اخبار داغ

دانا گزارش می‌دهد؛

روایت دردناک از زندگی معتادان؛ تجربه مرگ در زنده‌ بودن

روایت دردناک از زندگی معتادان؛ تجربه مرگ در زنده‌ بودن
خلازیر مکان امنی برای تجمع و دستفروشی معتادان متجاهر و اجناس دزدی شده است؛ مکانی که این افراد یکدیگر را می‌شناسند و به افراد غریبه نگاهی مشکوک دارند.

به گزارش خبرنگار اجتماعی شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ از میدان شوش به سمت بوستان شوش رفتیم که با دیوارهای حصار کشی روبه رو شدیم و پس از پرس و جو متوجه شدیم، حدود دو سال از حصارکشی دور پارک شوش می‌گذرد و اکنون فضای این پارک تا حدی از حضور معتادان متجاهر خلوت شده، اما بدین معنا نیست که محله شوش و هرندی امن شده است؛ هرچند تدبیر فرمانده فراجا برای جمع آوری معتادان متجاهر  کاملا مشهود و البته قابل تقدیر است.

با همراهی همکارم در پارک شوش قدم زدیم که به یکباره با فحاشی دو نفر با یکدیگر مواجه شدیم، گویا برسر قیمت مواد مخدر با هم به تفاهم نرسیدند و سبب دعوای کلامی بینشان شد.

پارک خلوط بود و دیگر خبری از پاتوق معتادان نبود، گویا یک ماهی از جمع آوری معتادان در منطقه شوش و پارک هرندی می گذرد و این موضوع سبب  شده تا معتادان از ترسشان دیگر در روز روشن در پارک پرسه نزنند، این در حالیست که با وجود حصارکشی دور پارک و جمع آوری معتادان، این منطقه شب‌ها محل تجمع تعدادی از معتادان متجاهر شده است که بی محابا مواد مصرف می‌کنند و هیچکس هم جلودارشان نیست.

وقتی از کوچه پس کوچه‌های شوش گذر کردیم به راحتی ۱۰ - ۱۵ نفری از معتادان را در حال استعمال مواد مخدر دیدیم، درصدد عکس گرفتن برآمدم که ناگهان همکارم با چشم غره‌ای می‌گوید اگر پیاده شوی و عکس بیندازی دسته جمعی حمله می‌کنند و کارمان تمام است.

در حال گشت زنی در اطراف پارک شوش بودیم که ون‌های گشت فوریت‌های خدمات اجتماعی را دیدیم، گویا برای جمع آوری معتادان و کارتن خواب‌ها مستقر بودند، در واقع  یک مددکار و یک پشتیبان در داخل ون حضور داشتند تا درصورت تمایل، معتادان و بی‌خانمان‌ها را برای انتقال به گرم‌خانه‌ها هدایت کنند، اما دریغ از اینکه کسی بخواهد خود را از این منجلاب نجات دهد.

جالب اینجاست محدوده پارک از رهگذران خالی بود. نه خبری از مردمی  و نه معتادانی که پاتوق امنی داشتند در این اینجا نبود. پارک همانند منطقه‌ای متروکه که ساکنانش دیگر کاری به آن نداشتند و عطایش را به لقایش بخشیده‌ بودند شباهت داشت.

در حال گذر از کوچه‌های تنگ شوش به سمت خیابان اصلی هستیم، از کنار خانه‌هایی که سال‌هاست دست نخورده در آنجا قرار داشتند عبور کردیم و به ناگاه با تصاویر غمناک و دردآور رو‌به‌رو شدیم کوچه پس کوچه‌هایی که باید در آن آرامش جاری می‌بود، حال پاتوقی برای معتادان و مواد فروشانی شده است که آنجا را تبدیل به جولانگاهی برای خود نموده‌اند.

در ظاهر منطقه شوش و پارک هرندی و اطراف آن پاکسازی شده است، اما با نگاهی گذرا به کوچه پس کوچه‌های اطراف آنها، حکایت تلخ معتادان همچنان به چشم می خورد.

از منطقه شوش گذر کردیم و به سمت منطقه خلاریز رفتیم، شاید بزرگ‌ترین و پرخطرترین پاتوق شهر تهران همین‌جا باشد، بیابانی وسیع که پشت هر دیوار و گودالش، داستانی دردناک از این قشر نهفته است.

خلازیر منطقه‌ای است که کمتر کسی پا به آن مکان می‌گذارد و هر روز شاهد معضلی جدید بوده، در واقع خلازیر در لابه‌لای اتوبان‌های طویل آزادگان تهران مخفی شده، تنها خرابه ها و اتاقک‌های سیمانی به چشم می خورد که با تکه‌های چوب و پارچه‌ای ضخیم سقف این آشیانه‌ها را تشکیل می‌دهند، اتاقکی سه یا چهار متری، بدون هیچ وسیله‌ای که گویا خانه است.

اعتیاد، کارتن خوابی، تکدی گری و دزدی فارغ از سن و سال در منطقه خلازیر بیداد می‌کرد، این درحالیست که همه این جرائم و آسیب‌ها با همراهی بیماری‌هایی چون هپاتیت، ایدز، زخم‌های عفونی و غیره در این منطقه قطعا شایع شده است. به جرات می‌توان گفت خلازیر شاهد روایت‌های دردناک است، از عادی شدن اعتیاد گرفته تا خرید و فروش مواد مخدر  که حاصلش ویرانگری زندگی است.

پس از عبور از بازار خلازیر، کم کم احساس نا امنی و دلشوره تمام وجودت را فرا می‌گیرد، درست نرسیده به ورزشگاه، ماجرای‌های روزانه فروش اجناس دزدی و فروش مواد مخدر در این منطقه را می‌توان شاهد بود.

چهار مرد معتاد با نگاهی خیره به هم مشغول داد و ستد مواد مخدر بودند و چند متر آنطرف تر دو زن کارتن خواب به همراه کودکی کنار خیابان نشسته بودند که زن در کیسه خود به دنبال لقمه‌ای بود تا به فرزندش بدهد شاید از گرسنگی برای ساعاتی رهایی یابد.

به مسیر خود ادامه دادیم دقیقا پشت پمپ بنزین خلازیر دو نفر با ظاهری ژولیده و چهره‌ای رنگ پریده نشسته بودند و در حال مصرف مواد بودند. نزدیکشان که شدیم خود را جمع و جور کرده تا نشان دهند متوجه حضورمان شده‌اند. از یکی نامش را  پرسیدیم، با صدایی ضعیف و لرزان جواب می‌دهد و بی درنگ درخواست پول می کند و می‌گوید که خیلی گرسنه هستند.

همکارم مشغول صحبت با آنها شد، بی‌تفاوت جواب‌های کوتاهی می‌دهند و می‌گویند حدود ۱۰۰ معتاد در این منطقه وجود دارد که با تاریک شدن هوا دور هم جمع می‌شوند. از مشکلاتشان سخن گفتند و اینکه ماموران شهرداری نمی‌گذارند حتی از سرویس بهداشتی پارک ها استفاده کنند.

یکی از آن دو، با انگشتان تیره‌اش که شاید روزهای زیادی‌ است آن‌ها را نشسته، سیگاری دود کرده و از دخترش تعریف می‌کند؛ او که حتی تاریخ دقیقی از شروع اعتیادش را به یاد ندارد، اما با همان اندک احساس پدرانه می‌گوید به خاطر شرایطش چند شبی است که خانه نرفته و دخترش را ندیده است، دختری که در این گرمای خردادماه،  دنیایی جز بیابان‌های اطراف خلازیر را ندارد. البته ناگفته نماند آنچه از جملاتش می‌توان فهمید این است که گویی هیچ تصمیمی برای تغییر سبک زندگی و رسیدن به پاکی ندارد.

دردهای منطقه خلازیر بی‌شمار است. آدم‌های اینجا، درک دیگری از ناامنی محیط دارند؛ هرکدام بارها به شکل‌های مختلف با زورگیرهایی مواجه شده‌اند و هیچ دفاعی از خودشان نداشته‌اند، اینجا وقتی زورگیری اتفاق بیفتد، صدایی به گوش کسی نمی‌رسد، اینجا دقیقا همان ته‌خط است. متاسفانه این مردمان، مرگ را در زنده‌بودن خود تجربه می‌کنند.

به گزارش دانا؛ برخی از کوچه پس کوچه‌های پایتخت تبدیل شده به پاتوق‌ معتادان متجاهری که طی سال‌های اخیر با توجه به تلاش مسئولان، باز هم از کثرت آن کم نشده است، حال سوال اصلی اینجاست، چرا بعد از سال‌ها که به دنبال از بین بردن کارتن خوابی و اعتیاد بودیم، هنوز  محله هایی در آتش این آسیب‌ اجتماعی می‌سوزد؟  به راستی چه کسی و یا چه کسانی پاسخگو هستند؟! کم کاری از کدام نهاد، ارگان و ... است؟

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه

نظرات
نیما -> 1402/03/13
پاسخ

آدم میبینه این بندگان خدا رو واقعا جیگرش میسوزه

پرسپولیس -> 1402/03/13
پاسخ

همه جا پر شدن امیدواریم سردار رادان براشون فکری کنه