اخبار داغ

به بهانه سالروز شهادت شهید "غفور جدی اردبیلی"؛

سرهنگ شهید جدی اردبیلی در دوران حیاتش: دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد

سرهنگ شهید جدی اردبیلی در دوران حیاتش: دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد
شهید سرتیپ خلبان غفور جدی در 17 آبان 1359 به درجه رفیع شهادت نائل آمد که پیکر پاکش به تبریز منتقل شد و آنجا بود که وصیت آن شهید بزرگوار خوانده شد که در قسمتی از آن نوشته شده بود: " دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد."
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از سایت خبری کریمه، ... بالاخره انتظار پدر و مادر به سر آمد و در سال 1324 فرزند سوم خانواده به دنیا آمد، نام او را غفور نهادند، غفور سومین فرزند از یک خانواده هشت نفره بود، دوران کودکی و تحصیل او در اردبیل به پایان رسید و تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به تهران سفر کند، آمدن به تهران همانا و سر درآوردن غفور از دانشکده نیروی هوایی همانا ...

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, سایت خبری کریمه،, سایت خبری کریمه،, سایت خبری کریمه،,

از این رو وی در سال 1346 برای طی دوره مقدماتی خلبانی وارد نیروی هوایی شد، آموزش‌های مقدماتی خیلی سریع آغاز شد و غفور که از هوش بالایی برخوردار بود به سرعت شروع به یادگیری فنون و زبان انگلیسی نمود، دوره مقدماتی پرواز غفور در تهران دو سال به طول انجامید که در این مدت او در فرودگاه قلعه مرغی پرواز با هواپیماهای تک موتور را تجربه نمود.

,

... و سرانجام در سال 1348 به همراه دومین گروه دانشجویان اعزامی به خارج به کشور آمریکا سفر نمود تا دوره تکمیلی خلبانی خود را در این کشور سپری نماید.

,

, ,

با ورود غفور به آمریکا فصلی نو در زندگی او آغاز گردید، به شکلی که بعد از حدود 2 سال و در اوایل سال 1350 که آموزش‌های او در حال اتمام بود همگان را حیرت‌زده کرده بود.

,

چراکه پروازهای وی با مهارت مثال‌زدنی انجام می‌پذیرفت، به گونه‌ای که بارها توانست از استادان خود پیشی بگیرد و توانمندی خود را در هدایت هواپیما به رخ استادان آمریکایی بکشد و در نهایت در همین زمان موفق به اخذ گواهینامه خلبانی از ایالات‌متحده آمریکا گردید.

,

نیروی هوایی آمریکا که نمی‌خواست خلبان ماهری مثل غفور را از دست بدهد، دست به کار شد و طی مکاتباتی با نیروی هوایی ایران موافقت آن‌ها را برای جذب و به‌کارگیری غفور جدی در نیروی هوایی آمریکا جلب کرد.

,

, ,

در همین راستا نماینده نیروی هوایی آمریکا طی تماسی با خانواده غفور از پدر وی سؤال کرد که وی در پاسخ به آمریکایی‌ها گفت: من فرزندم را برای میهنم پرورش داده‌ام...

,

بدین ترتیب غفور در سال 1350 به کشور بازگشته و طبق امریه ستاد فرماندهی نیروی هوایی به پایگاه هفتم شکاری شیراز منتقل شد، چون او با نمره ممتاز گواهینامه خلبانی را اخذ کرده بود مختار بود که هر هواپیمایی که می‌خواهد با آن پرواز نماید خود انتخاب کند که غفور هواپیمای اف 4 را انتخاب می‌کند.

,

تا اینکه در 23 اردیبهشت سال 1352 ستوان‌یکم غفور جدی خود را برای یک پرواز آزمایشی آماده می‌کرد، وی به محض این که چرخ‌ها را می‌بندد متوجه تکان‌های خفیفی در هواپیما می‌شود که تصور می‌کند این تکان به خاطر گردابه‌های به جای مانده از جنگنده‌های جلویی باشد.

,

اما پس از خارج کردن موتورها از حالت پس‌سوز، مشکل نه تنها مرتفع نمی‌شود بلکه شدت می‌یابد، به مدت چند ثانیه بعد، همه چراغ‌های قرمزرنگ کابین خلبان شروع به چشمک زدن می‌کند که همه آن‌ها نشان از نقص فنی در هواپیما را می‌داد ولی غفور نمی‌دانست هواپیما چه ایرادی پیداکرده است و کدام سامانه دچار مشکل شده است.

,

بلافاصله هواپیما نوسان‌های پردامنه‌ای از خود به نمایش می‌گذارد و ناگهان با زاویه شدیدی شروع به اوج‌گیری می‌کند، ستوان جدی سعی می‌کند به هر شکل ممکن هواپیما را از این حالت خارج نماید، در همین کش‌وقوس موتور جنگنده دچار واماندگی می‌شود و هواپیما به شدت شروع به کم کردن ارتفاع می‌نماید.

,

, ,

ناگهان جنگنده در آسمان وامانده و جدی با هماهنگی خلبان کابین عقب، اهرم خروج اضطراری وی را فعال می‌کند و کمک خلبان در ادامه به سلامت با چتر به زمین فرود می‌آید، ولی قهرمان اردبیلی قصد خروج از هواپیما را ندارد...

,

غفور مصمم است به هر شکل ممکن هواپیما را نجات بدهد، تلاش او نتیجه می‌دهد و سرانجام موفق می‌شود جنگنده سرکش را در اختیار بگیرد، بلافاصله به سمت پایگاه گردش کرد که ناگهان هواپیما دوباره شروع به تکان خوردن می‌کند ولی این بار هم وی موفق می‌شود جنگنده را در اختیار بگیرد و آن را روی باند پروازی به زمین بنشاند.

,

بدین گونه ستوان یکم خلبان غفور جدی با سالم به زمین نگه نشاندن پرنده‌ای به ارزش میلیون‌ها دلار، به دریافت یک درجه ترفیع مفتخر می‌شود، وی در مراسم تشویق خود عامل موفقیتش را یاد خدا، حفظ خونسردی و اجرای دقیق دستورالعمل‌های پروازی عنوان می‌کند، نیروی هوایی نیز به پاس این شجاعت، خلبان خود او را به مرخصی سه ماهه تشویقی به آمریکا می‌فرستد.

,

پس از بازگشت از آمریکا ستوان غفور جدی به پایگاه همدان منتقل و سپس در شهریور 1355 برای طی دوره امنیت پرواز از آذر مرداد 55 تا مرداد 56 دوباره به ایالات‌متحده سفر می‌کند.

,

پس از بازگشت به ایران، به پایگاه ششم شکاری بوشهر منتقل می‌شود، این پایگاه آخرین پایگاه خدمتی شهید خلبان جدی بود... با شروع جنگ تحمیلی غفور تصمیم گرفت به صورت داوطلبانه به نیروی هوایی بازگردد، ولی تعدادی از خائنین او را تشویق به ترک ایران نمودند که غفور در جواب آن‌ها گفت: این همه هزینه در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده، ما برای چنین روزهایی آموزش دیده‌ایم.

,

, ,

...حصر آبادان در حال تکمیل شدن بود و هر آن احتمال داشت آبادان نیز سقوط کند، نیروهای دشمن در نزدیکی بصره مستقر بودند و از همان محور قصد عبور از مرزهای ایران را داشتند، غفور به سمت آشیانه می‌رود و پا در پلکان هواپیما می‌گذارد ولی انگار چیزی را فراموش کرده است!

,

برمی‌گردد و به طرف سربازی می‌رود که جلوی آشیانه ایستاده است، او را در آغوش می‌کشد و از او حلالیت می‌طلبد و ساعت و گردنبند "الله" خود را که هیچ‌گاه از خود جدا نمی‌کرد به سرباز هدیه می‌کند، گویی می‌دانست که این پرواز آخرش است و این مأموریتی بی‌بازگشت است...

,

... سومین پرواز جنگی سرهنگ در این روز در پیش است، دو فروند فانتوم مسلح یکی به خلبانی سرهنگ "اصغر سفیدموی آذر" و کمک ستوان "اعظمی" و دیگری به خلبانی سرهنگ غفور جدی و کمک ستوان "خلجی" روی باند قرار می‌گیرند.

,

... سرعت هواپیما زیاد و ارتفاع آن کم بود، در این شرایط امکان اجکت وجود نداشت، سرهنگ جدی با خلبان کابین عقب صحبت می‌کند که آماده‌باش ارتفاع می‌گیریم و سپس بیرون می‌پریم، غفور هواپیما را به ارتفاع 3000 پایی می‌رساند، اکنون 50 کیلومتر از مرز فاصله دارند.

,

ناگهان هواپیما از کنترل غفور خارج می‌شود و شروع به کم کردن ارتفاع می‌نماید، سرهنگ به خلبان کابین عقب می‌گوید آماده اجکت باش و سپس ضامن را می‌کشد و هر دو خلبان در حدود کیلومتر 7 جاده ماهشهر - آبادان از هواپیما خارج می‌شوند.

,

ستوان خلجی به سلامت به زمین می‌رسد ولی از ناحیه گردن و دست زخمی می‌شود و به دنبال غفور می‌گردد، از دور دودی را مشاهده می‌کند که نمایانگر محل سقوط هواپیماست، کمی که جلوتر می‌رود چتر سرهنگ غفور جدی را می‌بیند، بدن ستوان یخ می‌زند. چند متر آن طرف‌تر غفور را می‌بیند. وای خدای من صندلی‌اش جدا نشده است و کمربندهایش هنوز بسته است.

,

منطقه خیلی ناامن بود و ستوان باید منطقه را ترک می‌کرد ولی با پیکر غفور باید چه کار می‌کرد، نمی‌توانست او را همان‌جا رها کند.

,

در همین افکار بود که متوجه دو ماشین جیپ شده که به طرف آن‌ها می‌آمدند پیش خود تصور نمود که شاید عراقی باشند، کلت کمری را برداشت تا با آن‌ها مبارزه کند، ولی هیچ پناهگاهی وجود نداشت او داخل یک بیابان مسطح سقوط کرده بود.

,

ماشین‌ها در 500 متری خلجی ایستادند و نفراتی از آن پیاده شدند و اسلحه‌هایشان را به طرف او گرفتند. کمی جلوتر رفت که یکی از آن‌ها به فارسی گفت جلو نیا! خوشحال از این که آن‌ها ایرانی هستند، فریاد زد من هم ایرانی هستم و به طرف آن‌ها دوید که ناگهان یکی از آن‌ها تیر هوایی شلیک کرد و گفت: بخواب روی زمین.

,

ستوان کارت خود را از جیبش بیرون آورد و گفت من خلبان ایرانی هستم دوستم هم شهید شده است نفرات جلو آمدند و او را در آغوش کشیدند و همگی کنار غفور نشستند و فاتحه‌ای برای او تلاوت کردند.

,

شهید سرتیپ خلبان غفور جدی هفدهم آبان سال 1359 به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر پاکش از بوشهر به تهران و از آنجا با یک فروند هواپیمای سی 130 به تبریز منتقل شد و آنجا بود که وصیت آن شهید بزرگوار خوانده شد که در قسمتی از آن نوشته شده بود: " دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد."

,

, ,

پس از شهادت از طرف ستاد فرماندهی نیروی هوایی و شخص شهید بزرگوار سرهنگ خلبان «جواد فکوری» برای بزرگداشت مقام شامخ شهید از خانواده وی به آن مرکز دعوتی به عمل می‌آید، در آن ملاقات شهید فکوری به عنوان فرمانده سابق گردان 71 شکاری (گردان پروازی شهید غفور جدی) گریست و گفت: «من خاطرات خوبی با شهید جدی داشتم.»

,

, ,

در ادامه امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب و شهید بزرگوار سرتیپ ستاد «والی‌الله فلاحی»، جانشین وقت ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز به خط خود و طی لوح‌های جداگانه‌ای شهادت غفور را به خانواده‌اش تسلیت گفتند.

,

, ,

گفتنی است که برادر شهید که قبل از غسل، جنازه غفور را دید، گفت: «با توجه به شدت ضربه وارده که شکستگی دنده‌ها، پارگی اعضای داخلی بدن و خونریزی داخلی را در پی داشت، تنها لخته خونی از دهانش جاری شده و مقداری خون‌مردگی در پهلویش به چشم می‌خورد. جسد کاملاً سالم بوده و تبسمی بر روی لبانش نقش بسته بود، گویی اگر به اسم صدایش می‌کردی از خواب بیدار می‌شد.»

,

, ,

خلاصه اینکه تشییع‌جنازه بسیار باشکوهی که مقارن شد با ایام عزاداری حسینی با حضور ملت انقلابی اردبیل برای شهید برگزار شده و به مدت یک هفته در شهر عزای عمومی اعلام می‌شود و از آن تاریخ آغاز حرکت دسته‌های عزاداری شهر از مقابل منزل پدر شهید به رسمی ماندگار تبدیل شد. پدر شهید هنگام شهادت غفور گفت: «امانتی بود دست ما که خداوند آن را پس گرفت.»

,

در رادیو عراق که به نام، سرنگونی هواپیمای شهید جدی را اعلام کرده بود تا 3 روز جشن و شادمانی برقرار بود...

,

خاطرات رزم

, خاطرات رزم,

برابر طرحی از قبل تعیین شده هرکدام از پایگاه‌ها مأمور می‌شوند تا بخشی از خاک پست دشمن بعثی را بکوبند. پایگاه ششم هم مأمور بمب باران بخشی از تأسیسات نفتی موجود در خاک دشمن می‌شود. سرگرد خلبان غفور جدی در اتاق جنگ پایگاه همه چیز را برای هم پروازی‌هایش توضیح می‌دهد تا همه چیز برای انجام یک پرواز موفق فراهم شود. خلبانان پس از توجیه کافی به اتفاق غفور به سمت اتاق تجهیزات رفته و تجهیزات لازم را دریافت کرده و به سمت فانتوم هایی می‌روند که  تا بن دندان مسلح‌اند و به انتظار نشسته‌اند. با فرمان سرگرد جدی همه به ابتدای باند تاکسی کرده و پس از اخذ اجازه از برج  به سوی هدف‌های موردنظر پرواز می‌کنند. در این عملیات غفور وهم پروازی‌هایش کاری کردند کارستان! کاری که موجب شد تأسیسات نفتی دشمن در آتش خشمشان بسوزد...

,

خاطره‌ای از امیر سرتیپ دوم خلبان حسین چیت فروش:

, خاطره‌ای از امیر سرتیپ دوم خلبان حسین چیت فروش:,

دوستان همان‌طور که میدانیم لشگرهای زرهی عراق هرکدام در حمله‌ور شدن به سرزمین مقدسمان ایران وظیفه‌ای داشتند که این وظیفه با به خاک و خون کشیده شدنشان توسط مردان مردی همچون غفور به گور رفت! خوب لشگر 9 زرهی عراق که انصافاً می‌توان گفت از ورزیده‌ترین لشگرهای زرهی منطقه در آن زمان بود مأموریت داشت تا خوزستان را از ایران جدا کند کمی در دل به این احمق‌ها می‌خندیم و اما باقی داستان ستاد فرماندهی این لشگر که می‌توان گفت مغز لشگر بود و توسط پدافند به شدت محافظت می‌شد توسط سرگرد غفور جدی در روزهای ابتدایی جنگ به شدت مورد بمب باران قرار می‌گیرد و سربازان و تجهیزات این لشگر به جهنم می‌روند و منتظر دیگر دوستان می‌مانند! در روزهای نخستین جنگ نیز لشگر 5 عراق مدام با پروازهای کوبنده غفور بمباران شد که خود عاملی بود بر هرچه کندتر شدن پیشروی این گرگ‌صفتان...

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه