زنی که در میان نامردی کوفیان مردانگی کرد
زنانی نیز بودند که در کربلا حضور نداشتند لیکن با شنیدن پیام نهضت امام حسین(ع)، با طرق گوناگون نقش مؤثری در زمینهسازیهای تحولات و قیامهای دوران حکومت بنیامیه داشتند.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا به نقل از مشرق، زنانی که در کربلا حضور داشتند، نقش بسزایی در چگونگی ادامه رسالت توسط زنان غیر حاضر در کربلا، داشتهاند.
زنانی نیز بودند که در کربلا حضور نداشتند لیکن با شنیدن پیام نهضت امام حسین(ع)، با طرق گوناگون نقش مؤثری در زمینهسازیهای تحولات و قیامهای دوران حکومت بنیامیه داشتند. لذا این زنان نیز در زمرهی زنان عاشورایی بشمار میروند.
طوعه
بانویی باایمان و موالی اهلبیت که در لحظات تنهایی و سرگردانی مسلم بن عقیل در کوچههای کوفه، به او آب داد و به خانه برد و پذیرایی کرد. شب، بلال پسر آن زن به خانه آمد و به وجود مسلم در آن خانه پی برد و صبح به نیروهای ابن زیاد خبر داد. طوعه، پیشتر کنیز اشعث بن قیس بود. وی او را آزاد کرد و اسید حضری با او ازدواج نمود. بلال، ثمرهی این ازدواج بود(مقتل ابی مخنف، یوسفی غروی، محمدهادی، ص ۶۱-۶۷؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۶۹-۳۷۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۴۱؛ فرهنگ عاشورا، ص۲۹۶).
سید بن طاووس در اللهوف مینویسد: حضرت مسلم(ع) تنها و غریب از مسجد بیرون آمد، و در کوچههای کوفه حیران و سرگردان میگشت تا این که نزدیک در خانه زنی که نامش طوعه بود رسید، از او آب خواست، طوعه نیز برای او آبی آورد تا بیاشامد،مسلم بعد از نوشیدن آب از آن تقاضا نمود که «مرا در خانه خود پناه ده» طوعه نیز قبول کرده و مسلم را در خانه خویش پناه داد، پسر طوعه که از بودن مسلم در خانهشان آگاه شده بود، نزد ابن زیاد رفته و گزارش داد(لهوف، ص۸۱؛ مقتل الابصار العین فی انصار الحسین، سماوی، محمد، ترجمه تحقیقی بخشایشی، عبدالرحیم، دفتر نشر نوید اسلام، قم، چ۱، ۱۳۷۹ ش، ص۸۲)۱
برخی منابع تاریخی واقعه را با تفصیل بیشتری نقل کرده و آوردهاند که طوعه در کنار درب منزل خود در انتظار آمدن فرزندش بلال بود. وقتی حضرت مسلم خسته به کنار منزل طوعه رسید به او سلام کرد و طوعه نیز جواب سلام او را داد. حضرت مسلم که بسیار خسته و تشنه بود از او تقاضای آب کرد. طوعه به منزل رفته و برای مسلم آب آورد. مسلم آب را نوشید ولی از درب منزل طوعه دور نشد. طوعه ظرف آب را به داخل برد و بیرون آمد، دید آن مرد غریب هنوز در آنجاست و از درب منزل او نرفته است. طوعه خطاب به وی گفت:
ای بنده خدا آیا آب نیاشامیدی؟
مسلم پاسخ داد:
چرا آب نوشیدم.
طوعه گفت:
به منزل خود نزد زن و فرزندانت برو.
آن مرد تنها و غریب سر را به زیر افکند و چیزی نگفت.
طوعه دوباره گفت:
برخیز و از اینجا برو. باز هم پاسخی نشنید.
این بار طوعه با ناراحتی بیشتر گفت:
سبحان الله، خدا تو را خیر دهد از این جا برو. صلاح نیست در این جا بنشینی، من راضی نیستم درب خانهام بنشینی. به منزل خود نزد خانوادهات برو.
چو مرغ سوخته پر میل آشیانه نداری ستارهای متحیّر مگر تو خانه نداری
در این هنگام حضرت مسلم(ع) با شرمساری سر را به زیر افکنده فرمود:
یا امةالله، ما لی فی هذا المصرِ منزلٌ و لا عَشیرَةٌ فَهَل لَکِ فِیَّ أجرٌ و معروفٌ لَعَلّیِ مُکافیکِ بَعد الیَومِ.
«ای کنیز خدا، من در این شهر غریبهام و خانه و خویشاوندی ندارم، آیا ممکن است به من احسان کنی و اجر آن را ببری، شاید بتوانم روزی زحمت تو را جبران کنم.»
طوعه گفت:
ای بنده خدا! چه کنم؟
مسلم فرمود:
من مسلمبن عقیل هستم، مردم کوفه به من دروغ گفتند و عهد و پیمان خود را شکستند.
طوعه وقتی متوجه شد او مسلمبن عقیل است، او را با احترام تمام به منزل برد و از او پذیرایی کرد(بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۵۰، زنان نامی، ص ۶۸۸، تراجم اعلامالنساء، ج۲، ص۲۴۴٫ ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، القاهره- مصر، دارالحیاء الکتب العربیة، ص ۱۰۲٫)
وقتی که بلال فرزند طوعه به خانه آمد، مادرش را نگران و ناآرام دید، از مادرش علت را جویا شد.
طوعه در ابتدا حقیقت را از فرزندش پنهان کرد، ولی پافشاری بلال باعث شد او را از جریان مطلع کند و راز مسلم را برای کسی آشکار نکند. او هم سوگند یاد کرد که چنین کند.
مسلم آن شب را در خانه طوعه به سر برد و تا پاسی از شب به عبادت و راز و نیاز با خدای خویش پرداخت.
هنگامی که به خواب رفت، امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب(ع) را در خواب دید که به او میگوید که به زودی به ما ملحق خواهی شد.
مسلمبن عقیل دانست که زمان شهادت او فرا رسیده است. هنگام سپیدهدمان، طوعه برای مسلم آب آورد و به او گفت: مولای من، ندیدم خواب به چشمان تو راه پیدا کند.
مسلم پاسخ داد: لحظه کوتاهی به خواب رفتم. در عالم خواب عمویم علی(ع) را دیدم که به من فرمود: بشتاب! بشتاب، فکر میکنم آخرین روزهای عمرم را سپری میکنم.
هنگامی که بلال پسر طوعه متوجه حضور مسلم در خانه شد، برخلاف وعدهی خویش، عبدالرحمن پسر محمد بن اشعث را از مخفیگاه مسلم آگاه ساخت تا به جایزهی ابن زیاد دست یابد. عبدالرحمن نیز پدرش اشعث را در جریان امر گذاشت تا بالاخره خبر به عبیدالله رسید. او نیز دستور دستگیری مسلم را صادر کرد.۲
********************************
منابع:
۱٫زنان عاشورایی، زهرا یزدانپناه قره تپه، صص۱۲۷-۱۲۶٫
۲٫ زنان عاشورا، سید احمد رضا حسینی، ص
منبع: موسسه فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا
,
,
,
, طوعه,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
, یا امةالله، ما لی فی هذا المصرِ منزلٌ و لا عَشیرَةٌ فَهَل لَکِ فِیَّ أجرٌ و معروفٌ لَعَلّیِ مُکافیکِ بَعد الیَومِ.,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
, مسلم پاسخ داد: لحظه کوتاهی به خواب رفتم. در عالم خواب عمویم علی(ع) را دیدم که به من فرمود: بشتاب! بشتاب، فکر میکنم آخرین روزهای عمرم را سپری میکنم.,
,
,
,
,
, منابع:,
,
,
,
,
,
, منبع: موسسه فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا,
انتهای پیام /
,]
ارسال دیدگاه