اخبار داغ

شاه کلیدهای تربیتی آیت الله مجتبی تهرانی

شاه کلیدهای تربیتی آیت الله مجتبی تهرانی
میثم مطیعی مداح جوان اهل بیت در خصوص آیت الله مجتبی تهرانی می گفت: "یکی از شاه کلیدهای تربیتی حاج آقا این بود "چیزی را که عمل نمی‌کرد دیگران را به آن توصیه نمی‌کرد"
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا به نقل از روضه نیوز، مجتبی شهیدی کَلهُری مشهور به مجتبی تهرانی استاد مشهور اخلاق و مرجع تقلید ایرانی و مدرس حوزه‌های علمیهٔ تهران بود. 

, شبکه اطلاع رسانی دانا, مجتبی شهیدی کَلهُری مشهور به مجتبی تهرانی استاد مشهور اخلاق و مرجع تقلید ایرانی و مدرس حوزه‌های علمیهٔ تهران بود. ,
 
تحصیلات مقدماتی را از تهران و مشهد آغاز کرد ولی عمده تحصیلات حوزوی او در 18 سالگی به سال 1334هـ‌ش در قم آغاز شد و در 25 سالگی به اجتهاد رسید. از سال 1347هـ‌ش مدت سه سال را در نجف گذراند. مجتبی تهرانی از سال 1351 شمسی ضمن اقامۀ نماز جماعت در مسجد جامع بازار، جلسات اخلاق و تفسیر داشت. وی به درخواست استاد خود روح الله خمینی به جمع‌آوری فتاوا و تنظیم صحیح‌ترین نسخه از رسالۀ عملیه و مناسک حجّ خمینی پرداخت که در سال1343 شمسی به چاپ رسید. مجتبی تهرانی دروس خارج خود را از سال 1357 شمسی در منزل و سپس از سال 1364هـ‌ش در مدرسه مروی ارائه داد. او پس از انقلاب به استقبال مسؤولیت‌های اجرایی نرفت و به کار فقهی و تبلیغی اشتغال داشت. 
 
به گزارش روضه نیوز میثم مطیعی مداح جوان اهل بیت در خصوص ایشان می گوید: "یکی از شاه کلیدهای تربیتی حاج آقا این بود "چیزی را که عمل نمی‌کرد دیگران را به آن توصیه نمی‌کرد" چیزی را می گفت که خودش به آن عمل می کرد و برای همین ما راحت می‌پذیرفتیم و راحت در جان ما می‌نشست." 
 
ماه رمضان بهانه ای شد تا مروری داشته باشیم به نکات اخلاقی که این عالم بزرگوار در ماه رمضان سال گذشته به عنوان آخرین ماه رمضان عمرشان بیان کرده بودند 
 
 
,
,
,
,
,
,
,
,
,
 
, ,
تا دعا می‌کنید فرشتگان می‌گویند: آمّین! 
 
در جلسه گذشته گفتم. «رُوِیَ عن رَسوُلِ‏ الله (صل ‏الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم) قال: لا تَدعُوا عَلی اَنفُسِکُم اِلّا بِخَیر»؛ وقتی برای خودت دعا می‏ کنی، از خدا خیر بخواه نه شرّ! نفع بخواه نه ضرر! رفع ضرر بخواه نه جلب ضرر! «لا تَدعُوا عَلی اَنفُسِکُم اِلّا بِخَیر»؛ این تعبیر، استثنا از نفی است، یعنی بی ‌برو برگرد باید همین باشد، «فَاِنَّ المَلائِکَه یؤَمِّنون عَلی ما یَقوُلوُن»؛تا دعا می‏ کنید، فرشتگان بلافاصله می‏ گویند: آمّین! فهمیدی چه‌کار کردی؟ آن‌ها می‏ گویند: آمّین! بعد هم تو پشیمان می ‏شوی! 
 
حتّی اموالتان را هم نفرین نکنید! 
 
در یک روایت دیگر است از پیغمبراکرم که درباره درخواست ضرر است هم نسبت به خود و هم دیگران، «رُوِیَ عن رَسوُلِ‏ الله (صَل‏ الله‏ عَلیهِ‏ وَ‏آلِهِ‏ وَ سَلَّم) قال: لا تَدعوا عَلی اَنفُسِکُم وَلا تَدعوا عَلی اَولادِکُم»؛ اولاد خود را نفرین نکنید! «وَلا تَدعُوا عَلی خَدَمِکُم»؛ خدمتگذاران تان را نفرین نکنید! «وَلا تَدعُوا عَلی اَموالِکُم»؛ حتّی اموالتان را هم نفرین نکنید! عجب! آن‏ها جاندار بودند، این‏ها بی‏جان هستند، توجّه کنید! اینکه بگویید:​ ای کاش این را نداشتم! این من را بیچاره کرد! این فلان شد و از این قبیل حرف‌ها. بروید خودتان را اصلاح کنید، آن‏ها تقصیری ندارند! من یک وقتی راجع به دنیا بحث کرده ‏ام؛ ما خیال می‏ کنیم دنیا در و دیوار و امثال این‏ها است، نه! دنیا این‏ها نیست، دنیا چیز دیگری است. من نمی‏ خواهم بحث را منحرف کنم. 
 
درخواست نکنید جوانتان جوان‌مرگ شود!‌ 
 
مطلبی‏ در روایت مطرح شده که چه بسا این مطلب از جهت جنبه‏ های طبیعی، آن موقع نیز مورد ابتلاء بوده است‏. پیغمبراکرم در روایتی دارد که: «قالَ رَسوُلِ‏ الله (صَل الله‏ عَلَیه‏ وَ‏ آلِه‏ وَ سَلَّم): لا تَمَنّوا هَلاکَ شِبابِکُم وَ اِن کانَ فیهِم غَرام»؛ از خدا درخواست و تمنّا نکنید تا جوانتان جوان‌مرگ شود، چون می‏ بینم در این شرّ وجود دارد؛ به اصطلاح ضرر دارد، «فَاِنَّهُم عَلی ما کانَ فیهِم عَلی خِلال»؛ یک بحث منطقی است، چون آن‏ها با همان حالی که دارند از چند حال خارج نیستند، یک: «اِمّا اَن یَتُوبوُا فَیَتوُبُ الله عِلَیهِم»؛ چه بسا این شخص فردا پشیمان شود و توبه کند، خدا هم توبه او را قبول کند، دو: «وَ اِمّا اَن تُردِیَهُمُ الآفاق»؛ از آن طرف، ممکن است موجب شود این آسیب ‏هایی که می‏ بینی اصلاً از بین برود. این زمین‏ها همه به طور کلّی از بین برود. به طور کلّی، شرّها از بین برود. ضرری که از ناحیه‏ ی او وجود دارد، همه از بین برود. می‏ فهمد، توبه می‏ کند، یا اصلاً دیگر زمینه‏ اش از بین می‏ رود. این دو تا هم مربوط به ضرر است. از آن طرف، ممکن است در جادّه‏ ای بیافتد و در آن شروع کند به خدمت کردن. «وَ اِمّا عَدُوّاً یُقاتِلوُه»؛ همین کسی که تو می‏ گفتی: خدا مرگش بدهد! ممکن است درگیری و جنگی ایجاد شود؛ ممکن است دشمن کافری به مسلمان‏ ها حمله کند و او به جبهه برود و بجنگد، «وَ اِمّا حَریقاً فَیُدفِعوا وَ اِمّا ماءً فَیَصُدّوُا» ممکن است حادثه‏ ای پیش بیاید و او جلوی آن را بگیرد و ... حضرت دانه دانه، شروع می‏ کند به گفتن. همه این‏ها خدمات است. 
 
اصل در اسلام جذب است 
 
اصل در اسلام جذب است، نه دفع. صرف اینکه مثلاً شخصی «نعوذبالله»! خلافی کرده و امثال این‎ها و تو ناراحت شدی و امیدی نداری، پس او را نفرین کنی و در شب ماه رمضان از خدا بخواهی که: خدایا! او را نابود کن و... رفتار درستی نیست. اینکه عرض کردم، اصل در اسلام جذب است نه دفع، مسئله‎ای مسلّم است؛ چه از نظر سیرة عملی معصومین و اولیاء خدا و چه از نظر ترغیبی که در سخنانشان وجود داشته است؛ آن‎ها به تعبیری عملاً و لفظاً و قولاً می‎خواستند جذب کنند. 
 
جذب در شیوه رفتاری امیرالمؤمنین 
 
جریانی را ابن ‏ابی ‏الحدید از جنگ صفّین نقل می‏ کند، می‏ گوید: در آنجا دو گروه آمدند. آن طرف معاویه و همراهان او از شام و این طرف هم علی (ع) و اصحاب او از کوفه. چند روز منتظر شدند؛ یک روز، دو روز، سه روز، امّا خبری نشد. نه امیرالمؤمنین کسی پیش او فرستاد، که بیا بجنگیم و نه معاویه آمد تا اعلام جنگ کند. امیرالمؤمنین هم تا او چیزی نگفته، چیزی نگفت. چند روز گذشت. اصحاب علی (ع) خسته شدند. پیش امیرالمؤمنین (ع) آمدند و گفتند: ما از کوفه که بیرون آمدیم زن و بچّه‏ هایمان را آنجا نگذاشتیم تا بیاییم اینجا و بمانیم! با این تعبیر گفتند: «یا اَمیرَالمُؤمِنین خَلَّفْنَا ذَرَارِیَّنَا وَ نِسَاءَنَا بِالْکُوفَة» زن و زندگی را در کوفه گذاشتیم، «وَ جِئْنَا إِلَى أَطْرَافِ الشَّامِ لِنَتَّخِذَهَا وَطَنا»، و آمدیم اطراف شام که اینجا را برای خودمان وطن بگیریم؟ یعنی آمدیم اینجا تا قصد اقامه کنیم؟ اصحاب امیرالمؤمنین طعنه‎ای به او زدند، «ائْذَنْ لَنَا فِی قِتَالِ الْقَوْمِ»، اجازه بده تا برویم و بجنگیم، «فَإِنَّ النَّاسَ قَدْ قَالُوا»؛ مردم به خاطر اینکه ساده بودند، با شنیدن این زمزمه ‏ای درونشان افتاد؛ به قول ما، بین آن‎ها پچ پچ افتاده بود. یک دسته می‏ گفتند: امیرالمؤمنین می‏ ترسد بجنگد تا نکند هلاک شود. دسته دیگر می‏ گفتند: اصلاً خودِ علی شک دارد که این جنگ درست است یا نه؟ ببینید چطور می‏ خواستند امیرالمؤمنین را به خیال خودشان تحریک کنند که وارد جنگ شود! 
 
امیرالمؤمنین در جوابشان گفت: امّا آن مطلب اوّل که ظاهراً برای من وصله ناجور است! همه من را می‏ شناسند که، من مرد جنگ هستم؛ یعنی سوابق تاریخی من از کوچکی‏ ام در اسلام نشان می‏ دهد که این مورد در من صدق نمی‎کند. امّا مطلب دوّم که شک داشته باشم؛ اگر بنا بود شک کنم باید موقعی که جنگ جمل در بصره اتفاق افتاد شک می‎کردم. در آنجا افراد چه کسانی بودند؟ می ‏دانید؛ اُمّ ‏‏المؤمنین! بود که جای شک وجود دارد؛ طلحه و زبیر بودند؛ ببینید چه کسانی در مقابل علی (ع) قرار داشتند! آن‏ها اصحاب پیغمبر بودند. او می‎خواهد با چه کسانی بجنگد؟ گفت: اگر بنا بود شک کنم، آنجا باید شک می‎کردم. در آنجا شک هم نکردم و جنگیدم. این وصله‏ ها به من نمی‏ چسبد. 
 
رحمت فراگیر خداوند 
 
به تعبیری اگر مقداری گسترده‌تر، به خصوص نسبت به اولیای خدا وارد شویم می‌بینیم که آن‌ها، همه مظهر صفات الهیّه هستند و یکی از بارزترین و فراگیرترین صفات الهی، رحمت خدا است، یعنی همان مهربانی و لطفی که فراگیر است، شمولیت داشته و استثنا هم ندارد. در آیات می‌خوانیم: «رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً»، «فَقُلْ‌ رَبُّکُمْ‌ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ»،پروردگار تو، دارای رحمتِ فراگیر است. کنار نگذاشته است. «رَحْمَتِی‌ وَسِعَتْ‌ کُلَّ شَیْ‌ءٍ»، خدا صریحاً می‌گوید: رحمت من فراگیر است و متوجّه همه می‌شود. حتّی این را در باب صفات جمال و جلال داریم که رحمت از صفات جمال است. آنجا داریم که، اصلاً رحمت حق و خداوند بر غضبش سبقت گرفته است. 
 
رحمت خدا بر غضبش برتری دارد 
 
امام‌ موسی‌کاظم (علیه‌السّلام) در روایتی فرمود: «وَ عَلِمُوا أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالى‌ الْحَلِیمَ‌ الْعَلِیمَ‌»، تا به اینجا می‌رسد که: «وَ کَتَبَ عَلى‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»، بر خودش نوشته که باید نسبت به محاسبه‌های خودش رحمت داشته باشد، «فَسَبَقَتْ‌ قَبْلَ‌ الْغَضَبِ» در ادعیه هم داریم: «یَا مَنْ‌ سَبَقَتْ‌ رَحْمَتُهُ‌ غَضَبَه‌»، به تعبیر من وقتی خدا این گونه است شما چه می‌گویید که برای مشرک و کافر طلب خیر نکنید؟ بهتر از این نمی‌توانستم اشکال را مطرح کنم. 
 
در هر شرایط حق بر باطل مقدّم است 
 
از پیغمبراکرم (صلّی‎الله‎علیه‎و‎آله‎و‎سلّم) روایت شده است که: «قال رسول‎الله (صلّ‎الله‎علیه‎و‎آله‎و‎سلّم) الْحَقُ‏ ثَقِیلٌ‏ مُرٌّ، وَ الْبَاطِلُ خَفِیفٌ حُلْو»؛ حق سنگین و تلخ است امّا باطل سبک و شیرین، «وَ رُبَّ شَهْوَةِ سَاعَةٍ تُورِثُ حُزْناً طَوِیلًا»؛ امّا بدان! خوشحالی موقّتی می‎کنی و بعد از این لذّتی که انجام دادی و از حق روی‎گردان شدی، اندوه‎های بسیار می‎بینی. 
 
از امام صادق (علیه‎السّلام) است که فرمود: «إِنَّ مِنْ حَقِیقَةِ الْإِیمَانِ أَنْ‏ تُؤْثِرَ الْحَقَ‏ وَ إِنْ ضَرَّکَ عَلَى الْبَاطِلِ»؛ این از حقیقت ایمان است که اگرچه حق به تو ضرر برساند، بر باطل مقدّم داری؛ یعنی حق را بر باطل مقدّم بدار ولو اینکه مقدّم داشتن به تو ضرر بزند، «وَ إِنْ نَفَعَکَ»؛ و باطل به تو نفع برساند. روایت زیاد داریم. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا- کُونُوا قَوَّامِینَ‏ بِالْقِسْطِ- شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ». 
 
با حق باش، حتّی به ضررت 
 
برای اینکه می‎خواهم وارد توسّل شوم به این روایت اشاره می‏ کنم. روایت از امام‎باقر (ع) است که فرمود: «لَمَّا حَضَرَتْ أَبِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع الْوَفَاةُ ضَمَّنِی إِلَى صَدْرِهِ»؛ امام‎باقر(ع) می‎فرمایند: وقتی پدرم امام زین‎العابدین (ع) زمان وفاتشان و لحظات آخر زندگیشان رسید، من را به سینه‎اش چسباند، «ضَمَّنِی إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ یَا بُنَیَّ! أُوصِیکَ بِمَا أَوْصَانِی بِهِ أَبِی حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ» به تو وصیّت می‎کنم به همان چیزی که پدرم، یعنی حسین (ع) من را به آن هنگام وفات یعنی لحظات آخر، وصیت کرد، «وَ بِمَا ذَکَرَ»؛ و ضمناً هم گفت: «أَنَّ أَبَاهُ أَوْصَاهُ بِهِ»؛ یعنی پدرم علی (ع) به حسین (ع) همین مطلب را سفارش کرده است. 
 
«یَا بُنَیَّ اصْبِرْ عَلَى‏ الْحَقِ‏ وَ إِنْ‏ کَانَ‏ مُرّاً»؛ صبر کن! پایداری کن بر حق، اگر چه تلخ باشد. این را حسین (ع) فرمودند که ظاهراً می‎بینیم از نظر صبر در چه موقعیتی بود. در روز عاشورا و آن لحظات، امام‎حسین، زین‎العابدین (ع) را به سینه‎اش چسبانده و می‎گوید: من می‎خواهم به تو سفارش کنم، همان که علی (ع) به من وصیّت کرد: صبر کن بر حق، اگرچه تلخ باشد! 
 
صبر و استقامت در تنهایی 
 
وقتی این روایت را می‎خواندم، می‎خواستم بدانم حسین (علیه‎السّلام) در چه موقعیتی بوده باشد؟ وقتی روز عاشورا امام زین‎العابدین می‎گوید: پدرم من را در لحظات پایانی زندگی به سینه‎اش چسبانده، «حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ»؛ موقعی باید باشد که یک نفر از اصحاب هم باقی نمانده باشد. ببینید به حسین (علیه‎السّلام) چه گذشت؟ یک نفر از بنی هاشم نبود و حسین تنها شده بود. در عین حال آمده و به فرزندش می‎گوید: صبر و استقامت داشته باش! 
 
غضب خداوند در عمل نکردن به وظایف 
 
چون عامّه و خاصّه به وظائفشان عمل نکردند، لذا جوّ حاکم بر جامعه فساد شده است. اینجا می‎گوید: وقتی که مؤمن برای عامّۀ مردم دعا می‎کند، خدا می‎گوید: برای خودت دعا کن و من هم مستجابش می‎کنم، جوابت را می‎دهم و حاجتت را برآورده می‎کنم، امّا به عامّه کاری نداشته باش. چرا؟ چون اینها به وظیفه‎شان عمل نکردند و من نسبت به آن‎ها خشمگین هستم‎. این روایت از نظر متن با آنچه که ما در معارف مان داریم هم‎سو است. روایات زیادی داریم. 
 
روایت: عذاب سراسری! 
 
در روایتی از امام‎صادق (علیه‎السّلام) است: «مَا أَقَرَّ قَوْمٌ بِالْمُنْکَرِ بَیْنَ أَظْهُرِهِمْ لَا یُغَیِّرُونَهُ‏ إِلَّا أَوْشَکَ أَنْ یَعُمَّهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِقَابٍ مِنْ عِنْدِهِ» یک عذاب سراسری را مطرح می‎کند. روایت دیگری است: «إِنَّ الله لا یُعَذِّبُ العامَة بِعَمَلِ الخاصَّة، حَتَّى تَکونَ العامَّةَ تَستَطیع تُغَیِّر عَلَى الخاصَّة، فَإِذا لَم تُغَیِّر العامَّةَ عَلى الخاصَّة عَذَّبَ الله العامَّة والخاصَّة».
 
امر به منکر و نهی از معروف! 
 
در روایت دیگری می‎گوید: شخصی خدمت پیغمبراکرم آمد و عرض کرد: یا رسول‎الله! چه چیزی عندالله، ابغضِ اعمال است؟ اول حضرت فرمودند: شرک بالله. گفت: بعد از آن چه؟ حضرت فرمودند: قطع رحم. گفت: بعد از آن چه؟ وقتی این را گفت حضرت فرمودند: امر به منکر و نهی از معروف مبغوض‎ترین چیزها است. 
 
منکر، منکر بودنش را از دست می‎دهد 
 
می‎خواستم این را عرض کنم، خدا نکند که جامعه‎ای به جوّی که گفتم مبتلا شود. یعنی جوّ ِ حاکمِ بر جامعه جوّ ِ فاسد و فساد باشد که منکر، منکر بودنش را از دست بدهد، به طوری که به حسب ظاهر، حتّی خاصّه هم جرأت نداشته باشند تا نهی از منکر کنند. 
 
ریشۀ جامعۀ فاسد 
 
در جامعه مسلمان هستند، محاسن هم دارند، ظاهر‎الصلاح هم هستند و وقتی هم که ذکر می‎گویند کذا و کذا است امّا همین افراد با منکر که برخورد می‎کنند، اهمیّتی نمی‎دهند و هیچ توجّهی نمی‎کنند. در مقابل خدا هم دعای این آدم‎ها را مستجاب نمی‎کند و عذاب نازل می‎شود. 
 
لذا می‎خواستم این را عرض کنم؛ ما با چیزهایی در معارف مان برخورد می‎کنیم که می‎گوید: مسئله، تنها شرک و کفر و انحراف نیست، بلکه همین انحراف‎هایی که در جوامع اسلامی می‎بینیم، اگر جوری باشد که جوّساز شده باشد و جوّ فاسد بر جامعه حاکم شود، همین موجب می‎شود که دعا در حق این‎ها مستجاب نشود. خیال نکنید، صرف اینکه شهادتین گفت و بعد در جامعه هر کاری خواست بکند و هر بساطی خواست راه بیندازد دیگر ارزشی ندارد. مکرّر بیان کردم که انسان باید برود و دین پیدا کند. دینی که تمام اعمالش مطابق با دستورات الهیّه باشد. 
 
مروری بر موانع استجابت دعا 
 
در اینجا باید مطلبی را عرض کنم، البته این‎ها جزء مباحث گذشته است. در باب دعا موانعی داریم که ‎ موجب می‏ شود دعا مستجاب نشود. در گذشته موانع را گفته‏ ام؛ مثل گناه، ظلم، کمک کردن به ظالم، نافرمانی از پدر و مادر، قطع رحم، (نعوذبالله!) عمل زنا، شراب‎خواری، ترک امر به معروف و نهی از منکر و... که این‎ها موجب می‏ شود داعی دعایش مستجاب نشود. امّا در باب یهودی و نصرانی، آن چیزی که مانع است تا دعایش درباره‏ ی خودش مستجاب نشود، کفر او است. این کفر موجب می شود دعایش درباره‏ ی خودش مستجاب نشود. در باب عبادات، عبادات کافر پذیرفته نیست. 
 
همه مکلّف به اصول و فروعیم 
 
با اینکه کفّار از نظر تکالیفی که ما می‏ گوییم مأمور هستند،‏ یعنی این‎ها مکلّف به اصول دین یعنی توحید، نبوّت و معاد و به پذیرش آن‎ها و همان‏طور هم مکلّف به فروع هستند. این جزء مسلّمات معارف اسلامی ما است و بین کافر و مسلمان فرق نمی‏ کند بلکه هر دو به اصول و فروع مکلّف هستند. 
 
شرطیّت ایمان و مانعیّت کفر 
 
فروع چیست؟ روزه، نماز و... حالا کافری می‏ گوید اگر شما گفته‎اید مأمور به اصول و مأمور به فروع هستیم، پس ما اصول را کنار می‏ گذاریم و سراغ فروع می‏ آییم. امّا می‏ گوییم روزه‏ و نمازت باطل است. می‎گوید: چرا باطل است؟ مگر نگفتید که مکلّف به فروع هستیم. ما می‎گوییم: یک شرط اساسی دارد و آن اینکه برای مقبولیّت عبادت ایمان مطرح است لذا آن عبادت قبول نیست یعنی کفر مانعیّت دارد. ایمان را می‏ گوییم «شرطیّت» و کفر را می‏ گوییم «مانعیّت». این‎ها اصطلاح‏ های علمی است. 
 
در دعا هم همین است. اگر کافر در حقّ خودش دعا کند، در آنجا مقبولیّت دعا مشروط به ایمان او است. کفر مانع است از اینکه دعای او به استجابت برسد، امّا اگر راجع به مسلمان دعا کند، این را خدا قبول می‏ کند و کفر او مانع نمی‏ شود از اینکه خدا از آن مسلمان کم بگذارد. گفته‎اند: گنه کرد در بلخ آهنگری، امّا معنا ندارد که به شوشتر زدند گردن مسگری. 
 
شب نوزدهم 
 
امشب شب نوزدهم است. در شب نوزدهم تعبیری که در «موثقة زراره» است، این است که امام صادق (ع) فرمود: «التَّقْدِیرُ فِی‏ لَیْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ وَ الْإِبْرَامُ فِی لَیْلَةِ إِحْدَى وَ عِشْرِینَ وَ الْإِمْضَاءُ فِی لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ» 
 
معنای تقدیر 
 
تقدیر به معنای اندازه‌گیری کردنِ امور در شب نوزدهم است، البته می‌گویند نسبت به سال آینده. یعنی اینکه امور هر موجودی در سال آینده چگونه باشد، از ناحیه خداوند در شب نوزدهم رسیدگی می‌شود. 
 
من؛ سدّ اجابت دعا! 
 
«لَا تَسْتَبْطِئْ إِجَابَةَ دُعَائِکَ‏ وَ قَدْ سَدَدْتَ طَرِیقَهُ بِالذُّنُوبِ»؛ یعنی اجابت دعایت را به تأخیر میانداز. چطور؟ به این معنا که تو با گناهانت راه اجابت دعا را مسدود کرده‌ای و این‏ها مانع شدند. از علی(ع) است که: «الْمَعْصِیَةُ تَمْنَعُ‏ الْإِجَابَةَ»؛ گناه موجب می‌شود که دعا به اجابت نرسد. از آن طرف درها باز است و هیچ مانعی نیست امّا از این طرف، من سنگ‏هایی بر سر راه انداخته‌ام. از امام هفتم (ع): «اللَّهُمَ‏ اغْفِرْ لِی‏ کُلَ‏ ذَنْبٍ‏ یَحْبِسَ‏ رِزْقِی وَ یَحْجُبُ مَسْأَلَتِی»؛ خدایا! بیامرز هر گناهی را که روزیِ من را حبس کرده و مانعی شده از اینکه درخواست من به اجابت برسد. 
 
برای اجابت دعا چه کنیم؟ 
 
حضرت در اینجا مطیعین را کنار می‌گذارد و آن چیزی را که مبتلا به همه است و مربوط به عاصین است وسط می‌کشد. حضرت می‌فرماید: «تَبْدَأُ فَتَحْمَدُ اللَّهَ وَ تَذْکُرُ نِعَمَهُ عِنْدَکَ»؛ ابتدا نسبت به نعمت‌هایی که به تو عنایت کرده ثناگو باش، «ثُمَّ تَشْکُرُهُ ثُمَّ تُصَلِّی عَلَى النَّبِیِّ (صَلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم)»؛ از خدا نسبت به نعمت‌هایش تشکّر کن و به پیغمبر درود بفرست، «ثُمَّ تَذْکُرُ ذُنُوبَکَ». مهم اینجا است. سراغ گناهانی که کردی برو، «فَتُقِرُّ بِهَا»؛ اعتراف کن. بگو: خدا! بد کرد. تک‌ تکِ معصیت‌ها را در ذهن خود بیاور، «ثُمَّ تَسْتَعِیذُ مِنْهَا»؛ پس با این خطاهایت به خدا پناه ببر، «فَهَذَا جِهَةُ الدُّعَاءِ». بعد دارد: «تَعْتَرِفُ بِذُنُوبِکَ‌»؛ تک‌ تکِ گناهانی که به یادت می‌آید، «أَوْ بِمَا ذَکَرْتَ مِنْهَا»؛ هر چقدر که یادت آمد، «وَ تُجْمِلُ‌ مَا خَفِیَ‌ عَلَیْکَ‌ مِنْهَا»؛ و اجمالاً آن‌هایی که در نظرت نیست، «فَتَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مِنْ جَمِیعِ مَعَاصِیکَ»؛ و بعد هم از تمام گناهانت توبه کن. 
 
گناهانت را به ذهن بیاور نه زبان! 
 
«وَ أَنْتَ تَنْوِی أَلَّا تَعُودَ»؛ گناهانی که کرده‌ای و یادت است به ذهن بیاور، نه اینکه به زبانت بیاوری و بعد در مورد آن‌هایی هم که یادت نیامد بگو: خدایا! همۀ خطاهایم را در نظر بیاور و بعد در مقابل خدا بنا را بر این بگذار که دیگر این کارها را نکنی. «وَ أَنْتَ تَنْوِی أَلَّا تَعُودَ»؛ نیّت کن که دیگر این کارها را نمی‌کنم، «وَ تَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْهَا بِنَدَامَةٍ»؛ از گناهانت به خاطر پشیمانی واقعی‌ات پوزش بطلب. «وَ صِدْقِ نِیَّةٍ وَ خَوْفٍ وَ رَجَاءٍ وَ یَکُونُ مِنْ قَوْلِکَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِنْ ذُنُوبِی وَ أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ إِلَیْکَ فَأَعِنِّی عَلَى طَاعَتِکَ». 
 
این شب‌ها به خدا چه بگویم؟ 
 
امشب به خدا چه بگوییم؟ زین‌العابدین (صلوات‌الله‌علیه) به ما یاد داده است. دست‌هایمان را بلند کنیم و بگوییم: خدا! آقای من! دست‌هایم را به سوی تو دراز کردم امّا پر از گناه است، چشم‌هایم هم به سوی تو دوخته‌ام امّا آن هم پر از رجا و امید من به توست. 
 
مأیوس نشو! بخشیده می‌شوی! 
 
‌می‌خواستم این را عرض کنم که در باب دعا و به‌خصوص در ایام قدر، انسان هیچ‌وقت نباید به خودش تردیدی راه بدهد: خدا این‌طور نیست که ما را مأیوس و رد کند. این جزء آیات و معارف حتمی ماست. این را بدانید! یأس از رحمت حق از گناهان کبیره است، فقهای مان هم همه فتوا می‌دهند که هیچ یأسی به خودتان راه ندهید. 
 
ای پسرم! ... 
 
یکی دو تا روایت هست که این مضمون در تحف‌العقول، در وصایایی که علی ‌(ع) به امام حسین (ع) کرده، موجود است و من یک جمله‌اش را می‌گویم، می‌فرماید: «أَیْ بُنَیَّ لَا تُؤْیِسْ‌ مُذْنِباً»؛ پسرم! هیچ‌وقت گناه‌کارها را مأیوس نکن. این عین معارف ماست. 
 
من رفیقت می‌شوم! 
 
در روایت دیگری است: «أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ (علیه‌السّلام) أَهْلُ‌ طَاعَتِی‌ فِی‌ ضِیَافَتِی‌ وَ أَهْلُ شُکْرِی فِی زِیَادَتِی وَ أَهْلُ ذِکْرِی فِی نِعْمَتِی»؛ بعضی اهل طاعت‌اند، بعضی اهل ذکرند و بعضی اهل شکرند، «وَ أَهْلُ مَعْصِیَتِی لَا أُویِسُهُمْ مِنْ رَحْمَتِی»؛ من هیچ‌وقت گناه‌کارها را از رحمت خودم مأیوس نمی‌کنم، «إِنْ تَابُوا»؛ اگر توبه کنند، «فَأَنَا حَبِیبُهُمْ»؛ من دوستشان می‌شوم. اگر توبه کنی، من رفیقت می‌شوم؛ «وَ إِنْ دَعَوْا فَأَنَا مُجِیبُهُمْ»، اگر درخواست کنند، من جواب آن‌ها را می‌دهم. به درخواستشان عنایت می‌کنم، «وَ إِنْ مَرِضُوا فَأَنَا طَبِیبُهُمْ»؛ و اگر بیمار بشوند، خودم آن‌ها را معالجه ‌می‌کنم. در این باب تعبیرات عجیبی داریم.
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
انتهای پیام/
]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه