مسئول دولتی گیلان که در راه مبارزه با فساد اقتصادی به شهادت رسید + عکس
ماجرای شهادت ناصر پیروی یکی از مهم ترین پرونده های قتل در استان گیلان محسوب می شود که ابعاد مختلفی را در مبارزه با فساد اقتصادی و همچنین اجرای عدالت در بر می گرفت.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از ۸دی، صبحگاه هفتم اردیبهشت ۱۳۸۴ ناصر پیروی رییس اداره منابع طبیعی ماسال هنگام عزیمت به محل کار خود با خودروی دولتی در بین راه توسط عدهای از خودرو پیاده و ربوده شد و جسد وی پس از 48 ساعت بدون سر در جنگلهای هفت دغنان صومعه سرا کشف شد.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, ۸دی,ماجرای شهادت او یکی از مهم ترین پرونده های قتل در استان گیلان محسوب می شود که ابعاد مختلفی را در مبارزه با فساد اقتصادی و همچنین اجرای عدالت در بر می گرفت.
,در ادامه به بیان نکات مهمی از زندگی این شهید راه خدمت گیلانی می خوانیم.
,خودکار بیت المال
, خودکار بیت المال,وقتی بچه بودم یادم هست که برای مشق نوشتن میخواستم از خودکار پدرم استفاده کنم ولی پدرم اجازه نمیداد و میگفت: "دخترم این خودکار، خودکارِ اداره است و بیت الماله! " و بعد خودکار دیگری به من میداد. / به روایت دختر شهید
,قاچاقچی
, قاچاقچی,
سر دسته قاچاقچیهای چوب منطقه بود و یک جورایی رییس بود برای الباقیِّ مثل خودش.
شهید پیروی وقتی شناختش ازش دعوت به همکاری کرد که بجای قطع غیر مجاز درختها، بیاد و مراقبت کنه از جنگل و بشه حدودا جنگلبان... بهش ماهانه حقوق میداد.
همین شد درمانِ درد جنگل! خوب بلد بود کجاها و کیا میرن سراغ قطع درخت و... حالا دیگه با تدبیر شهید ناصر پیروی، کسی که تهدید بود برای جنگل، شده بود نگهبان جنگل.
بعدا حتی برای اسکانش در جنگل از تهران درخواست کانکس کرد که موافقت شد و براش نصب هم کرد.
,
,
,
به روایت: همسرشهید
,, ,
آخرین عید
, آخرین عید,
لحظات تحویل سال ۸۴ بود.سالی که پدرم شهید شد.
ما همیشه خانوادگی برامون خیلی مهمه تحویل سال کنار هم باشیم. حدود نیم ساعت قبل از سال تحویل (نزدیک ساعت 4 عصر) یکی از همکاران بابا زنگ زد و گفت جنگلهای ماسال آتش گرفته است.
پدرم گفت باید برم. من خیلی نگران شدم که ای وای بابام بره و زمان تحویل سال پیش ما نباشه... بهش گفتم: بابا نرو خیلی نمونده تا تحویل سال.
گفت: اگه من الان برم تو این مدت میتونم برسم به اونجا... دخترم بذار من برم.
پدرم رفت و ما تنها سال رو نو کردیم.
شاید آخر شب بود یا بعد از نیمه شب، که پدرم برگشت به منزل. از اون سال تا الان سال تحویل ها همیشه تنها هستیم.
به روایت: خانم پیروی/ دختر شهید
,
,
,
,
,
,
, ,
ماشین جنگلبانی
, ماشین جنگلبانی,
وقت هایی که با ماشین اداره برای بازدید یا سرکشی به ییلاقات و روستاها میرفتیم گاهی ایشون رانندگی میکرد گاهی من.
یادمه گاهی اوقات جاده خراب بود و چاله و دست انداز داشت و من احتیاط نمیکردم و در سرعت، ماشین ضربه میخورد
ناگهان دیدم شهید پیروی کاملا جدی توبیخم کرد و با ناراحتی گفت: چه وضع رانندگیه؟؟ اگر ماشین شخصی خودت هم بود اینطور میکردی؟
همیشه حواسش بود که آسیبی به اموال اداره مثلا ماشین نرسه میگفت بیتالماله باید مراقب باشیم.
.
به روایت: آقای بخشش/همکار شهید
,
,
,
,
,
, ,
معاون رشوه بگیر
, معاون رشوه بگیر,
شهید پیروی سال 79 به ریاست اداره منابع طبیعی شهرستان ماسال منصوب شدند.
همان اوایل متوجه شدند معاون اداره رشوه میگیرد و در پرونده ها زد و بند میکند.
به همین خاطر به سازمان گفت"من چنین آدمی را نمیخواهم، معاونِ فاسد نباید اینجا بماند"
سرانجام آن آقای معاون منتقل شدند به شهر دیگری.
[به روایت آقای بخشش/همکار شهید ]
,
,
,
,
, ,
بال فرشته ها
,
رفته بودم ادارهی همسرم و دیدم یک اتاق پر است از ارّه موتوری.
از شهید پیروی پرسیدم اینا چیه از کجا اومده؟
جواب داد: قاچاقچیهای چوب خودشون این ارّه موتوریها رو تحویل دادن.
جالب بود برام و جزییات بیشتری رو پرسیدم.
گفت: "یک بار همشون رو دعوت کردم اداره و باهاشون جلسه گذاشتم و گفتگو کردم" و این حدیث پیامبراکرم رو براشون خوندم:"هرکسی شاخه ای از درخت رو قطع کند انگار بال فرشته ای را قطع کرده است".
بعد از اون جلسه قول مساعدت میدهند و در نگهداری جنگلها کمک میکردند و برای نشان دادن حسن نیت این ارّه موتوریها رو آوردن و گفتن امانت باشه اینجا.
,
,
,
,
,
به روایت خانم یوسفی/همسر شهید
,, ,
"قتل یک درخت"
, "قتل یک درخت",
بعضی از دامدارها اقدام به کت زدن درختان میکردند یعنی پوست دور درخت را میکندند و این باعث خشکی درخت در طول زمان میشد.
وقتی همکارها یکی را میآورند که او درختی رو "کت زده" بود شهید پیروی به شدت ناراحت میشد و میگفت:
کت زدن انگار رگ جوانی رو بزنی تا کم کم بمیرد، اگر یک دفعه میکشتنش بهتر بود تا ذره ذره بمیرد.
میگفت شما بسیار قسیّالقلب هستی که این کار رو کردی. به چه قیمت؟ به قیمت تهیه یک مقدار علوفه برای دام؟
,
,
,
راوی: همکارشهید/ مهندس آرش شادپور
,, ,
انتهای پیام/
,]
ارسال دیدگاه