبیب رسید، باید هرچه دارند گرو گذارند و از بیماری نمردی از ناداری بمیر! دلم خواست روستانشینان سیه روز را بر خاصیت گیاهان ساده دارویی که در برزن و بر بام خانه ها یشان می روید باخبر سازم. که عسی و لعل بیماریهای ساده خود را تداوی کنند. که اگر نفعی نرسانند، زیانی هم ندارند. دیگر رنج سفر و خطر مطب پر طمطراق برخی از پزشکان سود جوی مال اندوز خانمان سوز در امان باشند.
,شیخ الرئیس در باب معالجه گوش می فرمایند: « برخی از پزشکان، گوش چرک کرده دردمند را بالته می آکنند و به بیمار سفارش می دهند که بر گوش سالم بخوابد. بعد از مدتی چرک گوش به دمل و ورم تبدیل می شود. آنگاه می فرمایند علاج تنها جراحی است. که این چنین پزشکانی حیال هستند و می خواهند جیب بیمار بیچاره را خالی کنند». من ترجمه قانون را خدمت به بیچارگان می دانم و با سعدی هم عقیده ام که می فرماید: «عبادت بجز خدمت خلق نیست.»
,کیهان فرهنگی: استاد، حتما با نشریه ما و روال کار آن آشنا هستید. معمولا نخستین سوال ما به خلاصه ای از شرح احوال و تحصیلات مربوط می شود.
,استاد عبدالرحمن شرفکندی ( هژار): شرح حال من چندان مهم و شنیدنی نیست. بنده در سال 1300 شمسی در مهاباد متولد شدم. ایام کودکی در مدارس دینی و حوزه های علمی درس خواندم و تازه پا به دوران جوانی گذاشته بودم که همراه خانواده ام به روستای تراغه در اطراف بوکان رفتیم. آن روزها بدلیل تبعیضات بسیاری که از سوی رژیم حاکم اعمال می شد بنده به سوی مسائل سیاسی کشیده شدم و ناگزیر در 24 سالگی به عراق متواری شدم.
,در آنجا بیمار شدم و مشکلات و سختی های زیادی را پشت سر گذاشتم، بعد به لبنان رفتم و حدود دو سال در آنجا بودم. سه سال هم در سوریه ماندم تا اینکه عبدالکریم قاسم در عراق کودتا کرد و من به آنجا بازگشتم، در همین اول بود که با ملا مصطفی برخورد کردم و همدیگر را بازشناختیم. وقتی جنگ با عراق و رژیم صدام پیش آمد. من از طریق همکاری با رادیو مطبوعات، مخالفتم را ابراز میکردم تا اینکه مجبور به بازگشت به ایران شدم ولی در اینجا رژیم شاه مرا به اعدام محکوم کرده بود، از این رو دوستان وساطت کرده و خواستار لغو این حکم شدند اما، شاه در پاسخ گفته بود عفوی در میان نیست فقط پرونده اش را به جریان نگذارید.
,بنده در بغداد عضو آکادمی علمی بودم و کارهای ترجمه زیادی هم داشتم، لذا وضع زندگیم خوب بود، کتابخانه خوبی هم داشتم اما تمام اینها را به دستور صدام مصادره کردند، در نتیجه وقتی به ایران آمدم در نهایت فقر و تنگدستی قرار داشتم، به این جهت خانه ای هم در اینجا به من دادند.
,در ایران به منظور امرار معاش و به هر حال ارائه نوعی خدمت فرهنگی، تصمیم به کار گرفتم و به انتشارات دانشگاه و جاهای دیگری رفتم. در آنجا از توان و بضاعت علمی من سوال کردند. گفتم: من زبان عربی دوره جاهلیت و عربی بعد از اسلام را می دانم و با زبانهای بومی مردم عراق و لبنان و سوریه و مصر هم آشنایی دارم و ضمنا ترکی استانبولی و آذری را هم بلدم و چون خودم هم کُرد هستم، طبعا این زبان را هم به خوبی می دانم. آقای فرموشی به من گفتند، بیا کتاب قانون ابن سینا را ترجمه کن. من هم اگرچه اطلاع چندانی در مورد این کتاب نداشتم، ولی صرفا با این تصور که یک کتاب عربی را به فارسی ترجمه می کنم این کار را پذیرفتم. اما بعد وقتی کتاب را آوردم و مقداری از آن را مطالعه کردم دیدم به هیچ وجه آن طور که من تصور می کردم نیست و کاری سخت دشوار است.
,بنابراین نزد ایشان بازگشتم و گفتم: دانسته های من بیشتر در خصوص ادبیات عرب و دواوین شعرایی نظیر متنبی و ابونواس و بحتری است، حتی ادبیات دوره جاهلیت را هم می دانم، اما ترجمه این کتاب در حد توان من نیست. آقای دکتر فرموشی گفت خسته نشو، اگر در ماه حتی یک صفحه هم ترجمه کنی، برای ما کافیست. بعد قرار شد کار دیگری را هم شروع کنم که همین فرهنگ کردی- فارسی است. برای انجام این کار هم هفته ای دو روز به پژوهشکده ایران زمین- که در حال حاضر متعلق به مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی است- می رفتم. پس از انقلاب اسلامی هم آمدند از من پرسیدند چکار میکنی؟ گفتم مشغول ترجمه قانون و گردآوری فرهنگ کردی- فارسی هستم، اگر موافق هستید ادامه بدهم، که البته مورد قبول واقع شد. ترجمه قانون درحال حاضر تمام شده، هر چند 3 جلد آن بیشتر به چاپ نرسیده و 4 جلد دیگر در آینده چاپ خواهد شد.
,کیهان فرهنگی: از شرح حالتان خیلی زود گذشتید. در مورد تحصیلاتتان و فعالیتهایی که هنگام زندگی در بغداد داشتید می خواهیم بیشتر بدانیم.
,استاد شرفکندی: اگر اجازه بدهید داستان کوتاهی را برایتان تعریف می کنم که مصداق کامل زندگی من است:
,روزی مردی عرب به نام «جه بر» وارد شهری می شود که در ضمن گردش در آن شهر سری هم به گورستان می زند. وقتی سنگ قبرها را نکاه می کند و نوشته های روی آنها را می خواند، می بیند که عمر همه مردگان خیلی کم بوده و حداکثر به یکسال رسیده، متعجب می شود، از کسی علت را می پرسد، او می گوید در شهر ما مرسوم است از افراد در حال مرگ می پرسیم که چه مدت از زندگی را واقعا زندگی کرده ای و خوش بوده ای؟ و بعد همان مدت را برسنگ قبرش حک می کنیم، «جه بر» فکری می کند و می گوید پس شما را به خدا هر وقت من مُردم روی سنگ قبرم بنویسید این مَرد به محض تولد مُرد. زندگی من هم مثل زندگی «جه بر» بوده است. اما در مورد فعالیتهایم در مدتی که در بغداد بودم باید عرض کنم که در آغاز به کارهای ساده و کم درآمد مشغول بودم ولی بعد که از لبنان بازگشتم، توانستم کارهایی در زمینه ترجمه پیدا کنم، از جمله کتابهای عربی را که در مدارس تدریس می کردند به کردی ترجمه می کردم و مقالاتی می نوشتم. تا اینکه مجمع رسمی تشکیل شد و مرا هم به عنوان عضو رسمی دعوت کردند. غیر از این هم مدتی به کار عکاسی مشغول بودم.
,کیهان فرهنگی: به خاطر دارید در آن مدت چه کتابهایی را ترجمه یا چاپ کردید؟
,استاد شرفکندی: بله، بخشی از کتابها حاصل کار گروهی بود، یعنی یک کتاب را به چند نفر می دادند که کار کنند. غیر از این گونه کتابها، شرفنامه را ترجمه کردم که در همانجا چاپ شد. رساله ای هم بود به نام تاریخ عشیره گاوان به قلم مصطفی جواد مربوط به زمان القادر بالله عباسی. درضمن دیوان اشعارم را هم در آنجا چاپ کردم. البته این دیوان دوبار دیگر- یکبار در ایران به صورت افست و یکبار هم در اروپا- تجدید چاپ شد. رباعیات عمرخیام را هم به کردی ترجمه کردم، با همان وزنی که خیام در فارسی به کار برده است، حتما توجه دارید که این کار بسیار مشکل است و زحمت زیادی دارد، 250 رباعی را ترجمه کردم و در عراق به چاپ رساندم ولی بعد دیدم که چند نفر دیگر هم بدون کسب اجازه آن را چاپ کرده اند، لذا به این فکر افتادم که چرا خودم این کار را نکنم. به این جهت نامه ای به مسئولین نوشتم و تقاضایم را مطرح کردم که پاسخی نرسید. اخیرا دیدم یک ناشر پیدا شده است و رباعیات عمر خیام را به 30 زبان چاپ کرده، ولی نمی دانم چرا به من پاسخی ندادند.
,کیهان فرهنگی: در حال حاضر زبان و ادبیات کردی چه جایگاهی دارد، به خصوص در مقایسه با ادبیات فارسی؟
,استاد شرفکندی: می دانید که قبل از انقلاب اسلامی، نه در ایران و نه در جاهای دیگر هیچ وقت به ما و ادبیات ما اجازه مطرح شدن نداده اند، همیشه راه برای ما بسته بوده است، ولی با این همه، ادب کردی خیلی شکوفاست، ما در غزل، قصیده، مرثیه و امثال اینها آثار بسیار ارزشمندی داریم، حتی در میان ادبای ما، کسانی هستند نظیر مولوی کرد از اورامان که به جرئت می توانم بگویم از اسکار وایلد و امثال او بالاتر است، حتی شاید بشود گفت که از حافظ هم کمتر نبوده است ولی چون افراد غیر کُرد شناخت کافی و جامعی از اینها ندارند، تفهیم این موضوع بسیار مشکل می شود. شما چهره های فرهنگی کرد را نمی شناسید - لااقل مثل ما- ولی ما که آنها را به خوبی می شناسیم و با آثار آنها آشنا هستیم، خیلی از نوشته هایشان لذت می بریم و آنها را دوست داریم. اگر آثار این افراد ترجمه و چاپ شود، نزدیکی و مشابهت آن با آثار ادب فارسی کاملا مشخص می شود.
,,
زبان کردی گستردگی زیادی دارد، علتش هم پراکندگی جغرافیای منطقه است که به طور طبیعی موجد لهجه های مختلف است. در عین حال به دلیل شرایط خاص اقلیمی از تجاوز بیگانگان هم دور مانده. ولی زبان فارسی از اقوام بیگانه خیلی متأثر است، بویژه اعراب و ترکها. با توجه به اینکه من خودم در زمینه فرهنگ لغت کار میکنم، کلمات بسیاری را در زبان فارسی یافته ام که عربی یا ترکی است و برای آن هم مترادف فارسی وجود ندارد. ولی در زبان کردی در برابر هر واژه چندین اسم وجود دارد که متأسفانه از این همه وسعت و گستردگی هیچ استفاده ای نمی شود. من نمیدانم چرا مثلاً نام بسیاری از گیاهان دارویی را به عربی یا یونانی به کار می بریم ولی از به زبان آوردن مترادف کردی آن خودداری می کنیم. این مسئله را بنده یکبار در انتشارات دانشگاه مطرح کردم که هر چند مورد توجه همه واقع شد و قرار گذاشتند گروهی را به منظور جمع آوری این اسمها به کردستان بفرستند، ولی هیچ اقدامی در این زمینه صورت ندادند. شاید بد نباشد این موضوع را هم برایتان بگویم که چندی قبل صدام جمعی از نویسندگان کُرد را تهدید کرد که اگر از کلمات مشترک کردی و فارسی در نوشته هایشان استفاده کنند، آنها را ممنوع القلم خواهد کرد.
,الآن در ایران وضع خیلی خوب است، همین که اجازه داده اند نشریات کردی نظیر «سروه» منتشر شود خودش نشانه حسن نیت مسئولین است. در رژیم گذشته حتی نمی شد فکر این مسائل را هم کرد. آن وقتها روزنامه ای در کردستان بود، ولی در ایران منتشر نمی شد. من در بغداد و در مسکو چند نسخه آن را دیده بودم. امروزه کتابهای کردی متعددی چاپ می شود که می تواند فرهنگ کردی را به همه بشناساند، البته امیدوارم در آینده بهتر و بهتر هم بشود.
,کیهان فرهنگی: جناب عالی، زبان فارسی را کجا یاد گرفتید، آن هم تا این حد که توانستید قانون را ترجمه کنید؟
,استاد شرفکندی: در کودکی اول به ما فارسی یاد می دادند ولی خودم از روی علاقه خیلی مطالعه کردم. البته در حرف زدن زیاد راحت نیستم ولی در خواندن و نوشتن تسلط بیشتری دارم.
,کیهان فرهنگی: در میان آثارتان ترجمه چند اثر مرحوم دکتر شریعتی هست، انگیزه خاصی برای این اقدام داشتید؟
,استاد شرفکندی: من 4 اثر مرحوم دکتر شریعتی را به کردی ترجمه کردم که عبارتند از: عرفان، برابری، آزادی _ یک،جلوش تا بی نهایت صفرها _ پدر،مادر ما متهمیم _ و آری این چنین بود برادر.
,اما در مورد اینکه چرا به ترجمه این کتابها دست زدم باید عرض کنم که مدتها قبل یکی از دوستان چند جلد از آثار دکتر شریعتی برای مطالعه به من دادند، خیلی از آنها خوشم آمد به طوری که تصمیم گرفتم آنها را ترجمه کنم. حتی یک روز که همان دوست را مجدداً دیدم، گفتم من حاضرم از ایشان تقلید کنم. مطالب ایشان واقعا خوب و عقلانی است. کسانی هم که این ترجمه ها را دیده اند گفته اند که خیلی خوب ترجمه کرده ای، ولی خوب قضاوت با دیگران است. امیدوارم بتوانم در آینده کتابهای دیگری از این متفکر ارزشمند را به کردی برگردانم.
,کیهان فرهنگی: آیا فهرستی از آثارتان برای ارائه به خوانندگان در اختیار دارید؟
,
استاد شرفکندی: بله آثارم عبارتند از:
1- ئاله کوک که در سال 1325 شمسی در تبریز چاپ و منتشر شده است.
2- به یتی سه ره مه ر که در 1957 میلادی در دمشق به چاپ رسید.
3- مه م و زین که اصل این کتاب از شعر بزرگ کُرد،«خانی» است که به لهجه کرمانجی سروده شده. در واقع این کتاب را از کردی به کردی «مکری» ترجمه کرده ام تا برای تعداد بیشتری از علاقمندان قابل استفاده باشد و در سال 1960 در بغداد به چاپ رسیده، ضمناً برای بار دوم در سال 1358 در تهران افست شد.
4- دیوان شهر به نام بو کوردستان که دوباره به چاپ رسیده (1966- 1969) و یکبار هم در سال 1358 در تهران افست شد.
5- دیگری ترجمه رباعیات خیام به کردی است که چاپ اول آن در سال 1968 میلادی صورت گرفته و باید بگویم که 3 بار نیز بدون اطلاع بنده به چاپ رسیده و انتشار یافته است.
6- ترجمه شرفنامه (از فارسی) که این کتاب مربوط به تاریخ کرد است و مؤلف آن هم شرفخان بدلیسی است. این کتاب برای اولین بار به سال 1973 میلادی در نجف اشرف و چاپ دوم در تهران به سال 1981 بوده است.
7- هوزی گاوان-عشیرت جاوان ، که از عربی به زبان کردی ترجمه کرده ام و سال 1973 در بغداد چاپ شده است.
8- دیگری تاریخ سلیمانیه و است ترجمه آن از عربی به فارسی است و البته هنوز چاپ نشده است.
9- روابط فرهنگی ایران و مصر که از زبان عربی به فارسی ترجمه شده و منتظر چاپ است.
10- کتاب دیگر، تاریخ اردلان است که از زبان فارسی به کردی ترجمه شده و هنوز به چاپ نرسیده است.
11- فرهنگ فارسی به کردی که از فرهنگ عمید استفاده کرده ام و جزو منتظران چاپ است.
12- یه ک و سیفر بی برانه وه (یک جلوش تا بی نهایت صفرها) اثر دکتر شریعتی که از فارسی به کردی ترجمه کرده ام و توسط بنیاد سازندگی چاپ شده است.
13- ئاری برا وا رابرا (آری این چنین بود برادر) اثر دکتر شریعتی و این هم از زبان فارسی به کردی ترجمه شده و باز هم بنیاد سازندگی مسئولیت چاپ آن را به عهده داشته است.
14- عرفان، برابری، آزادی از آثار دکتر شریعتی را به کردی برگردانده ام و به وسیله انتشارات سروش چاپ شده است.
15- دایه، باوه کی خراوه؟ (پدر، مادر ما متهمیم؟) اثر معروف دکتر شریعتی که این را هم به کردی برگردانده ام و ناشرش هم انتشارات سروش بوده است.
16- شرح دیوان شیخ احمد جزیری –مشهور به ملای جزیری- به زبان کُردی، چاپ انتشارات سروش.
17- فرهنگ کُردی – فارسی که در انتشارات سروش منتظر چاپ و نشر است.
18- ترجمه کتاب قانون در طب شیخ الرئیس ابو علی سینا، از عربی به فارسی که پنج کتاب است در هفت جزء که تاکنون سه جزئش چاپ شده و بقیه در انتشارات سروش در انتظار چاپ و انتشار است.
19- ترجمه بخش عمده ای از کتاب آثار البلاد و اخیار العباد از عربی به فارسی که چاپ تهران(1367) است.
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
کیهان فرهنگی: با توجه به موضوع کتاب قانون وسیری که در طول کار روی این کتاب داشته اید لطفا مقایسه ای بفرمایید بین طب سنتی و طب جدید.
,استاد شرفکندی: می دانید که علم طب با اختراعات و اکتشافات جدید، پیشرفت فراوانی پیدا نمود و امروز پای اشعه ها به میان آمده است، اما هرگز نمی توان منکر تأثیرات طب سنتی شد و اینکه بدانیم که پایه و شالوده دانش پزشکی امروز همان طب قدیم است. نمی دانم این را عرض کرده ام یا نه، در روسیه طب سنتی را احیا کرده اند به طوری که اطبا را از دهات و اطراف و اکناف جمع کرده و آنها را به دانشکده های پزشکی برده اند تا طب قدیم را برای دانشجویان دوره جدید تدریس کنند و آنها را با اعجاز داروهای سنتی آشنا سازند.
,یادم می آید یک روز بارانی در رودخانه ای واقع در مسکو شنا می کردم، هنگام بیرون آمدن احساس کردم تمام بدنم خشک شده و قادر به انجام هیچگونه حرکتی نیستم، خلاصه پزشک آوردند و او ورقه هایی به سرتاسر بدنم چسپانید که البته همراه با سوزش فروان بود و بعد از یک ربع ساعت که ورقه ها را کند متوجه شدم که آمیخته با خردل بوده است و جداً تاثیر بسیار شگرفی داشت، در مقابل تعجب من، پزشک گفت ما این را از دانش اطبای سنتی گرفته ایم و همانطور که می بینید آموزه ی سودمندی است. طب سنتی باید وجود داشته باشد تا بدانیم چه چیزهای تازه ای به آن اضافه شده و تا چه حد در راه تکامل پیش رفته است.
,کیهان فرهنگی: حتما اطلاع دارید ترجمه ای از قانون متعلق به دوره قاجاریه در دست است و گویا در گذشته هم چاپ و منتشر شده است، آن را چگونه می بینید و چه تفاوتهایی با ترجمه شما دارد؟
,استاد شرفکندی: آن چه من میدانم و دیده ام کتابی کم حجم و کوچکی است به نام قانونچه که به نظر می رسد خلاصه و فشرده قانون باشد، هرچند که آن را به طور کامل مطالعه نکرده ام اما با نگاهی گذرا متوجه شدم، مترجم آن فقط مطالبی را که درک کرده یا لازم دانسته ترجمه کرده است مثلاً اسم دواها و امثالهم.
,کیهان فرهنگی: انگیزه شما برای ترجمه قانون چه بوده و اطلاعات شما در زمینه طب و علوم پزشکی در جه حد است؟
,استاد شرفکندی: بنده هیچگونه اطلاع پزشکی ندارم. ترجمه قانون برای من به مثابه دادن سناریوی فیلمی به هنرپیشه ای است که کمترین اطلاعاتی از نقشی که باید بازی کند ندارد،من هم بدون داشتن دانش پزشکی به ترجمه قانون دست زدم. آقای دکتر فرموشی اصرار فراوان داشت که این کتاب را ترجمه کنم. البته ایشان قبلاً ترجمه های مرا دیده بود و میتوان گفت که یک نوع امتحان از من به عمل آورده بود، در ضمن گفت هیچ عجله ای هم درکار نیست و اگر در ماه فقط یک صفحه را هم بتوانی ترجمه کنی کافی است. این را هم عرض کنم که اگر کُرد نبودم مسلماً نمی توانستم موفق بشوم چون بسیاری از تعابیر مورد استفاده ابن سینا در زبان کردی استعمال دارد. نمی گویم که ابن سینا کُرد بوده است، اما به دلیل اقامت در همدان و حشر و نشر با اکراد حالا چه از طریق معمولی و چه از طریق شغلی با کُردی آشنایی داشته است.
,بسیاری از واژه های به کار رفته در این کتاب اصلاً در عربی وجود ندارد مثلا کلمه ماست در عربی وجود ندراد و اساساً صیغه ای مداریم که با « م، س، ت» تشکیل شده باشد و در کلماتی نظیر مستفاد و مستفید جزو اصل کلمه نیست و زائد است. ابن سینا در جایی کلمه ماست را به کار برده است و می گوید «الا اذا افراط فی الماست» یعنی اگر ماست زیاد خورده باشد در حالیکه برای ماست در عربی چند اسم وجود دارد: مصریها می گویند «لبن زبدی» در عراق: «روبه _ رائب» عربستان: «خائر» در سوریه و لبنان: «یوغورت» می گویند ابن سینا کلمه روسی «کیسلی ملکوی» به معنی شیر ترش را دراین کتاب به جای ماست آورده وتقریبا حالتی رمزگونه را به کار برده است.
,
نمونه دیگری که من با آن برخوردم جمله «قیام الکبدی» بود، می دانید که در عربی قیام به معنای برخاستن است و برخاستن کبد نمی تواند معنی داشته باشد، کبد که بر نمی خیزد! نسخه دیگر را آوردم و تطبیق دادم دیدم که هر دو نسخه به یک شکل آمده است. راستش را بخواهید روی این جمله خیلی فکر کردم تا اینکه ناگهان به ذهنم رسید که غالباً از خانم های کُرد می شنویم که می گویند سنگی یا ضربه ای به شانه بچه ام خورده و اینقدر بلند شده است (یعنی ورم کرده است) و پی بردم که منظور از قیام کبد ورم کبد است و در عربی هرگز از کلمه برخاستن برای ورم استفاده نمی کنند، این اصطلاحی کُردی است، همینطور در مورد جمله «علی الرأس» که ابن سینا آن را به معنی «باز» و «ازسرگرفتن» آورده است، در حالی که بین عربها به این مفهوم نیست بلکه فقط معنای چیزی را برسرگذاشتن از آن استنباط می شود.
,
,
در دانشگاه استادی بود به اسم استاد مصلح که در قانون تخصص داشت، روزی به من گفت کسی از دانشگاه «فؤاد» مصر به اینجا آمده بود که درس بدهد ولی آدم خیلی بی مبالاتی بود. گفتم چطور؟ گفت هر وقت که می رسید به کلمه «علی الرأس» عکس العمل بدی از خود نشان می داد و می گفت مثل اینکه ابن سینا چیزی سرش نمی شده است چون ما در عربی«علی الرأس» به این معنی نداریم.من در جوب گفتم که اگر این شخص کُرد بود و یا کُردی می دانست هرگز این حرف را نمی زد و فکر نمی کرد که ابن سینا اشتباه کرده است.
,,
بنده چون هم کُردی بلد بودم و هم عربی و تا اندازه ای هم فارسی، توانستم کلید را بدست آورم و فکر می کنم اگر کسی بخواهد این کتاب را از عربی به زبان دیگری مثلاً انگلیسی یا فرانسه ترجمه کند با چه مشکلاتی روبرو خواهد شدچون فقط عربی دانستن کافی نیست و بعید است که هر مترجمی هم کُردی و هم فارسی بلد باشد.
,,
چیزی که مسلم است که ابن سینا عربی را به خوبی می دانسته و دلیل این رمز گونه نویسی به نظر من این بوده است که در آن زمان سرقت ادبی زیاد صورت می گرفته و برای اینکه کسی یا کسانی مدعی این کتاب نشوند ، نویسنده این شیوه رمزی را انتخاب کرده تا کسی جرئت سرقت نداشته باشدو به نظر می رسد عمداً این روش را انتخاب کرده است که کلید رمزش را فقط خود داشته باشد.
,,
در جای جای این کتاب کلماتی انتخاب کرده است که هم ضمیر مؤنث بگیرد و هم مذکر.البته بیشتر با ضمیر مؤنث می آید مثلاً کلمه کبد را هم می توان با «ها» وهم با «هو» تلفظ کرد که واقعاً برای مترجم مایه سرگیجه می شود و مقدار زیادی وقت می خواهد که انسان متوجه شود منظور کدامیک است،مثلاً در اول صفحه ای کلمه ای آورده که خبرش را در دو صفحه بعد ذکر کرده است. روزی استاد «جمیل روژ به یانی»نزد من آمده بودند و لازم است بگویم که ایشان از استادان طراز اول عربی هستند و در حقیقت من شاگرد ایشان هستم. خلاصه اینکه مطلبی از کتاب را برایشان خواندم و خواستم ترجمه کنند و بگویند ضمیر موجود در این موضوع به کجا بر می گردد.
,,
بعد از چند بار خواندن و ترجمه کردن مشکل حل نشد تا آنجا که استاد روژ به یانی خسته شدند و آن را به گوشه ای پرتاب کردند و گفتند که این عربی نیست، این کار من نیست و کار هیچ کس دیگری هم نیست. به هر حال آن روز ایشان رفتند، چند روز بعد من نزدشان رفتم و گفتم لطفا این مطلب را که ترجمه کرده ام مطالعه کنید ببینید چیزی را می رساند یا نه؟البته عربی اش را هم نوشته بودم.
,ایشان خواندند و بعد پرسیدند که تو در حل کردن معما سابقه ای داری؟ گفتم بله در ایام طلبگی گاهگاهی معما حل می کردم، ایشان گفتند این عربی گفتن نیست، لغز و معماست.
,منظورم این است که در این ترجمه حوصله فراوان به خرج دادم و با دقت و علاقه کار را شروع کردم، البته اوایل کند پیش می رفتم و هر دو شب یک صفحه را می توانستم ترجمه کنم، بعدها با آشنایی ای که با نگارش کتاب و اصطلاحات به کار رفته پیدا کردم، شبی ده صفحه را ترجمه می کردم و خدا را شکر می کنم که به پایان کار رسیدم.
,کیهان فرهنگی: ادبیات کردی تا آنجایی که ما دیده ایم و شنیده ایم بیشتر در سرودن شعر متجلی است، این نظر را چگونه ارزیابی می کنید؟
,استاد شرفکندی: عرض شود که کُرد متأسفانه نوشتن نداشته است در میان مردم جاباز نکرده است این است که شعر به دلیل یکه تاز بودنش و همچنین به خاطر جنبه عوام پسندانه اش جای خود را باز کرده است. شعر همیشه این ویژگی را داشته که براحتی حفظ میشده است و در خاطر می مانده است، حتی افراد درس نخوانده و بی سواد هم مایل و راغب هستند که شعر بشنوند و حفظ کنند، از این رو ملتی که ادبیات کتبی آن نسبتاً ضعیف بوده و آن صورت که باید و شاید نوشته نداشته، دائماً احساساتش را به زبان شعر بیان می کرده، اما حالا می بینیم از روزی که در عراق اجازه داده اند که به زبان کُردی مطلب بنویسند، نویسندگان فراوانی شروع به کار کرده اند و آثار ارزنده ای به جامعه ادب کُرد عرضه کرده اند، ولی از ما فقط شعر مانده است چون در اذهان جای داشته.
,کیهان فرهنگی: شما به عنوان شاعر نظرتان راجع به شعر نو چیست؟
,استاد شرفکندی: می دانید که سالهاست راجع به شعر نو و کهنه بحث شده و می شود، بنده معتقدم که ما باید از شعر معنی را بخوانیم نه وزن و قافیه را. می دانیدکه همه اشعار کلاسیک ما ناب و پرمعنی نیستند، اشعار نو هم همین وضع را دارد، یعنی نمی توان گفت شعر خوب بستگی به کهنه و نو بودنش دارد، در هر زمان و در هر وزن ودر هر بی وزنی شعر خوب وجود داشته و دارد. من این تشبیه را کرده ام به روییدن قارچ در فصل بهار که در میان هزاران نوع قارچ، فقط یک نوع آن قابل خوردن است. شعر هرگاه توانست رساننده باشد و بر شخص و اجتماع اثر بگذارد شعر است، حالا چه در قالب کهنه و چه در فرم نو.
,,
اکنون در بین عربها هم شعرای نوپردازی ظهور کرده اند که واقعاً خوب شهر می گویند، همینطور شعرای نوپرداز ایران خودمان که کسی نمیتواند منکر شود. این را هم بگویم که روسها به «ماکسیم گورکی» می گویند شاعر در حالی که نگفته است، اما چون در کلامش لطافت شعری و معنی و مفهوم آن وجود دارد، او را شاعر می دانند.
,کیهان فرهنگی: جنابعالی در میان لهجه های مختلف کُردی بیشتر با کدام لهجه آثار نظم و نثر دارید؟
,استاد شرفکندی: بیشتر با زبان خودم که زبان اطراف بوکان است، البته فرقی میان این لهجه و آن لهجه نیست اما می دانید که طبعاً انسان در زبان مادری قوت و توانایی بیشتری دارد.
,کیهان فرهنگی: در میان شعرای کُرد اعم از قدما و معاصرین به کدام یک بیشتر علاقه دارید؟
,
استاد شرفکندی: شما اگر به باغ میوه ای بروید که انواع میوه ها در آن باشد، از میوه های مختلف می چشید و خوشتان می آید اما نمی توانید به طور قاطع بگویید که کدام یک از دیگری بهتر است، البته بماند که چند نفری از پیشینیان هستند که خارج از این قانونند نظیر: مولوی کُرد، احمدخانی، احمد جه زیری و نالی که در طبقات بالا قرار دارند و در برابر نبوغشان باید سر تعظیم فرود آورد. البته وفایی و سالم و کوردی و شیخ رضا و حاجی قادر و غیره هم در فن شعر و شاعری سرآمد بوده اند و در میان معاصرین، برخلاف رأی بسیاری از کسان، من به «عبدالله په شیو» علاقه مندم و کارش را بسیار می پسندم. او مدتی در عراق بود و حالا به طوری که شنیده ایم معلم شده و در لیبی زندگی می کند.
با اینکه «شیرکو بی که س» را داریم که جایزه ای ده هزار دلاری را هم به خود اختصاص داده و در ایتالیا به او لقب همشهری دادندو خیلی از او قدردانی شد، با این همه اگر اختیار دست من بود آن جایزه را به «عبدالله په شیو» می دادم، او در میان شعرای آزادگو به نظر من سرآمد است.
,
کیهان فرهنگی: در میان نویسندگان کُرد، یعنی آنهایی که فقط آثار نثر دارند کدام را می پسندید و ضمناً خود جنابعالی آثاری به فارسی و عربی دارید؟
,استاد شرفکندی: در مورد قسمت اول سؤال باید بگویم ما نویسندگان مبرزی داریم که به دلیل عدم دانش خودم نمی توانم درباره آنها داد سخن بدهم اما می توان به نویسنده نامدار استاد عبدالکریم بیاره ای مشهور به مدرس و پسرش محمد، دکتر کمال مظهر، ملاشکر مصطفی و مسعود محمد اشاره کرد.
,راجع به قسمت دوم عرض کنم که خیر، بنده آثار آنچنانی به این دو زبان نداشته ام فقط مقالاتی به عربی و فارسی برای روزنامه ها نوشته ام، ناگفته نماند که زمانی می خواستم به فارسی شعر بگویم، اما کسی – که خدا پدرش را بیامرزد- به من گفت چه کار داری می کنی هر کاری که انجام دهی و تا هر مرحله ای که برسی به پای حافظ نمی رسی، دیدم که حقیقتاً راست می گوید و با وجود حافظ، شعر سرودن امثال من آب در هاون کوبیدن است.
,کیهان فرهنگی: استاد با توجه به آشنایی ای که با لهجه های مختلف کُردی دارید و همچنین با وجود طبع شعری که در شما سراغ داریم، بفرمایید کدام یک از لهجه های کُردی برای شعر مناسب تر است؟
,استاد شرفکندی: یکی از لهجه های کُردی، اورامی است که در میان سایر لهجه ها نازک ترین ومناسب ترین است برای سرودن شعر در اوزان مختلف که شاعر توانا «مولوی کُرد» نمونه بسیار مشخصی است بر این ادعا، او لطافت سخن را به اوج رسانیده است.
,کیهان فرهنگی: با تشکر شما، برایتان سلامت و موفقیت آرزو می کنیم.
,,
انتهای پیام/پ
]
ارسال دیدگاه