در گفتوگو با یک بانوی تلاشگر پشت خطوط مقدم جنگ مطرح شد؛
همیشه از پایگاه "علمالهدی" جوی خون جاری بود
همیشه از پایگاه علمالهدی جویی از خون جاری بود، گاهی گیرودار جنگ و به همریختگی هنگام بمبارانهای هوایی چنان به شدت زیاد میشد که در بین لباسهای از اتاق عمل آورده شده انگشت قطعشده، دست قطعشده، پای قطعشده رزمنده یا شهید پیدا میشد و حتی یکبار سر یکی از شهدا در بین لباس غواصی پیدا شد.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس، دوران دفاع مقدس با همه خاطرات تلخ و شیرین خود یادآور فداکاری و ایثار مردان و زنان دلاور و باایمانی است که برای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران از جان، مال، فرزند مضایقه نکردند، زنان و مردانی که برای کسب رضای الهی سختی پشت کردن به خانواده و مقابله با دشمن خونخوار را تحمل کردند تا کشورمان در برابر تجاوزگران بعثی و مزدور به پیروزی رسیده و سربلندی را مدال افتخار خود قرار دهد.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,درباره کمکرسانی زنان به رزمندگان در پشتجبههها با بانوی فعال بسیجی فاطمه اسفندیاری که هماکنون نیز به عنوان خادم افتخاری در آستان مقدس حضرت عبدالعظیم(ع) مشغول به خدمت هستند، به گفتوگو پرداختیم .
,, ,
وی با بیان اینکه در دوران دفاع مقدس من و همسرم هر دو از اعضای فعال بسیج بودیم و انواع فعالیتها را برای خدماترسانی به جبههها انجام میدادیم، در این مسیر بدون احساس خستگی شبانه و روز به فکر خدمت بودیم، گفت: بیشتر مواقع منزل خود را شبیه یک پایگاه بسیج قرار میدادیم که همسایهها با حضور در آنجا برای کمک به جبههها کار و فعالیتهایی همچون دوخت و دوز لباس، شستن پتوهای سربازی، تهیه ملافه یا بستهبندی مواد غذایی را انجام میدادند.
,گاهی با همکاری همسایهها آش درست کرده و بین همسایهها یا مدارس محل به فروش رسانده و از هزینه آن برای جبههها پتو، ملافه یا سایر اقلام موردنیاز را تهیه و ارسال میکردیم.
,اسفندیاری در پاسخ به این سوال که آن زمان چند فرزند داشتید و آیا همسرتان با این فعالیت های شما مخالفتی نمی کرد، گفت: من حدود 27 یا 28 ساله بودم، سه فرزند داشتم دخترم سهساله، پسر بزرگم 8 ساله و پسر دومم 6 ساله بودند و چون همسرم از اعضای بسیج بوده و خود نیز پشت جبهه در بخش تدارکات و اعزام فعالیت داشتند، خوشحال میشدند که ما هم در این زمینه فعالیت میکنیم.
,وی در ادامه با بیان اینکه بنده علاوه بر فعالیت در شهر و جمع آوری هدایای مردم به جبهه ها؛ 17 روز در پایگاه علمالهدی اهواز مشغول به خدمت بودم، افزود: در پایگاه علم الهدی از شهرهای مختلف ایران خانمهای بسیجی فعال، حضور پیدا میکردند، هر کس بیش از 15 تا 20 روز اجازه ماندن نداشت مگر خانمهای مسن یا بیوه که اعضای خانواده نیاز مبرمی به حضور آنها نداشته باشند، فقط آنها میتوانستند سه یا چهار ماه در این مکان خدمت کنند.
,این بانوی جهادگر با اشاره به اینکه لباسهای خونی رزمندگان، بادگیرها یا پتوها به این پایگاه علم الهدی آورده میشد و ما آنها را میشستیم، اظهار داشت: هرکدام از البسه که نیاز به دوخت و دوز داشت رفو یا وصله میزدیم، شیوه کار هم به این نحو بود که ابتدا لباسهای خونی در دیگهای بزرگی به نام پاتیل ریخته میشد، شیرزنان جنوب که قدرت بدنی و روحی بیشتری داشتند آنها را با پارو زیرورو میکردند، سپس در لگنهای بزرگی طی چند مرحله شستشو داده میشد.
,بیشتر لباسها یا ملافههایی که ما در این قسمت میشستیم مربوط شهدا یا رزمندگان زخمی بود که وارد بیمارستان صحرایی و اتاق عمل شده بودند، به همین علت همیشه از پایگاه علمالهدی جویی از خون جاری بود، بعد از شستشو هم هر قسمتی از لباس پارگی داشت آن را دوخته یا وصله میزدیم یعنی اگر یک لباس آستین نداشت و از لباس دیگر فقط آستین آن باقیمانده بود این دو را به هم میدوختیم، گاهی لباسی سوراخسوراخ شده بود یا گاهی پای شلوار نبود نقص این لباسها را به یک نحوی برطرف میکردیم.
,این بانوی جهادگر با اشاره به اینکه گاهی در بین ملحفه ها و لباس ها، وسایل شخصی رزمندگان نیز یافت می شد، گفت: در این پایگاه مادر شهید احمدی مسئول بازرسی بود که وصیتنامه، انگشتر، یادداشت یا ساعتی در بین لباسها در اثر غفلت یا فراموشی باقیمانده بود را تفکیک میکرد؛ گاهی آنقدر گیرودار جنگ و به همریختگی هنگام بمبارانهای هوایی به شدت زیاد میشد که در بین لباسهای از اتاق عمل آورده شده انگشت قطعشده، دست قطعشده، پای قطعشده رزمنده یا شهید و حتی یکبار سر یکی از شهدا در بین لباس غواصی پیدا شد، که به مسئولان مربوطه تحویل داده میشد تا بدن او را شناسایی کرده و سر را در کنار بدنش قرار دهند.
,در چنین لحظاتی سکوت همراه با اندوه مطلق همهجا را فرامیگرفت، اشک خانمها بهخودیخود جاری میشد تنها چیزی که ما را تسکین میداد عزاداری و توسل به اهلبیت (ع) و اباعبدالله الحسین (ع) بود.
,وی ادامه داد: روزی که قرار بود به پایگاه علمالهدی بروم اصلاً نمیدانستم به کجا میروم ،تصورم این بود که آنجا هم همانند شهرمان کارهای پشت جبهه سابق همچون بستهبندی یا تهیه برخی اقلام خوراکی را انجام میدهیم، وقتی رفتم و برخی صحنهها را دیدم باورم نمیشد، آنجا هیچکس به آژیر قرمز توجه نداشت، پناهگاهی نبود، باوجود آن همه خشونت جنگ زنان جنوب همچون شیر در این پایگاه فعالیت و کار میکردند آنچه مردم خوزستان در این جنگ تحمل کردند به این راحتی و سادگی قابلبیان یا تصور نیست.
,اسفندیاری به گوشه ای از خاطره نخستین روز اعزامش به جنوب اشاره کرد و افزود: یادم هست هنگامیکه با قطار به سمت اهواز اعزام شدیم به علت حضور رزمندهها نمیتوانستیم در قطار تردد داشته باشیم وقتی از قطار پیاده شدیم سر ظهر بود خودمان را به آب رساندیم که صورتهایمان را بشوییم و خنک شویم اما آبلولهکشی شده چنان داغ شده بود که گویا آب جوش به صورتهایمان زدیم.
,یکی از خاطرات شیرین دیگر من برای وقتی که به محل پادگان که رسیدیم من یک لباس تونیک با شلوار آبی و روسری سفید با خودم برده بودم، آنها را پوشیده و حاضر شدم دیدم همه دارند به من میخندند چون بقیه لباس فرم میپوشیدند، برنامه خندشان وقتی تکمیل شد که لباسها را عوض کرده و شسته و بر سر طناب پهن کرده بودم که باد آنها را برد، آن زمان خواهرها کلی به این ماجرا خندیدند من هم از خوشحالی و خنده آنها خوشحال میشدم، البته تا آخر سفر مجبور شدم با همان لباس فرم سر کنم.
,این بانوی جهاد با تأکید بر اینکه خدمت در پشت جبهه های حق علیه باطل همیشه با ناراحتی و غم همراه نبود گفت: ما در آنجا زندگی معمولی همراه با غم ها و شادی ها، گریه ها و خنده ها را داشتیم، افزود: مثلا برخی از شیرزنان جنوب که در پایگاه علمالهدی با ما مشغول به فعالیت بودند، صدای مردانه داشتند، بر همین اساس گاهی با زدن چفیه بهصورت، خود را به هیبت عراقیها درآورده و نیمهشب که همه جا تاریک شده و خانمها میخواستند بخوابند از بیرون وارد خوابگاه میشدند و طوری وانمود میکردند که گویا عراقی هستند با صدای بلند بالای سر خانمها فریاد میزدند تسلیم شوید تسلیم شوید؛ برخی از خانمها هم که تازهوارد بودند باورشان شده و میترسیدند، اما آخر داستان میدیدند از خودمان هستند، ازایندست شوخیها هم در آن اوضاعواحوال انجام میدادیم.
,شیرینترین خاطره من از آن دوران تعامل و همدلی همهکسانی بود که بسیار دوستانه و خالصانه در فضای جنگ و درگیری مشغول خدمت به رزمندگان این مرز و بوم و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بودند.
,انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه