سبک زندگی در سیره امام هشتم (ع)
در این مطلب فرازهایی از زندگی حضرت امام رضا(ع) را مرور می کنیم که تصویری از سبک زندگی در سیره رضوی را برای ما ترسیم می کند.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از باشگاه خبرنگاران، امامان معصوم، علیهم السلام قرآن ناطق و امامت تبلور هدایت و نور قرآن در پهنه زمین و زمان و سیره ائمه اطهار(ع) تفسیر آیات زندگی بخش آن است. اگر قرآن کریم مردم را به حیات طیبه فرا می خواند، منش و روش زندگی و اصول حاکم بر رفتار و عمل امامان معصوم(ع) تجسم حیات طیبه ای است که پیامبر اعظم(ص) و قرآن کریم بشر را به آن فراخوانده اند.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,در این مطلب فرازهایی از زندگی حضرت امام رضا(ع) را مرور می کنیم که تصویری از سبک زندگی در سیره رضوی را برای ما ترسیم می کند.
,
,
انفاق و تأمین نیازهای مادی و دستگیری از نیازمندان جزو اصول مسلم قرآنی و از آیات محکم الهی است.
به این معنا که از منظر قرآن کریم، انسان نباید سر در لاک خود فرو برد و فارغ از دغدغه همنوع و همشهری و هم وطن خود باشد.
در سیره ائمه اطهار(ع) نیز انفاق و کمک به نیازمندان روشی بسیار معمول و متعارف بود، از این رو همواره فقرا بر سر راه آنان می نشستند یا در خانه آنان را می زدند. پیشوایان ما حتی پیش از آن که نیازمندان عرض نیاز کنند، به آنان انفاق می کردند.
انفاق و تأمین نیازهای مادی و دستگیری از نیازمندان جزو اصول مسلم قرآنی و از آیات محکم الهی است.
,به این معنا که از منظر قرآن کریم، انسان نباید سر در لاک خود فرو برد و فارغ از دغدغه همنوع و همشهری و هم وطن خود باشد.
,در سیره ائمه اطهار(ع) نیز انفاق و کمک به نیازمندان روشی بسیار معمول و متعارف بود، از این رو همواره فقرا بر سر راه آنان می نشستند یا در خانه آنان را می زدند. پیشوایان ما حتی پیش از آن که نیازمندان عرض نیاز کنند، به آنان انفاق می کردند.
,,
نقل شده است شخص محترمی به یکی از بستگان ابورافع، آزاد شده به دست رسول خدا(ص)، بدهی داشت و چون برای پرداخت بدهی در مضیقه و با فشار و اصرار طلبکار روبه رو بود و آبروی خود را در خطر می دید، به امام رضا(ع) متوسل شد و در یکی از روزهای ماه رمضان پس از خواندن نماز صبح در مسجد النبی(ص) به منطقه عریض واقع در نزدیکی مدینه که حضرت در آن جا بودند، رفت. او هنگامی به عریض رسید که امام(ع) از منزل بیرون آمده بودند و سوار بر مرکب قصد رفتن به جایی داشتند.
وی می گوید: همین که چشمم به امام(ع) افتاد شرم و حیا مانع از عرض حاجت شد. اما، امام(ع) در مسیر خود به من که رسیدند، مهربانانه به من نگاه کردند. به این صورت از گرمای نگاه امام(ع) به وجد می آید و پس از عرض سلام و ارادت به امام(ع) عرضه می دارد: فلان فرد از من طلبی دارد و عرصه را بر من تنگ و مرا پیش مردم رسوا کرده است.
او نقل می کند در حالی که تصور می کردم با شکایتم آن حضرت دستور دهد که آن فرد دست از سرم بردارد،. به من فرمود: همین جا باش تا برگردم.
نقل شده است شخص محترمی به یکی از بستگان ابورافع، آزاد شده به دست رسول خدا(ص)، بدهی داشت و چون برای پرداخت بدهی در مضیقه و با فشار و اصرار طلبکار روبه رو بود و آبروی خود را در خطر می دید، به امام رضا(ع) متوسل شد و در یکی از روزهای ماه رمضان پس از خواندن نماز صبح در مسجد النبی(ص) به منطقه عریض واقع در نزدیکی مدینه که حضرت در آن جا بودند، رفت. او هنگامی به عریض رسید که امام(ع) از منزل بیرون آمده بودند و سوار بر مرکب قصد رفتن به جایی داشتند.
,وی می گوید: همین که چشمم به امام(ع) افتاد شرم و حیا مانع از عرض حاجت شد. اما، امام(ع) در مسیر خود به من که رسیدند، مهربانانه به من نگاه کردند. به این صورت از گرمای نگاه امام(ع) به وجد می آید و پس از عرض سلام و ارادت به امام(ع) عرضه می دارد: فلان فرد از من طلبی دارد و عرصه را بر من تنگ و مرا پیش مردم رسوا کرده است.
,او نقل می کند در حالی که تصور می کردم با شکایتم آن حضرت دستور دهد که آن فرد دست از سرم بردارد،. به من فرمود: همین جا باش تا برگردم.
,,
این شخص نقل می کند که تا شب همان جا بودم، خواستم برگردم که دیدم حضرت آمدند در حالی که نیازمندان بر سر راه امام(ع) نشسته بودند و حضرت به آنان صدقه می دادند.
امام(ع) داخل منزل شدند و سپس بیرون آمدند و مرا فراخواندند و با هم به داخل خانه رفتیم و شروع به صحبت کردیم.
سخن که به پایان رسید امام(ع) فرمودند: گمان نمی کنم افطار کرده باشی؟ عرض کردم: نه، به دستور امام(ع) برای من غذا آوردند و به خدمتکارشان هم دستور دادند با من هم غذا شود. پس از صرف افطاری امام(ع) فرمودند: تشک را بلند کن و هرچه در زیر آن است بردار، من هم تشک را بلند کردم و اشرفی هایی را که در زیر آن بود، برداشتم. سپس به چند نفر از خدمتکارانشان دستور دادند مرا تا خانه ام همراهی کنند. چون به خانه رسیدم دیدم ۲۰ اشرفی بیش از مقدار بدهکاری من است.
این شخص نقل می کند که تا شب همان جا بودم، خواستم برگردم که دیدم حضرت آمدند در حالی که نیازمندان بر سر راه امام(ع) نشسته بودند و حضرت به آنان صدقه می دادند.
,امام(ع) داخل منزل شدند و سپس بیرون آمدند و مرا فراخواندند و با هم به داخل خانه رفتیم و شروع به صحبت کردیم.
,سخن که به پایان رسید امام(ع) فرمودند: گمان نمی کنم افطار کرده باشی؟ عرض کردم: نه، به دستور امام(ع) برای من غذا آوردند و به خدمتکارشان هم دستور دادند با من هم غذا شود. پس از صرف افطاری امام(ع) فرمودند: تشک را بلند کن و هرچه در زیر آن است بردار، من هم تشک را بلند کردم و اشرفی هایی را که در زیر آن بود، برداشتم. سپس به چند نفر از خدمتکارانشان دستور دادند مرا تا خانه ام همراهی کنند. چون به خانه رسیدم دیدم ۲۰ اشرفی بیش از مقدار بدهکاری من است.
,,
هم چنین شیخ صدوق در روایتی دیگر از ابی عباد، ساده زیستی را روش حضرت امام رضا(ع) در پوشش می شمارد و زندگی حضرت را این گونه توصیف می کند: «در تابستان فرش حضرت رضا(ع) حصیر و بوریا بود و در زمستان روی نمد می نشست و پیراهنی زبر و خشن می پوشید، مگر آن که بخواهد پیش مردم آید که در آن وقت لباس سنگین و بهتر می پوشید.»
هم چنین شیخ صدوق در روایتی دیگر از ابی عباد، ساده زیستی را روش حضرت امام رضا(ع) در پوشش می شمارد و زندگی حضرت را این گونه توصیف می کند: «در تابستان فرش حضرت رضا(ع) حصیر و بوریا بود و در زمستان روی نمد می نشست و پیراهنی زبر و خشن می پوشید، مگر آن که بخواهد پیش مردم آید که در آن وقت لباس سنگین و بهتر می پوشید.»
,,
در همین کتاب که فصلی از آن به بیان سیره رفتاری و سبک زندگی آن حضرت اختصاص یافته است، از زبان شخصی به نام ابراهیم بن عباس که آن حضرت را ظاهراً بارها زیارت کرده و مدت ها از نزدیک با امام(ع) حشر و نشر داشته است، گزارشی را از سیره و ادب رفتاری امام رضا(ع) این چنین ارائه می دهد:
«هرگز ندیدم حضرت رضا(ع) در سخن گفتن با کسی درشتی کند و هیچ گاه ندیدم سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند بلکه صبر می کرد تا طرف سخنش تمام شود و بعد اگر لازم می دید سخن می گفت، هرگز درخواست کسی را که قادر به انجام دادن آن بود، رد نفرمود و هرگز نزد کسی پای خود را دراز نمی کرد و در برابر همنشین تکیه نمی داد، هرگز او را ندیدم که از خدمتکاران و کارگزاران خود کسی را بد بگوید یا در پیش چشم کسی آب دهان بیندازد، هرگز ندیدم که هنگام خندیدن قهقهه زند بلکه خنده اش تبسم بود و چون مجلس او از مردم خالی و سفره غذا انداخته می شد، همه خدمتکاران را فرا می خواند و به دور سفره غذا می نشاند. آن حضرت علیه السلام، بسیار کم خواب بود و بیشتر شب را به بیداری سپری می کرد.
بسیار روزه می گرفت و سه روز روزه هر ماه از ایشان فوت نمی شد و می فرمود: این روزه مانند روزه گرفتن همه سال است و بسیار پنهانی صدقه می داد و احسان می کرد و بیشتر این کار را شب های تاریک انجام می داد و هر کس گمان می کند که در فضیلت مانند او را دیده است، از او باور نکن.»
در همین کتاب که فصلی از آن به بیان سیره رفتاری و سبک زندگی آن حضرت اختصاص یافته است، از زبان شخصی به نام ابراهیم بن عباس که آن حضرت را ظاهراً بارها زیارت کرده و مدت ها از نزدیک با امام(ع) حشر و نشر داشته است، گزارشی را از سیره و ادب رفتاری امام رضا(ع) این چنین ارائه می دهد:
,«هرگز ندیدم حضرت رضا(ع) در سخن گفتن با کسی درشتی کند و هیچ گاه ندیدم سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند بلکه صبر می کرد تا طرف سخنش تمام شود و بعد اگر لازم می دید سخن می گفت، هرگز درخواست کسی را که قادر به انجام دادن آن بود، رد نفرمود و هرگز نزد کسی پای خود را دراز نمی کرد و در برابر همنشین تکیه نمی داد، هرگز او را ندیدم که از خدمتکاران و کارگزاران خود کسی را بد بگوید یا در پیش چشم کسی آب دهان بیندازد، هرگز ندیدم که هنگام خندیدن قهقهه زند بلکه خنده اش تبسم بود و چون مجلس او از مردم خالی و سفره غذا انداخته می شد، همه خدمتکاران را فرا می خواند و به دور سفره غذا می نشاند. آن حضرت علیه السلام، بسیار کم خواب بود و بیشتر شب را به بیداری سپری می کرد.
,بسیار روزه می گرفت و سه روز روزه هر ماه از ایشان فوت نمی شد و می فرمود: این روزه مانند روزه گرفتن همه سال است و بسیار پنهانی صدقه می داد و احسان می کرد و بیشتر این کار را شب های تاریک انجام می داد و هر کس گمان می کند که در فضیلت مانند او را دیده است، از او باور نکن.»
,,
در فرهنگ ما این جمله معروف است که «میهمان حبیب خداست» و به این گونه برای میهمان ارج و احترام قائل می شویم. این رفتار و نگرش پسندیده ریشه در آموزه های اسلامی و سنت و سیره امامان معصوم دارد.
شیخ صدوق در کتاب «عیون اخبار الرضا(ع)» از یک میهمانی ویژه گزارشی می دهد که در آن نحوه پذیرایی از میهمان و ادب میهمان داری را بازگو می کند. احمد بن ابی نصر از اصحاب برجسته امام رضا(ع) نقل می کند که در ایام حضور آن حضرت در مدینه، روزی حضرت رضا(ع) برایم مرکبی فرستاد که نزد آن حضرت بروم. من نیز سوار بر مرکب شدم و به خدمت حضرت رسیدم و تا پاسی از شب نزد ایشان ماندم.
چون امام(ع) خواستند از مجلس برخیزند، به من فرمودند: فکر نمی کنم در این موقع بتوانی به مدینه برگردی. عرض کردم: آری فدایت شوم. فرمودند: امشب را نزد ما بمان و صبح به یاری خدا حرکت کن. عرض کردم: مانعی ندارد همین کار را می کنم فدایت شوم. حضرت خدمتکارشان را صدا زدند و به او فرمودند:«بستر خواب مرا برای او پهن کن و ملحفه مرا که زیر آن می خوابم بر آن بستر بیفکن و بالش مرا هم زیر سر او بگذار.»
با خود گفتم:کیست که این اندازه مقام و منزلتی که نصیب من شده، نصیبش شده باشد؟! خداوند نزد حضرت مقامی به من عطا فرموده که به احدی از اصحاب و شیعیان ما عطا نکرده است، مرکب خود را برایم فرستاد تا سوار شوم، فراش خود را گسترد تا در لحاف و رختخواب آن حضرت بخوابم و شب را به روز آورم و هیچ یک از اصحاب ما را نصیبی این چنین نشده است.
احمد ادامه می دهد: من نشسته بودم و این خیالات را در دل می گذراندم که ناگهان امام(ع) فرمودند: ای احمد! امیرمومنان علی(ع) وقتی صعصعه بن صوحان مریض بود به عیادت او رفت و صعصعه این را سبب افتخار خود شمرد و بر مردم به آن فخر می کرد، پس تو این کار را نکن و از برای خدا تواضع و کوچکی کن، سپس آن حضرت بر دست خویش تکیه کردند و از جا برخاستند.
در فرهنگ ما این جمله معروف است که «میهمان حبیب خداست» و به این گونه برای میهمان ارج و احترام قائل می شویم. این رفتار و نگرش پسندیده ریشه در آموزه های اسلامی و سنت و سیره امامان معصوم دارد.
,شیخ صدوق در کتاب «عیون اخبار الرضا(ع)» از یک میهمانی ویژه گزارشی می دهد که در آن نحوه پذیرایی از میهمان و ادب میهمان داری را بازگو می کند. احمد بن ابی نصر از اصحاب برجسته امام رضا(ع) نقل می کند که در ایام حضور آن حضرت در مدینه، روزی حضرت رضا(ع) برایم مرکبی فرستاد که نزد آن حضرت بروم. من نیز سوار بر مرکب شدم و به خدمت حضرت رسیدم و تا پاسی از شب نزد ایشان ماندم.
,چون امام(ع) خواستند از مجلس برخیزند، به من فرمودند: فکر نمی کنم در این موقع بتوانی به مدینه برگردی. عرض کردم: آری فدایت شوم. فرمودند: امشب را نزد ما بمان و صبح به یاری خدا حرکت کن. عرض کردم: مانعی ندارد همین کار را می کنم فدایت شوم. حضرت خدمتکارشان را صدا زدند و به او فرمودند:«بستر خواب مرا برای او پهن کن و ملحفه مرا که زیر آن می خوابم بر آن بستر بیفکن و بالش مرا هم زیر سر او بگذار.»
,با خود گفتم:کیست که این اندازه مقام و منزلتی که نصیب من شده، نصیبش شده باشد؟! خداوند نزد حضرت مقامی به من عطا فرموده که به احدی از اصحاب و شیعیان ما عطا نکرده است، مرکب خود را برایم فرستاد تا سوار شوم، فراش خود را گسترد تا در لحاف و رختخواب آن حضرت بخوابم و شب را به روز آورم و هیچ یک از اصحاب ما را نصیبی این چنین نشده است.
,احمد ادامه می دهد: من نشسته بودم و این خیالات را در دل می گذراندم که ناگهان امام(ع) فرمودند: ای احمد! امیرمومنان علی(ع) وقتی صعصعه بن صوحان مریض بود به عیادت او رفت و صعصعه این را سبب افتخار خود شمرد و بر مردم به آن فخر می کرد، پس تو این کار را نکن و از برای خدا تواضع و کوچکی کن، سپس آن حضرت بر دست خویش تکیه کردند و از جا برخاستند.
,انتهای پیام/ن
]
ارسال دیدگاه