اولین مواجهه ایران و غرب در گفتگو با موسی نجفی؛
روشنفکری؛ جریان برآمده از سرخوردگی

پس از جنگ ایران-روس ازنظر فرهنگی دچار انحطاط میشویم و وحدت فرهنگی جامعه را برای مقطعی بههم میریزد. این شکست در جنگ، شکست روحی، فرهنگی و روانی است که مدتها طول کشید تا ترمیم شد. همینجا جریان بهائیت شکل گرفت. درنتیجه این ضعف استقلال و فرهنگی و اجتماعی دچار بحران هویت شدیم و افکار دیگر آمد و نطفه جریان روشنفکری بسته شد.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از «سدید»؛ برایند نحوهی مواجههی ایران و غرب جریانهای فکریای بوده است که هریک تجویزی مقتضی خواست خود برای جامعهی ایران توصیه میکنند. پرداختن به زمینه و زمانهی اولین مواجههی ایران و غرب میتواند تصویر بهتری از جریانهای فکری ایران معاصر بهدست دهد. به این منظور نزد دکتر موسی نجفی، استاد علوم سیاسی و مورخ تاریخ معاصر رفتیم تا تصویر بهتر و روشنتری از نخستین مواجههی ایرانیان با غرب به دست آوریم. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی خواندنی است از تاریخ مواجههی ما با غرب.
از ابتداییترین شکل دولت بعد از حملهی مغول شروع کنیم. دولت صفویه دولتی سرپاست؛ مواجههی ما با غرب در آن مقطع چگونه بوده است؟
برای مسئلهی دین و دولت در اسلام و ایران ابتدا باید فضایی کلی داشت سپس به بررسی این موضوع پرداخت که مغول چیست و صفویه چیست. به نظر من دین و دولت در ایران سه مقطع عمده دارد. یکی صدر اسلام است که تا صفویه ادامه دارد. این دوره خود به دو دوره تقسیم میشود: قبل از تصرف بغداد به دست مغولها و بعد از آن.
ما شش قرنونیم آن طرف داریم و دو قرن این طرف. این مقطع اول است چراکه مسائل اطراف خلافت است. در قسمت اول له خلافت است و دورهی بعد علیه خلافت میشود. در دورهی صفویه دیگر خلافت، مسئله نیست. از صفویه تا مشروطه دیگر خلافت، مسئله نیست. از صفویه تا مشروطه در اندیشهی سیاسی چیزی به نام خلافت وجود ندارد؛ امامت و سلطنت مطرح است.
از مشروطه به بعد اسلام و تشیع مطرح است، اما سلطنت، مشروطه میشود و میشکند. بعدها شکستنش با فرمان جمهوریت در عصر انقلاب اسلامی ایران کامل میشود. این فضای اندیشهی سیاسی دولت ایران در طول تاریخ است که نشان دهندهی شکست خلافت از دورهی مغول به بعد است. در این مقطع، امپراطوری شکل گرفته است؛ از یک سو امپراتوری مغول و از سویی امپراتوری عباسی. مقطع زندگی خواجه نصیر طوسی نیز از همین دوران آغاز میشود ولیکن مغولها با شکستن خلافت عباسی قداست آن را میشکنند. شکستن این قداست و مشروعیت چیز مهمی است، زیرا آنها خود را جانشین پیامبر میدانستند و این شکسته شد. اعتقاد دارم استقلال ایران با سقوط خلافت عباسی شکل گرفته است.
اگر سه پایه برای ایران از صفویه بگذاریم یکی از آنها خواجه نصیرالدین طوسی است که خلافت را شکسته صرف نظر از این که مغولان را ترغیب کرده است تا به بغداد حمله کنند یا نه. شکستن خلافت عباسی در بغداد راه را برای ملتسازی و ملتگشایی در ایران باز کرده است. ایرانیان از این فرصت استفاده کردند و نهتنها از تسنن به تشیع رفتند بلکه با عبور از خلافت، ملت درست کردند. هیچیک از ملل دیگر اینچنین نکردند یعنی نتوانستند ملتسازی کنند یا مذهب را تغییر دهند، اما ما هر دو کار را با هم کردیم؛ هم از خلافت دور شدیم و هم واحد ملی و یکپارچه شکل دادیم. مذهب شکل گرفته، تشیع است که در تاریخ اسلام تقریبا بیسابقه است و به سرنوشت ۵۰۰ سال بعد ما ایرانیان نیز گره میخورد.
نفر بعدی فردوسی و دیگری شاهاسماعیل است. در تشکیل این روند هرکدام سهمی دارند. هر سه به گونهای متفاوت بنیانگذاری کردند؛ یکی عملی دیگری ذهنی و بعدی هم زبانی تاثیر داشتند.
ما گونهای از دولت و ملتسازی بودگی را در دوران صفویه داریم. این فرایند یعنی دولت-ملت بودگی در مواجهه با غرب چگونه بوده است؟
اولین مواجههی قبل از صفویه مربوط به دورهی پدربزرگ شاهاسماعیل است که سلسلهی آققویونلوهاست و در ترکیهی فعلی بودند. او ابتدا با غربیها مواجهه داشت و با دربار آنها مکاتبه پیدا کرده بود. اولین وسایل جدید روز هم در دربار آنهاست که در پی آن تکنیک جدید غربی که ظاهرا اولی عینک بوده است و بعد هم سمعک و تلسکوپ و... آمده است.
بعد از این صفویه است و عثمانیها بین ما و اروپاییها واسطه هستند و به مثابهی دیوار حائل عمل میکنند. عثمانیها خود دشمن غربیها هستند. از اینجا به بعد است که ما طلب غربیها را نداریم. طلب ما از غرب حیاتی نیست و بیشتر، آنها طلب دارند یعنی از شاهعباس کمک میگرفتند و اینگونه نبوده است که خود را به آبوآتش بزنند؛ عثمانیها را دور میزدند و به فرانسه و... نماینده میفرستادند، اما کشش آن طرف بیشتر بوده است.
,
,
, از ابتداییترین شکل دولت بعد از حملهی مغول شروع کنیم. دولت صفویه دولتی سرپاست؛ مواجههی ما با غرب در آن مقطع چگونه بوده است؟, از ابتداییترین شکل دولت بعد از حملهی مغول شروع کنیم. دولت صفویه دولتی سرپاست؛ مواجههی ما با غرب در آن مقطع چگونه بوده است؟,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
, ما گونهای از دولت و ملتسازی بودگی را در دوران صفویه داریم. این فرایند یعنی دولت-ملت بودگی در مواجهه با غرب چگونه بوده است؟, ما گونهای از دولت و ملتسازی بودگی را در دوران صفویه داریم. این فرایند یعنی دولت-ملت بودگی در مواجهه با غرب چگونه بوده است؟,
,
,
,
,
شکستن خلافت عباسی در بغداد راه را برای ملتسازی و ملتگشایی در ایران باز کرده است. ایرانیان از این فرصت استفاده کردند و نهتنها از تسنن به تشیع رفتند بلکه با عبور از خلافت، ملت درست کردند. هیچیک از ملل دیگر اینچنین نکردند یعنی نتوانستند ملتسازی کنند یا مذهب را تغییر دهند,
,
,
علت هم این است که عثمانی برای اروپا خطر بسیار بزرگی بود و مشغول کردن عثمانی به جبههی شرقی برای اروپاییان اهمیت فوق استراتژیک داشت در حالی که این اهمیت برای ایران وجود نداشت. گرچه شاهعباس برای بیرون کردن پرتغالیها از انگلیسیها استفاده کرد، اما این موضوع برای ایران حیاتی نبود. برادران شرلی که آمدند شاهعباس از آنها سوال میپرسید. ایران آن زمان خود قدرتی جهانی بود و فقط قدرت منطقهای نبود لذا تعاملات وجود دارد، اما مفهوم غرب برای آنها به اندازهی مفهوم غرب در این زمان نبود. غرب در آن دوره برای ایران متحدی مهم است که شاید خیلی هم مهم نیست. شاهعباس غرب را از خود پایینتر میبیند. غرب در ذهن او یا شاهطهماسب فرنگستان بود و همانند چین و روسیه بود نه بیشتر از این. شروع رنسانس غرب ۵۰ سال با این دوره یعنی صفویه فاصله دارد و رنسانس زودتر است. ۵۰ سال زمان نزدیکی است، ولی تفاوتهایی دارد.
به نظر من چند شباهت و چند تفاوت وجود دارد. شباهت این است که هر دو قدرت مرکزی را شکستند. اروپاییان کلیسا را با رنسانس شکستند و اینها هم خلافت را شکستند. آنها به سوی دولتهای ملی حرکت کردند و ما هم حرکت کردیم و حتی دولتهای ملی صفویه زودتر از دولتهای ملی اروپاییها تشکیل شد.
ایران دولت یکپارچهای غیر از عثمانی است و تحت ولای خلافت هم نیست بلکه تحت سلطنت کامل است. این زودتر از اروپا رخ داده و شکل گرفته است. به عبارتی دولت ملی مستقل از کلیسا شکل گرفته است. در آنجا کلیسا شکسته شد و از کاتولیک به پروتستان گرایش به وجود آمد.
با اینکه نمیتوان گفت نقل مکان کردن تسنن و تشیع همانند کاتولیک و پروتستان است، اما این نزدیک است و شباهتهای اینچنینی دارند. تفاوتها هم این است که آنها آرامآرام مذهب را کنار میگذارند. یک دوره پروتستانها و یک دوره سکولارها هستند. دولتهای ملی که تشکیل شدند سکولار بودند، اما در صفویه دولت سکولار نیست؛ خلافت شکسته میشود و جای آن سلطنت کامل میآید که خود را در قالب تشیع مطرح میکند.
استقلال ایران تشیع است. این تفاوت خیلی جدی است و الان مهم است چراکه در بحث روشنفکری که مطرح میشود به ناسیونالیسم میرسیم. ناسیونالیسم صفوی، دینی است. ما نمیتوانیم بگوییم ملیگرایی داریم که دینی نباشد. اروپاییان همه مسیحی هستند. وقتی بخواهد واحدهای ملی در این کشورها شکل گیرد دو امتیاز باید داشته باشد؛ یا باید زبانها یا نژادها متفاوت باشند. مذهب یکی است.
جدایی ایران از تشیع بعد از ۵۰۰ سال غیرممکن است. چیزی به نام جریان ملیگرا باید تقریبی باشد. این یک توهم است. در ایران اینگونه اتفاق نخواهد افتاد.
در دوران قاجار که اندیشههای مدرن کمکم در این مقطع وارد میشود نحوهی مواجههی ما با غرب چگونه است؟
اندیشههای مدرن قبلا هم وارد شده است. دورهی قاجاریه همانند صفویه نیست. در زمان صفویه نظام مدنی نیرومندی داشتیم، اما در دورهی قاجار اینگونه نبود غیر از این که ضربهی گلستان و ترکمنچای هم وجود داشت. اینها باعث شد ایران قدرت دورهی صفویه را نداشته باشد. در عین حال قاجار یکی از هفت ایل قزلباش است، جمع ایلات یک ایل است و بعد بقیهی ایلها را سرکوب میکند.
مواجههی غرب با ایران در دورهی قاجاره با دورهی صفویه تفاوت دارد. شروعش در دورهی صفویه تقریبا با رنسانس است، اما در دورهی قاجار رنسانس در اروپا به فرانسه رسیده است در صورتی که رنسانس صفویه در دورهی قاجار به انقلاب مجدد نرسید. قاجار خود ایل فاتح است، اما به هر حال ایل هستند که این خلاف صفویه است لذا سهم بینالملل صفویه بین ایران و اروپای جایش عوض میشود و در موضع ضعف قرار میگیرد. ضربهی ترکمنچای و گلستان و جنگهای ایران و روس هم به این امر کمک میکند.
این جنگ و معاهدهها تصویر غرب را هم نسبت به ما تغییر میدهد.
تصویر غرب عوض میشود چراکه دیگر عثمانی برای غرب اول نیست و همانند دورهی صفویه برای آنها حیاتی میشود، چون عثمانی را در جنگ جهانی از بین میبرند البته پیش از آن هم عثمانی آن اندازه مهم نیست. در این دوره رقابت روسیه و انگلیس گریبانگیر ایران میشود. انگلیس میخواهد هند را حفظ کند و روسها میخواهند به آبهای گرم خلیج دست پیدا کنند. رقابت میشود و ایران هم در معادلهی جهانی قرار میگیرد.
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
, در دوران قاجار که اندیشههای مدرن کمکم در این مقطع وارد میشود نحوهی مواجههی ما با غرب چگونه است؟, در دوران قاجار که اندیشههای مدرن کمکم در این مقطع وارد میشود نحوهی مواجههی ما با غرب چگونه است؟,
,
,
,
,
,
,
, این جنگ و معاهدهها تصویر غرب را هم نسبت به ما تغییر میدهد., این جنگ و معاهدهها تصویر غرب را هم نسبت به ما تغییر میدهد.,
,
,
در همین مقطع قاجار جنگ ایران و روس را داریم که مسئلهی «عقبماندگی» بعد از این جنگ پررنگ میشود. هرکسی پاسخی میدهد و این پاسخها جریانهای فکری را مشخص میکند. یکی غربگرایی و دیگری سلفیگری و... را پیشنهاد میکند. بعد از مسئلهی عقبماندگی پاسخها در مواجهه با غرب چگونه میشود؟
بعد از جنگ ایران و روس از نظر فرهنگی دچار انحطاط میشویم. نتیجهی این انحطاط جریان بهائیت است که وحدت فرهنگی جامعه را برای مقطعی بههم میریزد. این شکست در جنگ، شکست روحی و فرهنگی و روانی است که در جامعهی ایران مدتها طول کشید تا ترمیم شد. از همینجا جریان بهائیت شکل گرفت. در نتیجهی این ضعف استقلال و فرهنگی و اجتماعی دچار بحران هویت شدیم و افکار دیگر آمد.
همینجا نطفهی جریان روشنفکری بسته شد. این شکست باعث شد که نخبگان و دانشجویان ما وقتی به غرب میروند احساس کمبود کنند که خلاف دورهی صفویه است. سفرای ایران وقتی در دورهی صفویه به اروپا میروند با عزت و قدرت میروند. بین محمدرضابیک، سفیر ایران در دورهی صفویه با ابوالحسن خان ایلچی در دورهی قاجاریه هیچ شباهتی وجود ندارد. ابوالحسن خان ایلچی حیرتنامه مینویسد و از پیشرفتهای غرب حیرت میکند. محمدرضابیک اینچنین نبود. واضح است مدنیت صفویه ضربه خورده است و مدنیت غربی هم قدرتمند شده است البته انقلاب اسلامی پاسخی به ترمیم این مدنیت بود.
,
, در همین مقطع قاجار جنگ ایران و روس را داریم که مسئلهی «عقبماندگی» بعد از این جنگ پررنگ میشود. هرکسی پاسخی میدهد و این پاسخها جریانهای فکری را مشخص میکند. یکی غربگرایی و دیگری سلفیگری و... را پیشنهاد میکند. بعد از مسئلهی عقبماندگی پاسخها در مواجهه با غرب چگونه میشود؟, در همین مقطع قاجار جنگ ایران و روس را داریم که مسئلهی «عقبماندگی» بعد از این جنگ پررنگ میشود. هرکسی پاسخی میدهد و این پاسخها جریانهای فکری را مشخص میکند. یکی غربگرایی و دیگری سلفیگری و... را پیشنهاد میکند. بعد از مسئلهی عقبماندگی پاسخها در مواجهه با غرب چگونه میشود؟,
,
,
,
,
فرمودید بعد از شکست در جنگ و به وجود آمدن خودکمبینی و احساس کمبود، جریان روشنفکری شکل گرفته و اندیشههای غرب هم پررنگ شده است. در این مقطع در نقطهی مقابل، نهاد روحانیت را داریم که مواجههی دیگری با غرب دارد. مواجههی جریان روشنفکری و روحانیت در مسئلهی عقبماندگی جامعهی ایران چه بوده است؟
مواجههی فکری بیشتر خود را در متن مشروطه نشان داد. جریان مشروطهخواهی قبل از این مواجههی علنی نداشت. لزومی هم نمیدیدند و حتی مواقعی با هم همراهی میکردند. مواجههای که دربارهی آن صحبت میکنیم کمکم شکل گرفته است. کتاب مستشارالدوله و از همه بدتر کتاب آخوندزاده که جنبههای تحقیرآمیز و ضددین دارد مصداقی از شکلگیری اولین مواجهههای فکری است. بعید است که این تفکر به جامعهی ایران سرایت کرده باشد. این کتابها اندک خوانده میشد.
مواجههی روحانیت با غرب مدرن چگونه بوده است؟
در نهضت مشروطه برای این جریان درک مدنی پدید میآید؛ این درک مدنی در جریان تنباکو شروع میشود و در مشروطه به ثمر مینشیند. اینها در مقابل بازسازی جامعهی غربی خودشان هم باید بازسازی داشته باشند. قبل از مشروطه چنین نبود. اگر هم وجود داشت مقطعی و شخصی بود، جریانی نبود.
در مشروطه این درک دیگر شخصی نیست بلکه جریانی شده است. علت هم این است که خط بزرگی بهپا شده است. نهضت بزرگ میخواهد ببیند چه خبر است و کجای عالم قرار دارد.
اگر بخواهید بگویید چه جریانهایی بعد از انقلاب مشروطه در ایران شکل گرفته است چه خواهید گفت؟ مهمترین جریانها کدام بودند؟
از زمان مشروطه تا آمدن رضاشاه در جریانهای غیردینی گروههای مختلفی بوده است مثل روسوفیل، انگلوفیل و.... هرکدام سعی میکردند یک کشور خارجی را مثل انگلیس، روس، فرانسه و... ببینند. گرایش امثال سیدجمالالدین به فرانسه زیادتر است. انگلیس را دشمن میدانستند و فرانسه را کمتر دشمن میدانستند. کمکم به آلمان گرایش پیدا میشود.
در جنگ جهانی دوم این تندتر خواهد شد. در اواخر دورهی رضاشاه بیشتر میشود. جاسوسهای آلمانی در ایران بیشتر شدهاند. برای جریان دینی بیشتر کنشگری اطراف مشروطه مطرح شده است. این موضوع که روحانیت و مردم مذهبی باید وارد سیاست و حکومت شوند یا نه و اگر بشوند چه خواهد شد در مشروطه دیده میشود. در دورهی رضاشاه این جریان سرکوب میشود. حکومت شانزدهسالهی رضاخان دورهی مطلقه است.
,
, فرمودید بعد از شکست در جنگ و به وجود آمدن خودکمبینی و احساس کمبود، جریان روشنفکری شکل گرفته و اندیشههای غرب هم پررنگ شده است. در این مقطع در نقطهی مقابل، نهاد روحانیت را داریم که مواجههی دیگری با غرب دارد. مواجههی جریان روشنفکری و روحانیت در مسئلهی عقبماندگی جامعهی ایران چه بوده است؟, فرمودید بعد از شکست در جنگ و به وجود آمدن خودکمبینی و احساس کمبود، جریان روشنفکری شکل گرفته و اندیشههای غرب هم پررنگ شده است. در این مقطع در نقطهی مقابل، نهاد روحانیت را داریم که مواجههی دیگری با غرب دارد. مواجههی جریان روشنفکری و روحانیت در مسئلهی عقبماندگی جامعهی ایران چه بوده است؟,
,
,
,
,
, مواجههی روحانیت با غرب مدرن چگونه بوده است؟, مواجههی روحانیت با غرب مدرن چگونه بوده است؟,
,
,
,
,
,
,
, اگر بخواهید بگویید چه جریانهایی بعد از انقلاب مشروطه در ایران شکل گرفته است چه خواهید گفت؟ مهمترین جریانها کدام بودند؟, اگر بخواهید بگویید چه جریانهایی بعد از انقلاب مشروطه در ایران شکل گرفته است چه خواهید گفت؟ مهمترین جریانها کدام بودند؟,
,
,
,
,
,
,
,
]
ارسال دیدگاه