اخبار داغ

یادداشتی درباره «زخم کاری ۲»؛

و اینک میثم مالکی

و اینک میثم مالکی
به بهانه آغاز فصل دوم سریال «زخم کاری» مرور و نقدی داریم بر قسمت اول این سریال که تداوم فصل اول را با بازی مرتضی امینی تبار در نقش میثم برای ما نشان داده است.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ نوشتن از قسمت اول فصل دوم یک سریال متفاوت از نوشتن درباره قسمت اول فصل اول هر سریالی است. از این حیث که ساختار بنیادی درام و شخصیت‌ها آشنایند گرچه در فراز تازه‌ای از داستان قرار گرفته‌اند. «زخم کاری 2» با عنوان بازگشت، نه گسست از فصل اول که در تداوم و استمرار آن است با تعلیق‌های تازه که باید رمزگشایی شود. همین سویه معمایی-جنایی قصه است که در کشش و کشمکش دیالکتیک وار آن، تعلیق به تعویق افتاده میان دو فصل سریال دوباره احضار می‌شود اما این بار در کسوت میثم مالکی پسر مالک مالکی. گویی روح پدر در کالبد پسر دمیده شده تا او به عنوان منتقم پدر در شمایل قهرمان تازه ظاهر شود و به نبرد با اهریمن برود. از این رو مهمترین اتفاق در فصل دوم زخم کاری را باید ظهور تازه میثم دانست. میثمی که دیگر شبیه به میثم عاشق پیشه و ساکت و ساکن فصل پیش نیست. انگار قتل پدر موجب شد تا او پوست بیاندازد و پوسته پدر را به تن کند تا راه ناتمام او را تمام کند. حتی شمایل و ظاهر او هم تغییر کرده. ریش گذاشتن میثم فقط نشانه عزادار بودن او نیست، نشان از یک میثم تازه است که از مرگ مالک به تولد دیگر رسیده است.

 مرتضی امینی‌تبار بازیگر نقش میثم هم در فاصله این دو فصل و تجربه‌ای که در بازیگری اندوخته، این بار پخته‌تر و قدرتمند‌تر از پیش ظاهر شده. این هم ناشی از آموخته‌هایش از بازی در فصل اول است و هم مقتضای شخصیت میثم که رنج از او انسانی دیگر ساخته است. رنج فقدان عشقش و پدرش. به قول نیچه دردی که تو را نکشد، قوی‌تر می‌کند و حالا میثم قوی‌تر از قبل شده و انگیزه انتقام خون پدر هم بر اراده او افزوده است. گویی او زخم به زخم خود را ساخته تا بر زخمی بزرگتر که بر دلش گذاشته‌اند مرهم بگذارد. در این میان باید رد خون را هم در رگ‌های غیرت او دید. او از خون مالک است و خون، خون را می‌کِشد. درست برعکس سمیرا مادرش که از خون مالک نبود، حتی همسری همراه هم نبود، تنها در خانه و همخانه مالک بود، متنفر و بیزار از او. او یک بار گفته بود ما هدف مشترک داریم نه حس و عشق مشترک. هدف مشترک ممکن است دو نفر را همراه کند اما همدل نمی‌کند. از این رو بود که زود دل به طلوعی (کامبیز دیرباز) داد تا همراهی دیگر برای هدف خود برگزیند.

 سمیرا برخلاف ادعای مادرانگی‌اش برای رسیدن به هدف حتی از پسرش هم عبور می‌کند یا در برابر او می‌ایستد. طغیان او علیه میثم بعد از جدال با طلوعی، گواه این مدعاست. خودخواهی حتی حس مادرانگی را هم سر می‌برد و این اوج سقوط یک انسان است. از سوی دیگر این موقعیت تازه با ورود شخصیت‌های تازه‌ای همراه شده است. از طلوعی بگیر تا شفاعت (مهران غفوریان) و همسرش(الناز ملک) و.... حضور این شخصیت‌های تازه و البته بازیگران تازه که هر کدام داستانک‌های خود را به خط اصلی داستان آورده و به آن گره می‌زنند، می‌تواند قصه را در لایه‌های موازی پیش ببرد و باز هم مخاطب را غافلگیر کند. ریتم و ضرب آهنگ قصه هم حفظ شده و به نظر می‌رسد با پیش رفتن داستان شتاب بیشتری هم به خود بگیرد. موسیقی متن هم که همان است تا هویت صوتی اثر حفظ شود و التهاب درام در حافظه مخاطب تداوم بیابد.

آغاز فصل جدید، پایان فصل پیشیین است تا نقطه وصل سریال، مالک مالکی باشد. مالکی که ابتدای قصه در قسمت اول فصل دو با جنازه او آغاز می‌شود و پایان این قسمت با نشانه‌هایی که از زنده بودن خبر می‌دهد تا بازگشت مالک رغم بخورد. بازگشتی که پر از پرسش برای مخاطب است و میخ تعلیق را در جای خوب درام کوبیده تا مخاطب را با ادامه قصه در فصل جدید همراه کند. بازگشت مالک اما به همان خانه و خانواده قبلی‌اش نیست. هم ‌خانه‌اش عوض شده و هم خانواده‌اش. همسرش دل به دل مردی دیگر بسته و پسرش مرد شده است. مردی متفاوت از پیش که حالا  دیگر در مقابلش نیست، در کنار اوست و این می‌تواند آغاز یک قصه تازه باشد. قصه‌ای تازه از جدال مالکی‌ها و ریزآبادی‌ها.

رضا صائمی؛ منتقد سینما و تلویزیون

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه