روز هفتم محرم 92
شهادت حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام+تصویرسازی
عاشورا نه فقط روزی برای عزاداری است بلکه فرهنگی است که با تدبر و مطالعه بیشتر در زوایای آن می توان زمینه ساز حرکت های عمیقی بود. در این بخش قصد داریم در روزهای عزاداری محرم و صفر به ذکر یکی از شهدای گرانقدر کربلا بپردازیم.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا، به نقل از فرهنگ نیوز، نوجوان شهید عاشورا در رکاب سید الشهدا (ع) برای میدان رفتن از امام خویش اجازه خواست. حضرت ابا عبدالله چون نگاه به او افکند، وی را در آغوش کشید و گریست و آنگاه اجازه داد . قاسم خوش سیما بود. سوار بر اسب شد و عازم میدان گشت و در جنگی دلاورانه به شهادت رسید. هنگامی که بر زمین می افتاد عمویش ابا عبدالله (ع) خود را بر بالین او رساند. ولی او در حال جان دادن بود. پیکر او را آورد و کنار شهدای اهل بیت علیهم السلام قرار داد.
, شبکه اطلاع رسانی دانا, نوجوان شهید عاشورا در رکاب سید الشهدا (ع) برای میدان رفتن از امام خویش اجازه خواست. حضرت ابا عبدالله چون نگاه به او افکند، وی را در آغوش کشید و گریست و آنگاه اجازه داد . قاسم خوش سیما بود. سوار بر اسب شد و عازم میدان گشت و در جنگی دلاورانه به شهادت رسید. هنگامی که بر زمین می افتاد عمویش ابا عبدالله (ع) خود را بر بالین او رساند. ولی او در حال جان دادن بود. پیکر او را آورد و کنار شهدای اهل بیت علیهم السلام قرار داد., نوجوان شهید عاشورا در رکاب سید الشهدا (ع) برای میدان رفتن از امام خویش اجازه خواست. حضرت ابا عبدالله چون نگاه به او افکند، وی را در آغوش کشید و گریست و آنگاه اجازه داد . قاسم خوش سیما بود. سوار بر اسب شد و عازم میدان گشت و در جنگی دلاورانه به شهادت رسید. هنگامی که بر زمین می افتاد عمویش ابا عبدالله (ع) خود را بر بالین او رساند. ولی او در حال جان دادن بود. پیکر او را آورد و کنار شهدای اهل بیت علیهم السلام قرار داد.,
قاسم بن الحسن علیه السلام به عزم جهاد قدم به سوی معرکه نهاد، چون حضرت سیدالشهداء علیه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد که جان گرامی بر کف دست نهاده آهنگ میدان کرده، بیتوانی پیش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر کشید و هر دو تن چندان بگریستند که در روایت وارد شده حَتّی غٌشِی عَلَیْهِما، پس قاسم گریست و دست و پای عم خود را چندان بوسید تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم علیه السلام به میدان آمد در حالی که اشکش به صورت جاری بود و میفرمود:
اِنْ تَنْکرُوٌنی فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ
هذا حُسَیْنٌ کَالْاَسیرالْمُرْتَهَن
سِبْطِ النَّبِیّ الْمُصْطَفی الْمُؤْتَمِن
بَیْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ
پس کارزار سختی نمود و به آن صغر سن و خردسالی سی و پنج تن را به درک فرستاد. حمید بن مسلم گفته که من در میان لشکر عمر سعد بودم پسری دیدم که به میدان آمده گویا صورتش پاره ماه است و پیراهن و ازاری در برداشت و نعلینی در پا داشت که بند یکی از آنها گیسخته شده بود و من فراموش نمیکنم که بند نعلین چپش بود، عمرو بن سعد ازدی گفت: به خدا سوگند که من بر این پسر حمله میکنم و او را به قتل میرسانم، گفتم سبحان الله این چه اراده است که نمودهای؟ این جماعت که دور او را احاطه کردهاند از برای کفایت امر او بس است دیگر ترا چه لازم است که خود را در خون او شریک کنی؟ گفت به خدا قسم که از این اندیشه برنگردم، پس اسب برانگیخت و رو برنگردانید تا آنگاه که شمشیری بر فرق آن مظلوم زد و سر او شکافت.
پس قاسم به صورت بر روی زمین افتاد و فریاد برداشت که یا عماه چون صدای قاسم به گوش حضرت امام حسین علیه السلام رسید تعجیل کرد. مانند عقابی که از بلندی به زیر آمد. صفها را شکافت و مانند شیر غضبناک حمله بر لشکر کرد تا به عمرو (لعین) قاتل جناب قاسم رسید، پس تیغی حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پیش داد حضرت دست او را از مرفق جدا کرد پس آن ملعون صیحه عظیمی زد. لشکر کوفه جنبش کردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام علیه السلام بربایند همین که هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و کشته شد. پس چون گرد و غبار معرکه فرو نشست دیدند امام علیه السلام بالای سر قاسم است و آن جوان در حال جان کندنست و پای به زمین میساید و عزم پرواز به اعلی علیین دارد و حضرت میفرماید سوگند با خدای که دشوار است بر عم تو که او را بخوانی و اجابت نتواند و اگر اجابت کند اعانت نتواند و اگر اعانت کند ترا سودی نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتی که ترا کشتند.
هذا یَوْم وَاللهِ کَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ.
آنگاه قاسم را از خاک برداشت و در بر کشید و سینه او را به سینه خود چسبانید و به سوی سراپرده روان گشت در حالی که پاهای قاسم در زمین کشیده میشد. پس او را برد و در نزد پسرش علی بن الحسین علیه السلام در میان کشتگان اهلبیت خود جای داد. آنگاه گفت بارالها تو آگاهی که این جماعت ما را دعوت کردند که یاری ما کنند. اکنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما یار شدند، ای داور دادخواه این جماعت را نابود ساز و ایشان را هلاک کن و پراکنده گردان و یک تن از ایشان را باقی مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ایشان مگردان.
آنگاه فرمود ای عموزادگان من صبر نمائید. ای اهل بیت من شکیبائی کنید و بدانید بعد از این روز، خواری و خذلان هرگز نخواهید دید.
آشنا بود آن صدایِ آشنایی که زدی
کربلا بیت الحسن شد با صدایی که زدی
خواهرم را بیشتر از هر کسی خوشحال کرد
بانگ إنّی قاسم بن المجتبایی که زدی
لشکری را ریختی، آخر تنت را ریختند
کار دستت داد آخر ضربه هایی که زدی
استخوان سینه ات می گفت اینجایم عمو
خوب شد پیدا شدی با دست و پایی که زدی
ذرّه ذرّه چون علیِّ اکبرم می بوسمت
این به جای بوسه هایِ بر عبایی که زدی
سیزده تا سیزده تا نیزه بیرون می کشم
در إزای سیزده جام بلایی که زدی
علی اکبر لطیفیان
درس های عاشورایی
حب به دنیا باعث زیادی گناه و زیادی گناه باعث قساوت قلب و آن باعث خشکی اشک چشم می شود. تمام جنایات و بدی ها و خطاها به دلیل حب به دنیا داشتن است. راه رهایی از حب دنیا، گریستن بر مصیبت عظیم روز عاشورا و امام حسین علیه السلام است.
قاسم بن الحسن علیه السلام به عزم جهاد قدم به سوی معرکه نهاد، چون حضرت سیدالشهداء علیه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد که جان گرامی بر کف دست نهاده آهنگ میدان کرده، بیتوانی پیش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر کشید و هر دو تن چندان بگریستند که در روایت وارد شده حَتّی غٌشِی عَلَیْهِما، پس قاسم گریست و دست و پای عم خود را چندان بوسید تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم علیه السلام به میدان آمد در حالی که اشکش به صورت جاری بود و میفرمود:
, قاسم بن الحسن علیه السلام به عزم جهاد قدم به سوی معرکه نهاد، چون حضرت سیدالشهداء علیه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد که جان گرامی بر کف دست نهاده آهنگ میدان کرده، بیتوانی پیش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر کشید و هر دو تن چندان بگریستند که در روایت وارد شده حَتّی غٌشِی عَلَیْهِما، پس قاسم گریست و دست و پای عم خود را چندان بوسید تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم علیه السلام به میدان آمد در حالی که اشکش به صورت جاری بود و میفرمود:,
اِنْ تَنْکرُوٌنی فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ
,
هذا حُسَیْنٌ کَالْاَسیرالْمُرْتَهَن
,
سِبْطِ النَّبِیّ الْمُصْطَفی الْمُؤْتَمِن
,
بَیْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ
,
پس کارزار سختی نمود و به آن صغر سن و خردسالی سی و پنج تن را به درک فرستاد. حمید بن مسلم گفته که من در میان لشکر عمر سعد بودم پسری دیدم که به میدان آمده گویا صورتش پاره ماه است و پیراهن و ازاری در برداشت و نعلینی در پا داشت که بند یکی از آنها گیسخته شده بود و من فراموش نمیکنم که بند نعلین چپش بود، عمرو بن سعد ازدی گفت: به خدا سوگند که من بر این پسر حمله میکنم و او را به قتل میرسانم، گفتم سبحان الله این چه اراده است که نمودهای؟ این جماعت که دور او را احاطه کردهاند از برای کفایت امر او بس است دیگر ترا چه لازم است که خود را در خون او شریک کنی؟ گفت به خدا قسم که از این اندیشه برنگردم، پس اسب برانگیخت و رو برنگردانید تا آنگاه که شمشیری بر فرق آن مظلوم زد و سر او شکافت.
, پس کارزار سختی نمود و به آن صغر سن و خردسالی سی و پنج تن را به درک فرستاد. حمید بن مسلم گفته که من در میان لشکر عمر سعد بودم پسری دیدم که به میدان آمده گویا صورتش پاره ماه است و پیراهن و ازاری در برداشت و نعلینی در پا داشت که بند یکی از آنها گیسخته شده بود و من فراموش نمیکنم که بند نعلین چپش بود، عمرو بن سعد ازدی گفت: به خدا سوگند که من بر این پسر حمله میکنم و او را به قتل میرسانم، گفتم سبحان الله این چه اراده است که نمودهای؟ این جماعت که دور او را احاطه کردهاند از برای کفایت امر او بس است دیگر ترا چه لازم است که خود را در خون او شریک کنی؟ گفت به خدا قسم که از این اندیشه برنگردم، پس اسب برانگیخت و رو برنگردانید تا آنگاه که شمشیری بر فرق آن مظلوم زد و سر او شکافت.,
پس قاسم به صورت بر روی زمین افتاد و فریاد برداشت که یا عماه چون صدای قاسم به گوش حضرت امام حسین علیه السلام رسید تعجیل کرد. مانند عقابی که از بلندی به زیر آمد. صفها را شکافت و مانند شیر غضبناک حمله بر لشکر کرد تا به عمرو (لعین) قاتل جناب قاسم رسید، پس تیغی حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پیش داد حضرت دست او را از مرفق جدا کرد پس آن ملعون صیحه عظیمی زد. لشکر کوفه جنبش کردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام علیه السلام بربایند همین که هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و کشته شد. پس چون گرد و غبار معرکه فرو نشست دیدند امام علیه السلام بالای سر قاسم است و آن جوان در حال جان کندنست و پای به زمین میساید و عزم پرواز به اعلی علیین دارد و حضرت میفرماید سوگند با خدای که دشوار است بر عم تو که او را بخوانی و اجابت نتواند و اگر اجابت کند اعانت نتواند و اگر اعانت کند ترا سودی نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتی که ترا کشتند.
, پس قاسم به صورت بر روی زمین افتاد و فریاد برداشت که یا عماه چون صدای قاسم به گوش حضرت امام حسین علیه السلام رسید تعجیل کرد. مانند عقابی که از بلندی به زیر آمد. صفها را شکافت و مانند شیر غضبناک حمله بر لشکر کرد تا به عمرو (لعین) قاتل جناب قاسم رسید، پس تیغی حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پیش داد حضرت دست او را از مرفق جدا کرد پس آن ملعون صیحه عظیمی زد. لشکر کوفه جنبش کردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام علیه السلام بربایند همین که هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و کشته شد. پس چون گرد و غبار معرکه فرو نشست دیدند امام علیه السلام بالای سر قاسم است و آن جوان در حال جان کندنست و پای به زمین میساید و عزم پرواز به اعلی علیین دارد و حضرت میفرماید سوگند با خدای که دشوار است بر عم تو که او را بخوانی و اجابت نتواند و اگر اجابت کند اعانت نتواند و اگر اعانت کند ترا سودی نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتی که ترا کشتند.,
هذا یَوْم وَاللهِ کَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ.
, هذا یَوْم وَاللهِ کَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ.,
آنگاه قاسم را از خاک برداشت و در بر کشید و سینه او را به سینه خود چسبانید و به سوی سراپرده روان گشت در حالی که پاهای قاسم در زمین کشیده میشد. پس او را برد و در نزد پسرش علی بن الحسین علیه السلام در میان کشتگان اهلبیت خود جای داد. آنگاه گفت بارالها تو آگاهی که این جماعت ما را دعوت کردند که یاری ما کنند. اکنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما یار شدند، ای داور دادخواه این جماعت را نابود ساز و ایشان را هلاک کن و پراکنده گردان و یک تن از ایشان را باقی مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ایشان مگردان.
, آنگاه قاسم را از خاک برداشت و در بر کشید و سینه او را به سینه خود چسبانید و به سوی سراپرده روان گشت در حالی که پاهای قاسم در زمین کشیده میشد. پس او را برد و در نزد پسرش علی بن الحسین علیه السلام در میان کشتگان اهلبیت خود جای داد. آنگاه گفت بارالها تو آگاهی که این جماعت ما را دعوت کردند که یاری ما کنند. اکنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما یار شدند، ای داور دادخواه این جماعت را نابود ساز و ایشان را هلاک کن و پراکنده گردان و یک تن از ایشان را باقی مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ایشان مگردان.,
آنگاه فرمود ای عموزادگان من صبر نمائید. ای اهل بیت من شکیبائی کنید و بدانید بعد از این روز، خواری و خذلان هرگز نخواهید دید.
, آنگاه فرمود ای عموزادگان من صبر نمائید. ای اهل بیت من شکیبائی کنید و بدانید بعد از این روز، خواری و خذلان هرگز نخواهید دید.,
آشنا بود آن صدایِ آشنایی که زدی
کربلا بیت الحسن شد با صدایی که زدی
خواهرم را بیشتر از هر کسی خوشحال کرد
بانگ إنّی قاسم بن المجتبایی که زدی
لشکری را ریختی، آخر تنت را ریختند
کار دستت داد آخر ضربه هایی که زدی
استخوان سینه ات می گفت اینجایم عمو
خوب شد پیدا شدی با دست و پایی که زدی
ذرّه ذرّه چون علیِّ اکبرم می بوسمت
این به جای بوسه هایِ بر عبایی که زدی
سیزده تا سیزده تا نیزه بیرون می کشم
در إزای سیزده جام بلایی که زدی
علی اکبر لطیفیان
درس های عاشورایی
حب به دنیا باعث زیادی گناه و زیادی گناه باعث قساوت قلب و آن باعث خشکی اشک چشم می شود. تمام جنایات و بدی ها و خطاها به دلیل حب به دنیا داشتن است. راه رهایی از حب دنیا، گریستن بر مصیبت عظیم روز عاشورا و امام حسین علیه السلام است.
آشنا بود آن صدایِ آشنایی که زدی
,
کربلا بیت الحسن شد با صدایی که زدی
,
خواهرم را بیشتر از هر کسی خوشحال کرد
,
بانگ إنّی قاسم بن المجتبایی که زدی
,
لشکری را ریختی، آخر تنت را ریختند
,
کار دستت داد آخر ضربه هایی که زدی
,
استخوان سینه ات می گفت اینجایم عمو
,
خوب شد پیدا شدی با دست و پایی که زدی
,
ذرّه ذرّه چون علیِّ اکبرم می بوسمت
,
این به جای بوسه هایِ بر عبایی که زدی
,
سیزده تا سیزده تا نیزه بیرون می کشم
,
در إزای سیزده جام بلایی که زدی
,
علی اکبر لطیفیان
, علی اکبر لطیفیان, علی اکبر لطیفیان,
درس های عاشورایی
, درس های عاشورایی, درس های عاشورایی,
حب به دنیا باعث زیادی گناه و زیادی گناه باعث قساوت قلب و آن باعث خشکی اشک چشم می شود. تمام جنایات و بدی ها و خطاها به دلیل حب به دنیا داشتن است. راه رهایی از حب دنیا، گریستن بر مصیبت عظیم روز عاشورا و امام حسین علیه السلام است.
, حب به دنیا باعث زیادی گناه و زیادی گناه باعث قساوت قلب و آن باعث خشکی اشک چشم می شود. تمام جنایات و بدی ها و خطاها به دلیل حب به دنیا داشتن است. راه رهایی از حب دنیا، گریستن بر مصیبت عظیم روز عاشورا و امام حسین علیه السلام است., حب به دنیا باعث زیادی گناه و زیادی گناه باعث قساوت قلب و آن باعث خشکی اشک چشم می شود. تمام جنایات و بدی ها و خطاها به دلیل حب به دنیا داشتن است. راه رهایی از حب دنیا، گریستن بر مصیبت عظیم روز عاشورا و امام حسین علیه السلام است., انتهای پیام
]
ارسال دیدگاه