به بهانه گرامیداشت روز شهید؛
پدران شهدا؛ مردانی که به ابراهیم(ع) اقتدا کردند/ باغبان لالهها هرگز نمیمیرد
پدران شهدا برای فرزندان فرزندانشان هم پدری می کنند، دوبار پدری کردن، برای پدران شهید ثبت شده است، خودشان هم وقتی عزیز کرده هایشان را به جبهه ها می فرستادند این وظیفه را به جان دل خریدند و به جای اینکه عصای دستشان به وقت پیری کنارشان باشد، مسئولیت بچه های بچه هایشان را هم بر عهده گرفتند![
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از «بسیج زنان کشور»؛ زهرا باقری: پیشترها اسفند را به نام ماه خانه تکانی می شناختم، ماهی که در آن باید بارها را ببندیم و کم کم خانه دل را به همراه خانه و زندگی جسمانی مان پاکیزه کنیم تا آماده سالی دیگر شود؛ قبول دارم که به فرموده مولانا ما بر بهار مبارک می شویم، اما همین تازه شدن سال، همین آمدن فروردین ماه هم، بهانه دلچسبی است برای دوباره دیدن، دوباره خواندن و دوباره شمردن تمام کارهایی که آرزویش را داشتیم و توانستیم یا نتوانستیم عملی کنیم، برای محاسبه نفس که اسلام هم توصیه های زیادی بر انجام آن دارد.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, «بسیج زنان کشور»؛ زهرا باقری: , «بسیج زنان کشور»؛ زهرا باقری: , «بسیج زنان کشور»؛ زهرا باقری: , «بسیج زنان کشور»؛ زهرا باقری: , «, بسیج زنان کشور, بسیج زنان کشور, بسیج زنان کشور, »؛ زهرا باقری: , زهرا باقری,اسفندماه را پیشترها، بیشتر به نام ماه پیشواز عید می شناختم، بیشتر برایم حال و هوای ثلث آخر سال در مدرسه را داشت، همان روزهای آخر سال تحصیلی که بی قرار، منتظر امتحانات پایان سال، لحظه شماری می کردیم، آن هم نه برای اینکه مشتاق امتحان بودم؛ نه! فقط برای اینکه یک سال، بالاخره به پایان خواهد رسید!
پیشترها اسفندماه بوی گرد و خاک و انبوهی از آرزوهای دست نیافته و خیل عظیمی از آرمان های مبهم، برای سال های بعد را داشت، اما چند سال است که اسفندماه رنگ دیگری برایم گرفته است.
چند سالی است که 22 اسفندماه، همزمان با سالروز صدور فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تاسیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی، روز بزرگداشت شهدا نام گذاری شده است؛ همین باعث شد که فکر کنم، مگر کل سال ما کم از یاد شهداست؟
فروردینش که روز ملی فناوری هسته ای، به نام شهدای هسته ای رقم خورده است، اردیبهشت ماه هم شهید مطهری(ره) به نام معلم شهید کل ماه را بیمه شهدا کرد و امام خمینی(ره) هم فرمودند: «بکشید ما را؛ ملت ما بیدارتر می شود»، خردادماه هم با شعر امام خمینی(ره) که انتظار فرج از نیمه خرداد کشیم، شهدای قیام خونین 15 خرداد سال 42 را زنده نگه داشت.
تیرماه به هفت تیرش معروف است، هفتم تیری که انفجار بمب به دست منافقان در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی رقم خورد، ارادتمان به شهدای خلبان با 15 مرداد با شهادت عباس بابایی گره خورده است و شهریور که آغاز جنگ تحمیلی است و مهر را با خود درگیر کرده است.
آبان های تقویم ما شهادت مصطفی خمینی، فرزند امام خمینی(ره) است که به برکت خونش مسیر پیروزی انقلاب سرعت گرفت. شانزدهمین روز آذر هم که گلگون کفنی شهدای دانشجو آن را جاودانه کرد، دی ماه هم به نام شهید علم الهدی و یارانش ثبت شد، همان ها که خود را شبیه شهدای کربلا در کربلای هویزه آسمانی کردند و بهمن، چه نام و نشانی از شهدا ندارد؟!
شهدا در لحظه لحظه ی تاریخ پرشور انقلاب اسلامی در تقویم ما جا دارند، زنان شهید 17 اسفند را به نام خود زدند، چرا که در این روز رهبر معظم انقلاب پیامی را به کنگره هفت هزار زن شهید ارسال کردند که در آن «الگوی سوم زنان» یعنی همین زنان شهید از صدر اسلام تا انقلاب اسلامی را بهترین الگو برای زنان عالم در عصر کنونی نامیدند.
13 جمادی الثانی هم که همزمان با سالروز وفات حضرت ام البنین(س) مادر 4 شهید کربلا، به نام روز تکریم مادران و همسران شهدا نام گرفته است، مانده ام در روز بزرگداشت شهدا، مقام کدام عزیزی از قلم افتاده است که در این روز به نام او بار دیگر خاطرات تکرارنشدنی شهدا را ورق بزنیم؟
چشمانم را می بندم تا کمی فکر کنم، تا اشک هایم مجال فوران پیدا کنند و روحم قدری آرام بگیرد، چه کسی از قلم افتاده است؟؛ دلم گنجایش این همه خاطره بازی را ندارد! چشمانم را می بندم و به ناگاه صدای به زمین خوردن عصایی در گوشم می پیچد، یاد قدم های افتاده ی مردی می افتم که جز لبخند بر لبانش با آن قد خمیده و دل پر درد، چیزی از او به خاطرم نیست!
همان که فرزندش در قبر به قسم مادرش که همسر این مرد بود لبخند زد و نام علی اکبر صادقی را در ذهن ها حک کرد، شهیدی که در قبر خندید! پیرمرد دلنشینی بود، حرف که می زد نه از غصه هایش می گفت و نه داغ عزیزکرده هایش را نشانمان می داد، صدای عصایش در گوشم می پیچد، کجایی پدر شهید صادقی...
بچه ها اشک مادرها را کمتر می بینند و در مقابل آن اشک پدرها را خیلی خیلی کمتر، خانواده ی شهدا هم اینطورند، مادرها تا شروع به حرف زدن می کنند، چشمانشان بارانی می شود، یاد عزیزکرده هایشان می افتند، دل آدم را پر التهاب می کنند و با خودشان می برند اما پدرها نه! پدرها خیلی سخت چشمانشان بارانی می شود، تحمل گریه هم ندارند؛ مقاوم و ایستاده، تکیه گاه خانواده هستند، نه تکیه گاه همه ایران می شوند، دلشان نمی آید در حرف هایشان اشک های چشم مستمیعن را ببینند، مهربان و صبور در کنار خانواده شهید، سایه عزتشان بر سر خانواده است.
در کنار مادر شهید گاهی هم برای فرزندان فرزندانشان پدری می کنند، دوبار پدری برای پدران شهید ثبت شده است، خودشان هم وقتی عزیز کرده هایشان که مرد شده بودند را به جبهه ها می فرستند این وظیفه را به جان دل می خرند و به جای اینکه عصای دستشان به وقت پیری کنارشان باشد، مسئولیت بچه های بچه ها را هم بر عهده می گیرند!
پدران شهید، مظلوم هستند، مظلوم ...
یاد همان مردی می افتم که در جشنواره آیه های ایثار و شهادت با همسرش آمده بود، همسرش سوار بر ویلچر بود و خودش با قامتی خمیده اما استوار ویلچر را هل می داد و چه لبخند مهربانی بر روی لبانش بود، پدر شهید فقط پدر شهید نیست، پدر همه ماست.
چشمانم را دوباره می بندم تا تصویر پدر شهید صادقی در نظرم بیاید، مدت هاست که ندیدمش، تازه یادم می افتد که چند ماهی است او مهمان پسران شهیدش است! یاد اتاق های ساده خانه اش می افتم و عکس امام خمینی(ره) که روی دیوار همه خانواده های شهداست، راستی امام(ره) هم پدر شهید بود، پدر شهیدی که صبرش، استقامتش، بی ادعایی اش الگوی تمام پدران شهدا شد.
با خودم فکر می کنم که چه زیباست روز تجلیل از شهید، روز گرامیداشت پدران مظلوم شهدا باشد، پدرانی بی ادعا و سربلند...
انتهای پیام/ز
اسفندماه را پیشترها، بیشتر به نام ماه پیشواز عید می شناختم، بیشتر برایم حال و هوای ثلث آخر سال در مدرسه را داشت، همان روزهای آخر سال تحصیلی که بی قرار، منتظر امتحانات پایان سال، لحظه شماری می کردیم، آن هم نه برای اینکه مشتاق امتحان بودم؛ نه! فقط برای اینکه یک سال، بالاخره به پایان خواهد رسید!
پیشترها اسفندماه بوی گرد و خاک و انبوهی از آرزوهای دست نیافته و خیل عظیمی از آرمان های مبهم، برای سال های بعد را داشت، اما چند سال است که اسفندماه رنگ دیگری برایم گرفته است.
چند سالی است که 22 اسفندماه، همزمان با سالروز صدور فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تاسیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی، روز بزرگداشت شهدا نام گذاری شده است؛ همین باعث شد که فکر کنم، مگر کل سال ما کم از یاد شهداست؟
فروردینش که روز ملی فناوری هسته ای، به نام شهدای هسته ای رقم خورده است، اردیبهشت ماه هم شهید مطهری(ره) به نام معلم شهید کل ماه را بیمه شهدا کرد و امام خمینی(ره) هم فرمودند: «بکشید ما را؛ ملت ما بیدارتر می شود»، خردادماه هم با شعر امام خمینی(ره) که انتظار فرج از نیمه خرداد کشیم، شهدای قیام خونین 15 خرداد سال 42 را زنده نگه داشت.
تیرماه به هفت تیرش معروف است، هفتم تیری که انفجار بمب به دست منافقان در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی رقم خورد، ارادتمان به شهدای خلبان با 15 مرداد با شهادت عباس بابایی گره خورده است و شهریور که آغاز جنگ تحمیلی است و مهر را با خود درگیر کرده است.
آبان های تقویم ما شهادت مصطفی خمینی، فرزند امام خمینی(ره) است که به برکت خونش مسیر پیروزی انقلاب سرعت گرفت. شانزدهمین روز آذر هم که گلگون کفنی شهدای دانشجو آن را جاودانه کرد، دی ماه هم به نام شهید علم الهدی و یارانش ثبت شد، همان ها که خود را شبیه شهدای کربلا در کربلای هویزه آسمانی کردند و بهمن، چه نام و نشانی از شهدا ندارد؟!
شهدا در لحظه لحظه ی تاریخ پرشور انقلاب اسلامی در تقویم ما جا دارند، زنان شهید 17 اسفند را به نام خود زدند، چرا که در این روز رهبر معظم انقلاب پیامی را به کنگره هفت هزار زن شهید ارسال کردند که در آن «الگوی سوم زنان» یعنی همین زنان شهید از صدر اسلام تا انقلاب اسلامی را بهترین الگو برای زنان عالم در عصر کنونی نامیدند.
13 جمادی الثانی هم که همزمان با سالروز وفات حضرت ام البنین(س) مادر 4 شهید کربلا، به نام روز تکریم مادران و همسران شهدا نام گرفته است، مانده ام در روز بزرگداشت شهدا، مقام کدام عزیزی از قلم افتاده است که در این روز به نام او بار دیگر خاطرات تکرارنشدنی شهدا را ورق بزنیم؟
چشمانم را می بندم تا کمی فکر کنم، تا اشک هایم مجال فوران پیدا کنند و روحم قدری آرام بگیرد، چه کسی از قلم افتاده است؟؛ دلم گنجایش این همه خاطره بازی را ندارد! چشمانم را می بندم و به ناگاه صدای به زمین خوردن عصایی در گوشم می پیچد، یاد قدم های افتاده ی مردی می افتم که جز لبخند بر لبانش با آن قد خمیده و دل پر درد، چیزی از او به خاطرم نیست!
همان که فرزندش در قبر به قسم مادرش که همسر این مرد بود لبخند زد و نام علی اکبر صادقی را در ذهن ها حک کرد، شهیدی که در قبر خندید! پیرمرد دلنشینی بود، حرف که می زد نه از غصه هایش می گفت و نه داغ عزیزکرده هایش را نشانمان می داد، صدای عصایش در گوشم می پیچد، کجایی پدر شهید صادقی...
بچه ها اشک مادرها را کمتر می بینند و در مقابل آن اشک پدرها را خیلی خیلی کمتر، خانواده ی شهدا هم اینطورند، مادرها تا شروع به حرف زدن می کنند، چشمانشان بارانی می شود، یاد عزیزکرده هایشان می افتند، دل آدم را پر التهاب می کنند و با خودشان می برند اما پدرها نه! پدرها خیلی سخت چشمانشان بارانی می شود، تحمل گریه هم ندارند؛ مقاوم و ایستاده، تکیه گاه خانواده هستند، نه تکیه گاه همه ایران می شوند، دلشان نمی آید در حرف هایشان اشک های چشم مستمیعن را ببینند، مهربان و صبور در کنار خانواده شهید، سایه عزتشان بر سر خانواده است.
در کنار مادر شهید گاهی هم برای فرزندان فرزندانشان پدری می کنند، دوبار پدری برای پدران شهید ثبت شده است، خودشان هم وقتی عزیز کرده هایشان که مرد شده بودند را به جبهه ها می فرستند این وظیفه را به جان دل می خرند و به جای اینکه عصای دستشان به وقت پیری کنارشان باشد، مسئولیت بچه های بچه ها را هم بر عهده می گیرند!
پدران شهید، مظلوم هستند، مظلوم ...
یاد همان مردی می افتم که در جشنواره آیه های ایثار و شهادت با همسرش آمده بود، همسرش سوار بر ویلچر بود و خودش با قامتی خمیده اما استوار ویلچر را هل می داد و چه لبخند مهربانی بر روی لبانش بود، پدر شهید فقط پدر شهید نیست، پدر همه ماست.
چشمانم را دوباره می بندم تا تصویر پدر شهید صادقی در نظرم بیاید، مدت هاست که ندیدمش، تازه یادم می افتد که چند ماهی است او مهمان پسران شهیدش است! یاد اتاق های ساده خانه اش می افتم و عکس امام خمینی(ره) که روی دیوار همه خانواده های شهداست، راستی امام(ره) هم پدر شهید بود، پدر شهیدی که صبرش، استقامتش، بی ادعایی اش الگوی تمام پدران شهدا شد.
با خودم فکر می کنم که چه زیباست روز تجلیل از شهید، روز گرامیداشت پدران مظلوم شهدا باشد، پدرانی بی ادعا و سربلند...
انتهای پیام/ز
اسفندماه را پیشترها، بیشتر به نام ماه پیشواز عید می شناختم، بیشتر برایم حال و هوای ثلث آخر سال در مدرسه را داشت، همان روزهای آخر سال تحصیلی که بی قرار، منتظر امتحانات پایان سال، لحظه شماری می کردیم، آن هم نه برای اینکه مشتاق امتحان بودم؛ نه! فقط برای اینکه یک سال، بالاخره به پایان خواهد رسید!
پیشترها اسفندماه بوی گرد و خاک و انبوهی از آرزوهای دست نیافته و خیل عظیمی از آرمان های مبهم، برای سال های بعد را داشت، اما چند سال است که اسفندماه رنگ دیگری برایم گرفته است.
چند سالی است که 22 اسفندماه، همزمان با سالروز صدور فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تاسیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی، روز بزرگداشت شهدا نام گذاری شده است؛ همین باعث شد که فکر کنم، مگر کل سال ما کم از یاد شهداست؟
فروردینش که روز ملی فناوری هسته ای، به نام شهدای هسته ای رقم خورده است، اردیبهشت ماه هم شهید مطهری(ره) به نام معلم شهید کل ماه را بیمه شهدا کرد و امام خمینی(ره) هم فرمودند: «بکشید ما را؛ ملت ما بیدارتر می شود»، خردادماه هم با شعر امام خمینی(ره) که انتظار فرج از نیمه خرداد کشیم، شهدای قیام خونین 15 خرداد سال 42 را زنده نگه داشت.
تیرماه به هفت تیرش معروف است، هفتم تیری که انفجار بمب به دست منافقان در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی رقم خورد، ارادتمان به شهدای خلبان با 15 مرداد با شهادت عباس بابایی گره خورده است و شهریور که آغاز جنگ تحمیلی است و مهر را با خود درگیر کرده است.
آبان های تقویم ما شهادت مصطفی خمینی، فرزند امام خمینی(ره) است که به برکت خونش مسیر پیروزی انقلاب سرعت گرفت. شانزدهمین روز آذر هم که گلگون کفنی شهدای دانشجو آن را جاودانه کرد، دی ماه هم به نام شهید علم الهدی و یارانش ثبت شد، همان ها که خود را شبیه شهدای کربلا در کربلای هویزه آسمانی کردند و بهمن، چه نام و نشانی از شهدا ندارد؟!
شهدا در لحظه لحظه ی تاریخ پرشور انقلاب اسلامی در تقویم ما جا دارند، زنان شهید 17 اسفند را به نام خود زدند، چرا که در این روز رهبر معظم انقلاب پیامی را به کنگره هفت هزار زن شهید ارسال کردند که در آن «الگوی سوم زنان» یعنی همین زنان شهید از صدر اسلام تا انقلاب اسلامی را بهترین الگو برای زنان عالم در عصر کنونی نامیدند.
13 جمادی الثانی هم که همزمان با سالروز وفات حضرت ام البنین(س) مادر 4 شهید کربلا، به نام روز تکریم مادران و همسران شهدا نام گرفته است، مانده ام در روز بزرگداشت شهدا، مقام کدام عزیزی از قلم افتاده است که در این روز به نام او بار دیگر خاطرات تکرارنشدنی شهدا را ورق بزنیم؟
چشمانم را می بندم تا کمی فکر کنم، تا اشک هایم مجال فوران پیدا کنند و روحم قدری آرام بگیرد، چه کسی از قلم افتاده است؟؛ دلم گنجایش این همه خاطره بازی را ندارد! چشمانم را می بندم و به ناگاه صدای به زمین خوردن عصایی در گوشم می پیچد، یاد قدم های افتاده ی مردی می افتم که جز لبخند بر لبانش با آن قد خمیده و دل پر درد، چیزی از او به خاطرم نیست!
همان که فرزندش در قبر به قسم مادرش که همسر این مرد بود لبخند زد و نام علی اکبر صادقی را در ذهن ها حک کرد، شهیدی که در قبر خندید! پیرمرد دلنشینی بود، حرف که می زد نه از غصه هایش می گفت و نه داغ عزیزکرده هایش را نشانمان می داد، صدای عصایش در گوشم می پیچد، کجایی پدر شهید صادقی...
بچه ها اشک مادرها را کمتر می بینند و در مقابل آن اشک پدرها را خیلی خیلی کمتر، خانواده ی شهدا هم اینطورند، مادرها تا شروع به حرف زدن می کنند، چشمانشان بارانی می شود، یاد عزیزکرده هایشان می افتند، دل آدم را پر التهاب می کنند و با خودشان می برند اما پدرها نه! پدرها خیلی سخت چشمانشان بارانی می شود، تحمل گریه هم ندارند؛ مقاوم و ایستاده، تکیه گاه خانواده هستند، نه تکیه گاه همه ایران می شوند، دلشان نمی آید در حرف هایشان اشک های چشم مستمیعن را ببینند، مهربان و صبور در کنار خانواده شهید، سایه عزتشان بر سر خانواده است.
در کنار مادر شهید گاهی هم برای فرزندان فرزندانشان پدری می کنند، دوبار پدری برای پدران شهید ثبت شده است، خودشان هم وقتی عزیز کرده هایشان که مرد شده بودند را به جبهه ها می فرستند این وظیفه را به جان دل می خرند و به جای اینکه عصای دستشان به وقت پیری کنارشان باشد، مسئولیت بچه های بچه ها را هم بر عهده می گیرند!
پدران شهید، مظلوم هستند، مظلوم ...
یاد همان مردی می افتم که در جشنواره آیه های ایثار و شهادت با همسرش آمده بود، همسرش سوار بر ویلچر بود و خودش با قامتی خمیده اما استوار ویلچر را هل می داد و چه لبخند مهربانی بر روی لبانش بود، پدر شهید فقط پدر شهید نیست، پدر همه ماست.
چشمانم را دوباره می بندم تا تصویر پدر شهید صادقی در نظرم بیاید، مدت هاست که ندیدمش، تازه یادم می افتد که چند ماهی است او مهمان پسران شهیدش است! یاد اتاق های ساده خانه اش می افتم و عکس امام خمینی(ره) که روی دیوار همه خانواده های شهداست، راستی امام(ره) هم پدر شهید بود، پدر شهیدی که صبرش، استقامتش، بی ادعایی اش الگوی تمام پدران شهدا شد.
با خودم فکر می کنم که چه زیباست روز تجلیل از شهید، روز گرامیداشت پدران مظلوم شهدا باشد، پدرانی بی ادعا و سربلند...
انتهای پیام/ز
اسفندماه را پیشترها، بیشتر به نام ماه پیشواز عید می شناختم، بیشتر برایم حال و هوای ثلث آخر سال در مدرسه را داشت، همان روزهای آخر سال تحصیلی که بی قرار، منتظر امتحانات پایان سال، لحظه شماری می کردیم، آن هم نه برای اینکه مشتاق امتحان بودم؛ نه! فقط برای اینکه یک سال، بالاخره به پایان خواهد رسید!
پیشترها اسفندماه بوی گرد و خاک و انبوهی از آرزوهای دست نیافته و خیل عظیمی از آرمان های مبهم، برای سال های بعد را داشت، اما چند سال است که اسفندماه رنگ دیگری برایم گرفته است.
چند سالی است که 22 اسفندماه، همزمان با سالروز صدور فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تاسیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی، روز بزرگداشت شهدا نام گذاری شده است؛ همین باعث شد که فکر کنم، مگر کل سال ما کم از یاد شهداست؟
فروردینش که روز ملی فناوری هسته ای، به نام شهدای هسته ای رقم خورده است، اردیبهشت ماه هم شهید مطهری(ره) به نام معلم شهید کل ماه را بیمه شهدا کرد و امام خمینی(ره) هم فرمودند: «بکشید ما را؛ ملت ما بیدارتر می شود»، خردادماه هم با شعر امام خمینی(ره) که انتظار فرج از نیمه خرداد کشیم، شهدای قیام خونین 15 خرداد سال 42 را زنده نگه داشت.
تیرماه به هفت تیرش معروف است، هفتم تیری که انفجار بمب به دست منافقان در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی رقم خورد، ارادتمان به شهدای خلبان با 15 مرداد با شهادت عباس بابایی گره خورده است و شهریور که آغاز جنگ تحمیلی است و مهر را با خود درگیر کرده است.
آبان های تقویم ما شهادت مصطفی خمینی، فرزند امام خمینی(ره) است که به برکت خونش مسیر پیروزی انقلاب سرعت گرفت. شانزدهمین روز آذر هم که گلگون کفنی شهدای دانشجو آن را جاودانه کرد، دی ماه هم به نام شهید علم الهدی و یارانش ثبت شد، همان ها که خود را شبیه شهدای کربلا در کربلای هویزه آسمانی کردند و بهمن، چه نام و نشانی از شهدا ندارد؟!
شهدا در لحظه لحظه ی تاریخ پرشور انقلاب اسلامی در تقویم ما جا دارند، زنان شهید 17 اسفند را به نام خود زدند، چرا که در این روز رهبر معظم انقلاب پیامی را به کنگره هفت هزار زن شهید ارسال کردند که در آن «الگوی سوم زنان» یعنی همین زنان شهید از صدر اسلام تا انقلاب اسلامی را بهترین الگو برای زنان عالم در عصر کنونی نامیدند.
13 جمادی الثانی هم که همزمان با سالروز وفات حضرت ام البنین(س) مادر 4 شهید کربلا، به نام روز تکریم مادران و همسران شهدا نام گرفته است، مانده ام در روز بزرگداشت شهدا، مقام کدام عزیزی از قلم افتاده است که در این روز به نام او بار دیگر خاطرات تکرارنشدنی شهدا را ورق بزنیم؟
چشمانم را می بندم تا کمی فکر کنم، تا اشک هایم مجال فوران پیدا کنند و روحم قدری آرام بگیرد، چه کسی از قلم افتاده است؟؛ دلم گنجایش این همه خاطره بازی را ندارد! چشمانم را می بندم و به ناگاه صدای به زمین خوردن عصایی در گوشم می پیچد، یاد قدم های افتاده ی مردی می افتم که جز لبخند بر لبانش با آن قد خمیده و دل پر درد، چیزی از او به خاطرم نیست!
همان که فرزندش در قبر به قسم مادرش که همسر این مرد بود لبخند زد و نام علی اکبر صادقی را در ذهن ها حک کرد، شهیدی که در قبر خندید! پیرمرد دلنشینی بود، حرف که می زد نه از غصه هایش می گفت و نه داغ عزیزکرده هایش را نشانمان می داد، صدای عصایش در گوشم می پیچد، کجایی پدر شهید صادقی...
بچه ها اشک مادرها را کمتر می بینند و در مقابل آن اشک پدرها را خیلی خیلی کمتر، خانواده ی شهدا هم اینطورند، مادرها تا شروع به حرف زدن می کنند، چشمانشان بارانی می شود، یاد عزیزکرده هایشان می افتند، دل آدم را پر التهاب می کنند و با خودشان می برند اما پدرها نه! پدرها خیلی سخت چشمانشان بارانی می شود، تحمل گریه هم ندارند؛ مقاوم و ایستاده، تکیه گاه خانواده هستند، نه تکیه گاه همه ایران می شوند، دلشان نمی آید در حرف هایشان اشک های چشم مستمیعن را ببینند، مهربان و صبور در کنار خانواده شهید، سایه عزتشان بر سر خانواده است.
در کنار مادر شهید گاهی هم برای فرزندان فرزندانشان پدری می کنند، دوبار پدری برای پدران شهید ثبت شده است، خودشان هم وقتی عزیز کرده هایشان که مرد شده بودند را به جبهه ها می فرستند این وظیفه را به جان دل می خرند و به جای اینکه عصای دستشان به وقت پیری کنارشان باشد، مسئولیت بچه های بچه ها را هم بر عهده می گیرند!
پدران شهید، مظلوم هستند، مظلوم ...
یاد همان مردی می افتم که در جشنواره آیه های ایثار و شهادت با همسرش آمده بود، همسرش سوار بر ویلچر بود و خودش با قامتی خمیده اما استوار ویلچر را هل می داد و چه لبخند مهربانی بر روی لبانش بود، پدر شهید فقط پدر شهید نیست، پدر همه ماست.
چشمانم را دوباره می بندم تا تصویر پدر شهید صادقی در نظرم بیاید، مدت هاست که ندیدمش، تازه یادم می افتد که چند ماهی است او مهمان پسران شهیدش است! یاد اتاق های ساده خانه اش می افتم و عکس امام خمینی(ره) که روی دیوار همه خانواده های شهداست، راستی امام(ره) هم پدر شهید بود، پدر شهیدی که صبرش، استقامتش، بی ادعایی اش الگوی تمام پدران شهدا شد.
با خودم فکر می کنم که چه زیباست روز تجلیل از شهید، روز گرامیداشت پدران مظلوم شهدا باشد، پدرانی بی ادعا و سربلند...
انتهای پیام/ز
اسفندماه را پیشترها، بیشتر به نام ماه پیشواز عید می شناختم، بیشتر برایم حال و هوای ثلث آخر سال در مدرسه را داشت، همان روزهای آخر سال تحصیلی که بی قرار، منتظر امتحانات پایان سال، لحظه شماری می کردیم، آن هم نه برای اینکه مشتاق امتحان بودم؛ نه! فقط برای اینکه یک سال، بالاخره به پایان خواهد رسید!
,پیشترها اسفندماه بوی گرد و خاک و انبوهی از آرزوهای دست نیافته و خیل عظیمی از آرمان های مبهم، برای سال های بعد را داشت، اما چند سال است که اسفندماه رنگ دیگری برایم گرفته است.
,چند سالی است که 22 اسفندماه، همزمان با سالروز صدور فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تاسیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی، روز بزرگداشت شهدا نام گذاری شده است؛ همین باعث شد که فکر کنم، مگر کل سال ما کم از یاد شهداست؟
,فروردینش که روز ملی فناوری هسته ای، به نام شهدای هسته ای رقم خورده است، اردیبهشت ماه هم شهید مطهری(ره) به نام معلم شهید کل ماه را بیمه شهدا کرد و امام خمینی(ره) هم فرمودند: «بکشید ما را؛ ملت ما بیدارتر می شود»، خردادماه هم با شعر امام خمینی(ره) که انتظار فرج از نیمه خرداد کشیم، شهدای قیام خونین 15 خرداد سال 42 را زنده نگه داشت.
,تیرماه به هفت تیرش معروف است، هفتم تیری که انفجار بمب به دست منافقان در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی رقم خورد، ارادتمان به شهدای خلبان با 15 مرداد با شهادت عباس بابایی گره خورده است و شهریور که آغاز جنگ تحمیلی است و مهر را با خود درگیر کرده است.
,آبان های تقویم ما شهادت مصطفی خمینی، فرزند امام خمینی(ره) است که به برکت خونش مسیر پیروزی انقلاب سرعت گرفت. شانزدهمین روز آذر هم که گلگون کفنی شهدای دانشجو آن را جاودانه کرد، دی ماه هم به نام شهید علم الهدی و یارانش ثبت شد، همان ها که خود را شبیه شهدای کربلا در کربلای هویزه آسمانی کردند و بهمن، چه نام و نشانی از شهدا ندارد؟!
,شهدا در لحظه لحظه ی تاریخ پرشور انقلاب اسلامی در تقویم ما جا دارند، زنان شهید 17 اسفند را به نام خود زدند، چرا که در این روز رهبر معظم انقلاب پیامی را به کنگره هفت هزار زن شهید ارسال کردند که در آن «الگوی سوم زنان» یعنی همین زنان شهید از صدر اسلام تا انقلاب اسلامی را بهترین الگو برای زنان عالم در عصر کنونی نامیدند.
,13 جمادی الثانی هم که همزمان با سالروز وفات حضرت ام البنین(س) مادر 4 شهید کربلا، به نام روز تکریم مادران و همسران شهدا نام گرفته است، مانده ام در روز بزرگداشت شهدا، مقام کدام عزیزی از قلم افتاده است که در این روز به نام او بار دیگر خاطرات تکرارنشدنی شهدا را ورق بزنیم؟
,چشمانم را می بندم تا کمی فکر کنم، تا اشک هایم مجال فوران پیدا کنند و روحم قدری آرام بگیرد، چه کسی از قلم افتاده است؟؛ دلم گنجایش این همه خاطره بازی را ندارد! چشمانم را می بندم و به ناگاه صدای به زمین خوردن عصایی در گوشم می پیچد، یاد قدم های افتاده ی مردی می افتم که جز لبخند بر لبانش با آن قد خمیده و دل پر درد، چیزی از او به خاطرم نیست!
,همان که فرزندش در قبر به قسم مادرش که همسر این مرد بود لبخند زد و نام علی اکبر صادقی را در ذهن ها حک کرد، شهیدی که در قبر خندید! پیرمرد دلنشینی بود، حرف که می زد نه از غصه هایش می گفت و نه داغ عزیزکرده هایش را نشانمان می داد، صدای عصایش در گوشم می پیچد، کجایی پدر شهید صادقی...
,بچه ها اشک مادرها را کمتر می بینند و در مقابل آن اشک پدرها را خیلی خیلی کمتر، خانواده ی شهدا هم اینطورند، مادرها تا شروع به حرف زدن می کنند، چشمانشان بارانی می شود، یاد عزیزکرده هایشان می افتند، دل آدم را پر التهاب می کنند و با خودشان می برند اما پدرها نه! پدرها خیلی سخت چشمانشان بارانی می شود، تحمل گریه هم ندارند؛ مقاوم و ایستاده، تکیه گاه خانواده هستند، نه تکیه گاه همه ایران می شوند، دلشان نمی آید در حرف هایشان اشک های چشم مستمیعن را ببینند، مهربان و صبور در کنار خانواده شهید، سایه عزتشان بر سر خانواده است.
,در کنار مادر شهید گاهی هم برای فرزندان فرزندانشان پدری می کنند، دوبار پدری برای پدران شهید ثبت شده است، خودشان هم وقتی عزیز کرده هایشان که مرد شده بودند را به جبهه ها می فرستند این وظیفه را به جان دل می خرند و به جای اینکه عصای دستشان به وقت پیری کنارشان باشد، مسئولیت بچه های بچه ها را هم بر عهده می گیرند!
,پدران شهید، مظلوم هستند، مظلوم ...
,یاد همان مردی می افتم که در جشنواره آیه های ایثار و شهادت با همسرش آمده بود، همسرش سوار بر ویلچر بود و خودش با قامتی خمیده اما استوار ویلچر را هل می داد و چه لبخند مهربانی بر روی لبانش بود، پدر شهید فقط پدر شهید نیست، پدر همه ماست.
,چشمانم را دوباره می بندم تا تصویر پدر شهید صادقی در نظرم بیاید، مدت هاست که ندیدمش، تازه یادم می افتد که چند ماهی است او مهمان پسران شهیدش است! یاد اتاق های ساده خانه اش می افتم و عکس امام خمینی(ره) که روی دیوار همه خانواده های شهداست، راستی امام(ره) هم پدر شهید بود، پدر شهیدی که صبرش، استقامتش، بی ادعایی اش الگوی تمام پدران شهدا شد.
,با خودم فکر می کنم که چه زیباست روز تجلیل از شهید، روز گرامیداشت پدران مظلوم شهدا باشد، پدرانی بی ادعا و سربلند...
,انتهای پیام/ز
,]
ارسال دیدگاه