اخبار داغ

در گفت‌وگو با KHAMENEI.IR؛

ساعی: پژمان جمشیدی برایم پیام گذاشت/ در VIP نه؛ کنار بازیکنانم هستم!

ساعی: پژمان جمشیدی برایم پیام گذاشت/ در VIP نه؛ کنار بازیکنانم هستم!
رئیس فدراسیون تکواندو در گفت‌وگو با رسانه KHAMENEI.IR به تفسیر موفقیت‌های این رشته المپیکی پرداخت.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا؛ رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار روز سه‌شنبه ۲۷ شهریور با جمعی از مدال‌آوران، ورزشکاران و دست‌اندرکاران و مدیران حاضر در رقابت‌های المپیک و پارالمپیک ۲۰۲۴ پاریس از کاروان ورزشی جمهوری اسلامی ایران  به‌دلیل موفقیت‌های متعدد و شاد کردن ملت ایران تشکر کردند. تیم ملی تکواندو از جمله تیم‌هایی  بود که همه نماینده‌های اعزامی آن به المپیک موفق به کسب مدال شده و با موفقیت صد در صدی به میهن بازگشتند. به همین مناسبت رسانه KHAMNEIE.IR در ادامه مطالب پرونده «ایران قوی، ورزش قوی» گفتگویی با آقای هادی ساعی، رئیس فدراسیون تکواندو جمهوری اسلامی ایران داشته و به بررسی محورهای مطرح شده در دیدار اخیر ورزشکاران با رهبر انقلاب و همچنین عملکرد تکواندوکاران زن و مرد ایرانی پرداخته است.
 
* بازخوردهایی که مردم نسبت به موفقیت اعضای تیم ملی تکواندو در المپیک داشتند به‌وضوح نشان داد که ورزش قهر مانی نسبت مستقیمی با غرور ملی، هویت ملی و حتی امید دارد. موضوعی که البته رهبر انقلاب هم در سال‌های اخیر و از جمله دیدار اخیر با ورزشکاران به آن اشاره کردند. کمی از این فضا بگویید و آن را مصداقی‌تر و جزئی‌تر تشریح کنید.
* خدا را شکر! واقعاً مردم ما خیلی خوبند. این‌قدر یک جاهایی به آدم محبّت می‌کنند، این‌قدر لطف دارند، آدم بعضی وقت‌ها خجالت می‌کشد که برای این‌ها تلاش نکند. اگر یک جایی من احساس می‌کنم که با تلاش بیشتر می‌توانم یک کاری انجام بدهم، حتماً آن کار را می‌کنم. مردم ما خیلی قدرشناسند. واقعاً می‌گویم؛ خیلی قدرشناسند، ورزشکارهایشان را دوست دارند و به آن‌ها احترام می‌گذارند و اهمّیّت می‌دهند. و به نظر من، این بهترین سرمایه‌ی ورزشکارها است، بهترین سرمایه‌ی ماها است که هر جا می‌رویم، مردم به ما لطف می‌کنند، محبّت دارند و ما هم یک جاهایی که کم می‌آوریم، یاد این لطف و محبّت‌ها می‌افتیم.

 به خدا بعضی وقت‌ها من همین نکته را به بچّه‌ها گوشزد می‌کنم. مثلاً آقای برخورداری که بازی داشت، پژمان جمشیدی به من پیام صوتی داده بود که دمتان گرم، چقدر خوبید، چقدر این پسر خوب است! حالا بازی‌های اوّل و دوّم هم بود. آن پیام را بردم گذاشتم مهران برخورداری گوش کرد، گفتم ببین مهران؛ گفت واقعاً پژمان جمشیدی است، گفتم بله؛ گفت یعنی فوتبالیست‌ها هم بازی ما را می‌بینند، یعنی هنرمندها هم می‌بینند، گفتم کلّ ایران دارند نگاه می‌کنند؛ گفت فکر می‌کردم آدم‌های عادی مسابقات ما را ببینند، ولی دیگر فکر نمی‌کردم مثلاً پژمان جمشیدی به عنوان یک فوتبالیست یا به عنوان یک هنرمند، بنشیند تکواندو نگاه کند. پیامش را گوش کرد، بعد آمد گفت چه انرژی‌ای گرفتم! دوباره بعد از هر مسابقه‌اش، پژمان جمشیدی برای او پیام می‌گذاشت و مهران هم گوش میکرد؛ بعد، دیگر زنگ زدم و با او صحبت کرد. حمید استیلی هم پیغام می‌گذاشت، می‌بردم برای بچّه‌ها؛ سر بازی آرین سلیمی پیغام گذاشته بود، بردم آرین گوش کرد، گفت واقعاً مسابقات ما را همه نگاه می‌کنند؟ گفتم بله، داستان المپیک فرق می‌کند. واقعاً کسانی به ما پیغام می‌دادند که ما اصلاً آن‌ها را نمی‌شناسیم و شاید خیلی وقت‌ها هم به این‌ها می‌گوییم شما چه کسی هستید، می‌گویند ما یک آدم معمولی در جامعه هستیم! البتّه شاید از بزرگان هم باشند. ما واقعاً بازخوردهای خیلی خوبی در این المپیک گرفتیم که بچّه‌های ما این را حس می‌کردند و خودشان هم می‌گفتند چقدر جو خوب است برای ما، چقدر احساس می‌کنیم که همه با ما هستند و با این روحیّه می‌رفتند در زمین. شما دیدید بچّه‌های تکواندوی ما وقتی می‌آمدند در زمین، با چه روحیّه‌ای، با چه لبخندی و با چه اعتماد‌به‌نفسی می‌آمدند! و البتّه این اعتماد‌به‌نفس، یک بخشش به خاطر توانایی‌های فنّی خودشان بود؛ ما به بچّه‌ها یاد داده بودیم که شما می‌توانید.
 
* امید و باور به موفقیت توی تیم موج می‌زد. حتی بعضا زمانی که تا ثانیه‌های آخر هم عقب بودند اما باز هم دست از مبارزه و جنگیدن بر نمی‌داشتند. این خیلی موضوع ارزشمندی است.
* حتّی در ثانیه‌های آخر، نتیجه‌ی بازی‌های بچّه‌های ما عوض می‌شد.‌ مهران برخورداری دو سه مسابقه‌اش را در ثانیه‌های آخر عوض کرد. روزی که آقای برخورداری بازی داشت، آقای وزیر ــ آقای هاشمی ــ آمد در میدان مسابقات، بعد به من گفت قدّوقواره‌ی مهران چقدر کوتاه‌تر از حریف‌هایش است؛ گفتم آقای دکتر! مهران برخورداری نه قدّش، نه وزنش، نه تکنیکش، هیچ چیزش به این وزن نمی‌خورد، ولی یک چیز دارد: پشتکار و تلاش؛ گفتم با تلاش زیاد، خودش را به المپیک رساند و من می‌دانم بازی را هم با تلاش زیاد می‌برد. رقیب ایتالیایی‌اش رده‌ی اوّل دنیا بود، امّا مهران در ثانیه‌های آخر بازی را برد؛ آقای دکتر هاشمی بغل من گفت قبل از بازی چه حرفی به من زدی! گفتم من می‌شناسم این بچّه‌ها را. و واقعاً مهران برخورداری با تلاش مضاعف، با پشتکار زیاد، با اعتقاد، با اعتماد‌به‌نفس مبارزه می‌کرد و این باور را داشت که می‌تواند؛ لذا با باورش خودش را به اینجا رساند. واقعاً شما اگر نگاه بکنید، مثلاً‌ می‌بینید قدّ مهران برخورداری حتّی نزدیک به هیچ کدام از حریف‌هایش هم نبود و حدّاقل ده سانتیمتر از هر کدام کوتاه‌تر بود. تک‌تکِ بچّه‌هایمان همین‌طور بودند؛ مثلاً مبینا نعمت‌زاده کوچک‌ترین نفر تیممان بود، کم‌تجربه‌ترین نفر تیممان بود و روز اوّل بازی داشت، روز اوّل هم مدال برنز گرفت و راه را برای بزرگ‌ترها باز کرد. وقتی مبینا نعمت‌زاده با آن سنّ کمش برای دفعه‌ی اوّل می‌آید در المپیک قرار می‌گیرد و در آن میدانِ به آن بزرگی، با آن اعتماد‌به‌نفس می‌آید مدال می‌گیرد، ناهید کیانی پشت سرش گفت پس من هم با این‌همه تجربه که قبلاً آمده‌ام در المپیک مبارزه کرده‌ام، حتماً می‌توانم! بنابر‌این، مبینا یک باور خوبی به ناهید داد، ناهید هم یک باور خوبی به مهران داد، مهران هم با تلاش زیادش یک باور خوبی به آرین داد که تا لحظه‌ی آخر باید بجنگی و آرین هم خدا را شکر کار را تمام کرد.
 
* بچّه‌ها چقدر متوجّه این مسئولیت خودشان بودند که من از الان دیگر خودم نیستم، بلکه نماینده کشور و جامعه ۸۰ میلیون نفری ایرانی هستم؟
* ببینید! پیام‌هایی که مردم به این‌ها می‌دادند، بازخوردهایی که مردم به این‌ها می‌دادند، خیلی جالب بود، خیلی خوب بود؛ تازه با توجّه به اینکه ما از بچّه‌ها خواستیم که قبل از مسابقاتشان از فضای مجازی بیایند بیرون تا مثلاً یک مقدار آرامش بیشتری داشته باشند. ما روی همه چیز کار کردیم؛ ما فقط روی فیزیک بچّه‌ها یا روی تکنیک و تاکتیکشان کار نکردیم؛ ما حتّی در بحث زندگی شخصی بچّه‌ها هم کمکشان کردیم، کنارشان بودیم، راهنمایی‌شان کردیم.



یکی از بچه‌های تیم چهار ماه قبل از المپیک از فضای مجازی آمد بیرون و صفحه‌اش را بست. باور کنید حتّی اسپانسر آمد برایش کار تبلیغاتی انجام بدهد، آمدیم نشستیم صحبت کردیم. خودش را آوردم، اسپانسر هم نشست کنارش، به اسپانسر گفتم از او چه انتظاری داری، گفت انتظار دارم عکس بگیرد، فیلم بگیرد، کار تبلیغاتی کند؛ گفتم ایشان تازه از فضای مجازی آمده بیرون که یک آرامشی داشته باشد، شما هم انتظار داری بیاید برایتان عکس بگیرد و تبلیغ کند! پس دوباره می‌رود در همان فضا قرار می‌گیرد. به ورزشکارمان گفتم این کار الان برایت مناسب نیست؛ ان‌شاءاللّه بعد از آنکه مدال بگیری، می‌توانی اسپانسر داشته باشی، تبلیغات بکنی و تازه آن وقت رقم‌های بیشتری هم می‌توانی بگیری و ایشان هم قبول کرد. به ما اعتقاد و اعتماد دارند بنابر‌این، از آن پول گذشت ــ که پول خوبی هم بود ــ و من به او قول دادم گفتم تو اگر مدال بگیری، من خودم کاری می‌کنم که بیشتر از آن به دست بیاوری. حق‌شان هم هست. ما باید کاری بکنیم که بچّه‌ها با آرامش خاطر بیایند تمرین کنند.
 
* به جای خوبی رسیدیم؛ یکی از نکات مهمی که در مواضعت رهبر انقلاب به‌خصوص در سال‌های اخیر روی آن تأکید شده، بحث بهبود معیشت و تأمین اشتغال ورزشکارهاست. ورزشکار وقتی وارد زندگی حرفه‌ای ورزشی‌ می‌شود، از عمر و سرمایه‌اش مایه می‌گذارد تا به مانند یک سرباز برای پرچم گشورش بجنگد. ساختار مدیریت کشور و مدیریت ورزش کشور چه وظیفه‌ای نسبت به این سربازان دارد؟
* همین جا من یک چیزی بگویم. ببینید! اینکه الان شما گفتید «ورزشکار واقعاً مثل یک سرباز است» کاملاً درست است؛ سرباز زیر پرچم دارد خدمت می‌کند، ورزشکار هم زیر پرچم این مملکت دارد خدمت می‌کند. من یک پیشنهادی در‌این‌باره دادم که اتّفاقاً گفتند خیلی پیشنهاد خوبی است، ولی بعد دیگر همین‌طور کم‌رنگ شد! خب ما دو سال می‌رویم خدمت می‌کنیم و بعد از اتمام دوره‌ی خدمت سربازی، می‌توانیم برویم مبلغ حقّ بیمه‌مان را پرداخت کنیم که آن دو سال سربازی جزوِ سنواتِ بیمه‌ایِ ما بشود. ما پیشنهاد دادیم گفتیم ورزشکارهایی هم که ملّی‌پوش هستند، حدّاقل تا موقعی که در تیم ملّی هستند، زیر پرچم هستند و دارند به تیم ملّی خدمت می‌کنند، آن سال‌ها جزو خدمات بیمه‌ای برای آن‌ها محسوب بشود که حدّاقل بعد از اینکه بازنشسته می‌شوند، مثلاً پنج سال یا ده سال بیمه داشته باشند؛ البتّه پول بیمه‌شان را هم خودشان پرداخت بکنند. ولی الان وقتی یک ورزشکار خداحافظی می‌کند، تازه می‌شود یک آدم بیکاری که سنّش هم بالا است، هیچ جا هم از او استفاده نمی‌کنند و می‌گویند با ۳۵ سال سن نمی‌توانیم استخدامت کنیم! حدّاقل اگر مثلاً پنج سال تا ده سال سابقه‌ی بیمه‌ای داشته باشد، آن‌وقت این سابقه بالاخره می‌تواند کمکی برای او باشد.

من نمی‌گویم هیچ چیز اضافه‌ای هم به یک ورزشکار بدهیم. ما این‌همه سازمان، این‌همه ارگان و این‌همه جاهای بزرگ داریم که این‌همه کارمند دارند، قانونش هم الان در مجلس است که از قهرمان‌های ورزشی، در ارگان‌های مختلف و مخصوصاً در خود وزارت ورزش استفاده بشود. البتّه وزارت ورزش فقط چند نفر را می‌تواند استخدام بکند و همه‌ی ورزشکاران را نمی‌تواند جذب کند؛ ولی می‌شود این‌ها استخدام یک ارگانی بشوند، حقوقشان را بگیرند و بعد از اینکه از تیم ملّی خداحافظی کردند، مثل یک آدم عادی با خیال راحت بروند سر کار. نمی‌گوییم مثلاً بیایید به این‌ها امکانات فوق‌العاده‌ای بدهید؛ ما می‌گوییم این‌ها یک جایی استخدام باشند و موقعی که در اردوی تیم ملّی هستند، موقعی که دارند برای تیم ملّی تلاش می‌کنند، بیمه‌شان رد بشود و یک حقوق اوّلیّه و پایه به این‌ها بدهند، روزی هم که خداحافظی کرد، مثل یک آدم عادی برود سر کارش تا حدّاقل خیالش از آینده‌‌اش راحت باشد. به نظر من، این خواسته‌ی بزرگی نیست. بنابر‌این، نیاز است که یکی بحث بیمه‌ی ورزشکارها درست بشود، یکی هم بحث استخدامشان در یک جایی تا آینده‌شان را تضمین‌شده بدانند که راحت و با آسایش کامل بتوانند تمریناتشان را انجام بدهند.
 
* چشم‌اندازی برای این وضعیت که توصیف کردید وجود دارد؟
* قانونش وجود دارد؛ الان وزارت ورزش به قهرمان‌ها نامه می‌دهد ولی وقتی می‌روند در یک ارگانی، آنجا دیگر گیر می‌کنند، مثلاً می‌گویند استخدام نداریم. به طور مثال، خود من کارمند شرکت نفتم و با همین قانون رفتم در شرکت نفت استخدام شدم. خب ارگان‌هایی مثل شرکت نفت و جاهای خیلی بزرگ می‌توانند این کار را بکنند و اصلاً رقمی برایشان نیست. ما امسال، در المپیک، کلّاً چند مدال گرفتیم؟ دوازده مدال؛ خب هر کدام از این دستگاه‌های بزرگ، یک نفر از آن دوازده نفر را استخدام کنند. نمی‌گوییم پول الکی به این‌ها بدهند، بلکه می‌گوییم استخدامشان کنند؛ استخدام کنند که این ورزشکار، فردای روزی که از دوره‌ی قهرمانی خداحافظی کرد، مثل یک آدم عادی برود سر کارش. واقعاً این خواسته‌ی زیادی نیست، قانونش هم وجود دارد.
 
* شما از نظر اصول و سبک مدیریتی هم جزو مدیرانی محسوب می‌شوید که بیشتر از آنکه پشت میز باشید در کف میدان حضور دارید. انگار نشستن پشت میز خیلی برایتان خوشایند نیست. درست است؟
* زمانی که خودم ورزشکار بودم و صرفا روی تشک می‌رفتم خیلی راحت‌تر بودم، برای اینکه فقط خودم بودم؛ لذا‌ خیلی راحت می‌رفتم بازی‌ام را می‌کردم، یک صبح تا شب هم مسابقاتم تمام می‌شد؛ نه استرسی داشتم، نه به این فکر می‌کردم که جدولم به چه کسی می‌خورد؛ اصلاً جدول را نگاه نمی‌کردم. آن موقع قرعه‌کشی می‌کردند، مثلاً من چهار روز بعد بازی داشتم ولی چهار روز بعد که می‌خواستم بروم داخل زمین، باور کنید اصلاً نمی‌دانستم با چه کسی بازی دارم! همه‌ی بچّه‌ها می‌دویدند که ببینند به چه کسی خوردند، امّا من می‌گفتم همه را باید ببری دیگر، فرق نمی‌کند اوّل ببری یا آخر ببری. ولی الان در همین المپیک، بچّه‌های ما هفده بار رفتند داخل زمین، من هر هفده بار واقعاً به مرز سکته رسیدم. خب حالا دیگر مسئولیّت جامعه‌ی بزرگ تکواندو روی دوشمان است و این خیلی سخت است. همیشه کنار بچّه‌ها هستیم. من جزو رئیس‌فدراسیون‌هایی هستم که حتّی حین گرم کردن ورزشکاران، همیشه کنارشان هستم و هیچ وقت در وی‌آی‌پی نمی‌نشینم. خیلی از رئیس‌فدراسیون‌ها هستند که هتلشان را هم از بازیکن‌هایشان جدا می‌گیرند ــ یعنی اصلاً در یک هتل دیگری می‌مانند که کنار بازیکن‌ها نباشند و برای خودشان پرستیژ مدیریّتی درست می‌کنند ــ امّا من در سالن مسابقه هم کنار بازیکنم، کنار زمینم.


فقط روز آخر نرفتم کنار بچّه‌‌ها، همیشه کنارشان بودم. نه فقط من بلکه آقای دکتر رحیمی که دبیر فدراسیون و مدیرفنّی تیم‌های ملی هم هست، سه چهار ماه در تمرینات بالاسر بچّه‌ها بودیم؛ یعنی ما کارهای اداری فدراسیون را سر تمرین انجام می‌دادیم، یک وقت‌هایی در اردوها تا ساعت یازده شب کنار تیم بودیم و بحث‌های فنّی را به آن‌ها گوشزد می‌کردیم، خودم با بچّه‌ها تمرین می‌کردم، تمرین می‌دادم، کنار بچّه‌ها بودم. این همدلی خوبی که در تیم فنّی‌مان هم بود، خیلی تأثیرگذار بود؛ خب آقای افلاکی سرمربّی بود و من هم سعی می‌کردم دخالت نکنم، ولی خود ایشان بااینکه سرمربّی تیم است و خودش قهرمان جهان بوده، مثلاً از ما می‌خواستند که بیاییم کمک بکنیم. این همدلی باعث شد که بچّه‌ها به هم باور پیدا کردند؛ همه با هم به این نتیجه رسیدیم که ما باید یک تیم باشیم و همدل باشیم تا بتوانیم اتّفاقات بزرگی را رقم بزنیم. و خدا را شکر، هم در تیم دختر‌هایمان، هم در تیم پسرهایمان، هم در کادر فنّی‌مان، یک همدلی خوبی وجود داشت. درست است که بازی ما انفرادی است، ولی همه‌ی ما با هم یک تیم بودیم. روز بازی دخترها، پسرهایمان در سالن کمک کردند، تشویق کردند، راهنمایی کردند؛ همین‌طور در روز بازی پسرها، مسابقه‌ی دخترها تمام شده بود ولی همچنان در سالن مسابقه بودند، کمک می‌کردند و مثلاً اگر نیازی بود، همراهی می‌کردند. و این تیم شدن خیلی مهم است؛ در همه‌ی کارها، این همدلی خیلی مهم است. ما در فدراسیون هم همین روال را پیش گرفتیم و خدا را شکر، با این همدلی‌ای که ایجاد کردیم، در کارهای فدراسیون هم توانستیم موفّق باشیم؛ سعی کردیم از همه‌ی پتانسیل تکواندو استفاده بکنیم، کسانی که با ما نبودند الان کنار ما هستند و هر کدام در هر جایی که توانمندند و توانایی دارند، کمک می‌کنند.
 
* دلیل‌تان چیست؟
* خب من با همین بچّه‌ها هستم دیگر؛ همه‌ی این‌ها خانواده‌ی من هستند. من خودم سال‌ها در میدان بودم و دوست داشتم بالادستی‌ها کنارمان باشند. من بعضی وقت‌ها که مجبور می‌شوم در وی‌آی‌پی بنشینم، طاقت نمی‌آورم و ناگهان شروع می‌کنم داد می‌زنم، تشویق می‌کنم، راهنمایی می‌کنم؛ یک‌دفعه رئیس فدراسیون جهانی دستم را می‌گیرد می‌گوید هادی! تو رئیس فدراسیونی. البتّه ما را هم خیلی دوست دارند؛ رئیس فدراسیون جهانی به من می‌گوید «پسر تکواندوی دنیا»؛ می‌گوید تو برای تکواندوی دنیایی، فقط برای ایران نیستی. حالا احترام می‌گذارند، دوستمان دارند و ما هم یک جاهایی از این احترام و دوست داشتن سوءاستفاده می‌کنیم، یک سری امتیازهای خوبی از آن‌ها می‌گیریم. به همین خاطر، چون رئیس فدراسیون جهانی ما را دوست دارد، همیشه می‌گوید بیا بنشین پیش من، ولی من همیشه فرار می‌کنم؛ بعد که یک وقت‌هایی سروصدا می‌کنم، از درِ وی‌آی‌پی می‌گوید سروصدا نکن،‌ من هم می‌گویم خب بگذار بروم آن طرف بنشینم که دیگر جلوی دید نباشم! ولی من خودم این‌جوری خیلی راحت‌ترم؛ خدا را شکر جواب هم داده. البتّه به واسطه‌ی اینکه نماینده‌ی جمهوری اسلامی ایران هستیم، جایی که نیاز باشد، حتماً پروتکل‌ها را هم رعایت می‌کنیم؛ ولی من فکر می‌کنم که کنار بچّه‌ها بودن یک روحیّه‌ی مضاعفی به بچّه‌ها می‌دهد و ما خودمان هم راحت‌تریم و این‌جوری دلم خیلی آرام‌تر است که کنار بچّه‌ها هستم.

* کمی هم بیاییم سمت ورزش بانوان. حدّاقل در ده سال اخیر، رهبر انقلاب مواضع زیادی درباره‌ی حمایت  از ورزش قهرمانی  بانوان داشته‌اند. قدری از این حمایت‌ها بگویید.
* من یک نمونه‌اش را بگویم که واقعاً برای خود من هم خیلی جالب بود. ما برای مسابقات نونهالان و نوجوانان جهان رفته بودیم بلغارستان و آنجا تیم نونهالان و نوجوانان دختران ما اوّل شدند. بعد از آن هم مسابقات قهرمانی آسیا در لبنان بود که تیم‌های بانوان ما قهرمان شدند و مربّیان ما هم به عنوان بهترین مربّیان دنیا در بخش بانوان انتخاب شدند. خیلی جالب بود! از بیت آقا با این خانم‌هایی که بهترین مربّی دنیا شده بودند تماس گرفته بودند، تبریک گفته بودند و پیام آقا را به گوششان رسانده بودند، گفتند آقا از شما تقدیر کردند. این بچّه‌ها آمدند به من گفتند که به ما زنگ زده‌اند گفته‌اند ما از بیت آقا تماس می‌گیریم، آقا گفته از شما تشکّر کنیم و از شما قدردانی بشود که شما به عنوان بهترین مربّی‌های دنیا انتخاب شده‌اید؛ تعجّب کرده بودند که آقا پیگیر این موضوعات هستند. آقای هاشمی، وزیر وقت ورزش هم به من زنگ زد گفت که قرار است از دفتر آقا با این مربّی‌ها تماس بگیرند و از آن‌ها تقدیر بشود، به من هم گفته‌اند که شما هم جداگانه از این مربّی‌ها تقدیر کنید. خب این خیلی مهم است که رهبر معظّم انقلاب به ما توجّه دارند و این توجّه هم روحیّه‌ی خیلی مضاعفی به بچّه‌های ما می‌دهد. پیام‌های تبریکی هم که آقا برای تیم‌های ورزشی می‌فرستند، واقعاً خیلی تأثیرگذار است؛ بچّه‌ها متوجّه می‌شوند که بالاترین شخص کشور، این‌ها را می‌بیند و این خیلی برایشان مهم است.


در دیدار سال گذشته ورزشکاران با ایشان هم از این لطف‌شان تشکر کردم.  تیم ملّی بانوانمان برای اوّلین بار قهرمان آسیا شده بود، آقا برای تیم بانوانمان پیام تبریک فرستاده بودند و بچّه‌هایمان واقعاً خیلی خوشحال شدند و برایشان خیلی تعجّب‌آور بود؛ که ایشان پیگیر موفقیت این بچه‌ها هستند. البتّه خود من می‌دانم که ایشان سعی می‌کنند روی همه‌ی موارد اِشراف داشته باشند، نگاه محبّت‌آمیز داشته باشند و این نگاه پدرانه و محبّت‌آمیز ایشان، روی عملکرد ورزشکارهای ما واقعاً خیلی تأثیر دارد.
 
* البتّه که این حمایت فقط یک حمایت سیاسی نیست و از نقطه‌نظر فقهی هم ایشان به‌عنوان یک فقیه دینی با حفظ شرایطی که مد نظر جامعه و حکومت دینی و شرایط فرهنگی کشور باشد هم از این موضوع حمایت می‌کنند. به نظر می‌رسد چتر حمایتی ایشان خیلی مهم است.
* بله. ببینید! بعضی رشته‌ها، مثل تکواندو، خیلی پوشیده است و بعضی وقت‌ها بازیکن که می‌رود داخل زمین، اصلاً‌ متوجّه نمی‌شوید که این دختر است یا پسر است. اینکه این نگاه وجود دارد و در جاهایی که امکانش هست، دختران ما و بانوان ما حضور داشته باشند، واقعاً خیلی خوب است و خیلی جاها هم جواب و نتیجه گرفته‌ایم. در سطح دنیا، شاید بعضی‌ها فکر می‌کنند که مثلاً در ایران به خانم‌ها ظلم می‌شود؛ امّا من می‌گویم در ایران، توجه زیادی به خانم‌ها می‌شود. در فدراسیون خود ما، واقعاً تیم خانم‌هایمان پابه‌پای تیم آقایانمان در همه‌ی رویدادها حضور دارند، حضور مؤثّر هم دارند و همه هم مدال‌آوری می‌کنند، قهرمانی به دست می‌آورند و برای کشور عزیزمان افتخار به دست می‌آورند. خب این نگاه باعث شد که ما هم در فدراسیون، توجّه بیشتری به تیم بانوانمان داشته باشیم و زمانی که بنده آمدم، تیم بانوان ما برای اوّلین بار قهرمان آسیا شد و در کره جنوبی که مهد تکواندو است قهرمان آسیا شدیم. همان اوایل که بنده آمده بودم، مسابقات قهرمانی آسیا در کره بود که تیم بانوانمان اوّل شد، امّا تیم آقایانمان نتوانست روی سکّو قرار بگیرد؛ بعد از آن، در تیم بانوانمان، مثلاً ناهید کیانی اوّلین دختر ایرانی بود که در رشته‌های المپیکی توانست مدال طلای جهان را بگیرد؛ بعد هم که باز مبینا نعمت‌زاده و ناهید کیانی توانستند در المپیک مدال بگیرند. خب این‌ها خیلی باارزش است و واقعاً‌ این حمایت و این نگاه خوب شخص اوّل مملکت باعث شد که امروز دختران ما در سطح دنیا دارند افتخارآفرینی می‌کنند. البتّه حتماً باید توجّه بیشتری به بخش بانوان بشود، زیرا من مطمئنّم که در رشته‌های دیگر هم این توانایی وجود دارد؛ رشته‌هایی که از لحاظ فقهی می‌شود روی آن‌ها سرمایه‌گذاری کرد، کار کرد و ان‌شاءاللّه نتیجه گرفت.
 
* بازخورد افتخارآفرینی تیم ملی تکواندو در خارج از ایران چطور بود؟
* روز آخر مسابقات، رئیس فدراسیون جهانی به من گفت که تا امروز همه‌ی بچّه‌هایت مدال گرفته‌اند، امروز چه کار کردی، گفتم امروز هم ورزشکار ما در فینال است؛ یک‌دفعه گفت چهار تا ورزشکار، چهار تا مدال؟ گفتم بله. آرین سلیمی‌ رفته بود فینال، ولی هنوز بازی نکرده بود؛ گفتم به احتمال زیاد، ان‌شاءاللّه امروز طلا می‌گیریم؛ گفت این خیلی خوب است. وقتی مسابقه‌ی آرین سلیمی در فینال شروع شد، من خودم در سکّوهای تماشاچی‌ها بودم و سعی می‌کردم خودم را به نزدیک‌ترین جا برسانم که بتوانم راهنمایی‌اش بکنم. مربّی تیم اسپانیا در سکّوی پایین بود، من در سکّوهای بالایی بودم. سکّوها این‌جوری بود؛ ایشان پایین‌تر از ما نشسته بود. وقتی آرین طلا گرفت، مربّی تیم اسپانیا این‌قدر خوشحال بود ــ خب همه ما را می‌شناسند، ما را دوست دارند و به ما لطف دارند ــ برگشته بود رو به من می‌گفت «وای هادی! چهار تا ورزشکار،‌ چهار تا مدال.» از خوشحالی، من را گرفت کشید پایین که پای من خورد به صندلی و زخم شد. حالا ما که خودمان خیلی خوشحال بودیم و بچّه‌های خودمان خیلی خوشحال بودند و ریختند سر ما، امّا می‌خواهم بگویم خارجی‌ها هم این‌قدر هیجان داشتند که این مربّی تیم اسپانیا طوری من را گرفت کشید به سمت خودش که بغل کند، پای من را زد به صندلی که بعداً رفتم دیدم پایم زخم شده. خدا را شکر! خیلی خوب بود. بعد از آن هم پارااُلمپیک بود که آنجا هم بچّه‌هایمان خیلی عالی بودند. من واقعاً افتخار می‌کنم به این بچّه‌ها و گفتم دست تک‌تک‌شان را می‌بوسم، به خاطر اینکه واقعاً دل مردم را خوش کردند، مردم خوشحال شدند. یک لحظه لبخند روی لب مردم برای ما کافی است و جواب این محبّتشان را فقط با همین مدال‌ها می‌توانیم بدهیم.
 
* در بازی‌های المپیک، وقتی یک رشته‌ی ما در حوزه‌ی ورزش قهرمانی موفّق می‌شود و مدال می‌آورد، مثل لوکوموتیوی است که واگن‌های دیگری را در کشور از جمله امید و روحیه جنگاوری و ورزش همگانی را هم به حرکت در می‌آورد. الان هم در کشور بیش از یک میلیون نفر در حوزۀ تکواندو فعالیت می‌کنند؛ درست است؟
* درست است. مدال‌آوری قهرمانان، ورزش همگانی را در کشور به حرکت در می‌آورد. از موقعی که در مسابقات المپیک مدال گرفتیم، خدا را شکر روندش روبه‌رشد بوده است. ما یک بانک اطّلاعاتی داریم و هر روز داریم آمار را می‌بینیم. این، هم در بخش آقایان است، هم در بخش بانوان است؛ چون رشته‌ی ما یک رشته‌ای است که بانوان هم به‌راحتی در آن فعّالیّت می‌کنند. برای خود شخص من، این خیلی خوشحال‌کننده است. من پیش خودم می‌گویم خدا را شکر ما کاری کردیم که یک تعدادی جوان به ورزش روی آورده‌اند. البتّه از این تعداد، شاید خیلی‌هایشان قهرمان نشوند یا در سطح قهرمانی نخواهند ورزش بکنند؛ ولی همین که آمده‌اند به سمت ورزش، خودش یک باقیات‌الصّالحاتی برای ما دارد و من می‌گویم که یک سری جوان را آوردیم در یک مسیر درستی، یعنی در مسیر ورزش. جوانی که بیاید در مسیر ورزش، من فکر می‌کنم از خیلی از معضلات اجتماعی دور می‌شود و هنگامی که فکر و ذهنش در ورزش باشد، می‌رود انرژی‌اش را با ورزش کردن تخلیه می‌کند و دیگر سراغ خیلی چیزها نمی‌رود. لذا در ورزش خود ما، واقعاً ‌این یکی از اولویّت‌های ما است. من تلاشم را می‌کنم که تا آنجایی که می‌توانم، جوان‌ها را به سمت ورزش بکشانم که حالا از آن‌ها حتماً قهرمان هم درمی‌آید، ولی اولویّت ما فقط قهرمانی نیست.
 
* در واقع، ورزش همگانی هم از این طریق گسترش می‌یابد.
* بله، ما الان در سطح روستاها هم تکواندو را فعّال کرده‌ایم و یک سری امتیازها را به کسانی که در مناطق محروم هستند می‌دهیم که بیایند در این زمینه فعّالیّت کنند. مثلاً در بحث مربّیگری، در آقایان، سنّ فرد حتماً‌ باید ۲۳ سال باشد و دان ۴ تکواندو را داشته باشد؛ در‌حالی‌که ما الان در مناطق محروم، این شرط سنّی را به ۲۱ سال رسانده‌ایم و یک دان پایین‌تر را هم در کلاس‌های مربّیگری‌مان داریم آموزش می‌دهیم و مربّی تربیت می‌کنیم تا بروند در مناطق محرومی که مربّی نیست یا کم است، فعّال بشوند و ورزشکاران را آموزش بدهند. بنابر‌این، به توسعه‌ی ورزش در روستاها هم داریم کمک می‌کنیم. ما گفتیم هر روستایی اگر فضایی داشته باشد و برای تکواندو بخواهد اختصاص بدهد، می‌آییم آن را تجهیز می‌کنیم، امکانات تکواندو را آنجا برقرار می‌کنیم و یک مربّی هم برای آموزش ورزشکاران می‌گذاریم. الان مثلاً‌ در استان گلستان، یک مربّی خانمی داریم که در سه روستا نزدیک به ۱۳۰ شاگرد دختر دارد. این خانم قبلاً در حیاط خانه بچّه‌ها را آموزش می‌داد، بعد ما پیگیری کردیم و یک فضای مخصوصی را برای آن‌ها تهیّه کردیم. این چیزها خیلی لذّت‌بخش است؛ واقعاً این‌ها شاید به اندازه‌ی همان مدال، برای خود شخص من باارزش است. ما نمی‌گوییم همه‌ی این‌ها می‌آیند قهرمان می‌شوند، ولی همین که به سمت ورزش می‌آیند و روحیّه‌ی امید در این‌ها زنده می‌شود خیلی ارزشمند است.
 
* ممنون از اینکه وقت‌تان را در اختیار ما قرار دادید. در پایان اگر نکتۀ خاصی دارید برا.
* تکواندو امروز خیلی بزرگ شده و خانواده‌ی خیلی بزرگی دارد. الان جمعیّت تکواندو بالای یک میلیون و سیصد هزار نفر است. البتّه خیلی بیشتر از این است؛ این‌ها ثبت‌شده‌ها هستند. خیلی‌ها هستند که مثلاً در همان روستاها یا خیلی جاهای دیگر در تکواندو فعّالیّت می‌کنند، امّا تعدادشان مشخّص نیست. یا مثلاً خیلی از پیش‌کسوت‌های ما هنوز هم دارند تکواندو کار می‌کنند، ولی نیامده‌اند اسم خودشان را ثبت کنند، چون نیازی نداشتند، چون ارتقاء کمربندی نداشتند یا چون مسابقه نمی‌دهند؛ ولی دارند تکواندو کار می‌کنند و تکواندوکار هستند. خدا را شکر که تکواندوی ما این‌قدر رشد کرده که خانواده‌ها به تکواندو اعتماد دارند و خیلی از قهرمان‌های رشته‌های دیگر هم بچّه‌هایشان را می‌آورند می‌گذارند برای یادگیری تکواندو: آقای امیررضا خادم می‌آمد می‌نشست اینجا، من می‌گفتم امیرخان شما چرا اینجایی، می‌گفت پسرم را آورده‌ام تکواندو؛ خب این نتیجه‌ی اعتمادی است که خدا را شکر به دست آمده. ولی این خانواده‌ی بزرگ نیاز به یک جای بزرگ دارد، نیاز به یک امکانات بیشتری دارد، چون خانواده‌ی ما پی‌در‌پی دارد بزرگ می‌شود و به همان اندازه جایمان دارد کوچک می‌شود.

لذا امروز تکواندو نیاز دارد تا زمین کنار فدراسیون تکواندو که ظاهراً متعلّق به وزارت نیرو است، در اختیار فدراسیون قرار بگیرد. این زمین هیچ جوری به درد این ارگان نمی‌خورد، چون هیچ دسترسی‌ای به این زمین ندارد؛ دسترسی به این زمین فقط از درِ فدراسیون ممکن است و اصلاً یک زمینِ خالی است. امیدواریم در این خصوص همکاری لازم صورت بگیرد تا ما بتوانیم این فدراسیون را یک مقداری بزرگ‌تر کنیم و امکاناتمان را بیشتر کنیم و بتوانیم حداقل خدمات لازم را برای قهرمانان جمهوری اسلامی ایران فراهم کنیم.

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه