اخبار داغ

حاشیه نگاری خبرنگار دانا از مراسم وداع با شهدا در دانشگاه تهران/

امید دل‌های شکسته به دست‌های بسته

امید دل‌های شکسته به دست‌های بسته
همه آمده بودند، کودک و زن، پیر و جوان، برخی از مسئولین هم آمدند و رفتند، برخی از مسئولین آمدند و ماندند و با مردم هم نوا شدند.
[

به گزارش خبرنگار شبکه اطلاع رسانی راه دانا، قرار با شهدا بعد از اذان مغرب و عشا بود، اما هنوز 2 ساعت مانده به اذان غرب، جمعیت زیادی از درهای ورودی دانشگاه تهران وارد می شندند.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,

 

,

تابوت‌های 175 شهید غواص را مانند گلهای شقایق پر پر شده در محل برگزاری مراسم وداع چیده بودند.

,

 

,

یکی از حاضرین می گفت اولین تفاوت این برنامه وداع با شهدا با سایر برنامه ها در این است که تعداد شهدا به حدی است که هرکس فرصت دارد هرچقدر که دلش می خواهد با شهدا درد و دل کرده و از تابوت‌های آنها تبرک بجوید.

,

 

,

همه آمده بودند، کودک و زن، پیر و جوان، برخی از مسئولین هم آمدند و رفتند، برخی از مسئولین آمدند و ماندند و با مردم هم نوا شدند.

,

 

,

با اتمام نماز مغرب و عشا سیل جمعیت نمازگزار به سمت تابوت های شهدا حرکت کرد؛ نمازگزاران مانند رودی به دریای بی تاب جمعیت در اطراف شهدا پیوستند.

,

 

,

تابوت های شهدا را به دسته‌های سه تایی و پنج تایی در میان جمعیت به صورت پراکنده چیده بودند به طوری که هر گوشه، جمعیتی مشغول زیارت و راز و نیاز با شهدا بودند.

,

 

,

سراغ زنی رفتم که در زیر چادر از شدت گریه،‌هق هقش بلند شده بود؛ از او خواستم تا در چند جمله کوتاه احساساتش را بیان کند.

,

 

,

تا می آید شروع کند دوباره گریه اش امان حرف زدن به او نمی دهد؛ کاغذ و خودکاری به او می دهم و می گویم هرچه در دل داری را بنویس. تنها دو کلمه نوشت «شهدا شرمنده ایم» و کاغذ را کنار گذاشت.

,

 

,

در میان جمعیت عکس یک شهید در دستان پیرزنی خودنمایی می کرد؛ نزدیک‌تر می روم تا از او عکس بگیرم؛ چادرش را روی سرش می کشد و آرام می گوید سالهاست دنبالش می گردم به امید اینکه یکی از این تابوت ها نشانی از پسرم داشته باشد همه را در آغوش گرفته ام.

,

 

,

به سراغ تابوت ها می روم فانوسی بر روی یک دسته از تابوت ها خود نمایی می کند؛ همه مقابل تابوت ها نشسته اند و بی صدا گریه می کنند. لحظاتی با صدای هق هق سپری می شودصدای مداحی شهدای گمنام مادراتون غریبند... بلند می شود.

,

 

,

مداح مراسم گفت این غواص ها با دست بسته هم می توانند گره از کار ما باز کنند در جمعیت غوغا می‌شود صدای ناله ها بلند شده و صدا ها در هم گم می شوند.

,

 

,

صدایی از جمعیت بلند شد که می گفت: اینها مهمان هستند؛ برایشان خواهری کنید؛ برایشان مادری کنید، سالها دستشان بسته بوده است... ناله ها با فریاد همراه شد عده ای که دیگر توان گریه نداشتند و از حال رفته بودند روی دست خادمان شهدا به بیرون برده می شدند.

,

 

,

مادری داشت برای چشمان متعجب کودکش توضیح می داد که این ها تابوت هستند که درون آنها شهدا خوابیده اند؛ کودک پرسید شهدا چه کسانی هستند که مادر با گریه جواب داد: شهدا مثل ما زندگی می کردند اما برای اینکه نگذارند آدم های بد سراغ ما بیایند رفتند و با آنها جنگیدند.

,

 

,

کودک که قانع شده بود با کنجکاوی تابوت شهدا را بررسی می کرد.

,

 

,

صدای "یا حسین یابن الزهرای" مداح که بلند شد همه از جای خود بلند شدند و مراسم سینه زنی آغاز شد.

,

 

,

پرچم های هیهات من الذله با رنگ سرخ خود در همه جای مراسم به اهتزاز در آمد؛ نوای لبیک یا حسین لبیک یا حسین همه جای مراسم را پر کرده بود.

,

 

,

بوی اسفند می آمد ماهیان دست بسته روی دست های مردم قرار گرفتند و عجیب بود که این بار ماهیان دیگر برای آب تقلا نمی‌کردند...

,

 

,

موج های خروشان مردم که تابوت ها را روی دست داشتند رفته رفته فرو نشستند تا شهدا در تنهایی خود باقی بمانند...

,

 

,

حاشیه نگاری از سیده راضیه طاهریان

,

 

,

انتهای پیام/ط

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه