خوشههای طلایی شعر
استاد مجاهدی در این اثر هم از اشعار شاعران دیروز و هم از اشعار شاعران امروز سود جسته است. وی در انتخاب اشعار به زیباییهای لفظی و معنوی ادبیات توجه داشته است.[
به گزارش شبکه اطلاعرسانی دانا، یکی از فعالیتهای ارزشمندی که در سالهای اخیر بیشتر به چشم میآید، گزینش اشعاری با مضامینی خاص است. البته لزوماً گزینش و گزیدهای صحیح نیست. گزینشهای زیادی را میبینیم که از فرط بیسلیقگی گزینشکننده، چنگی به دل نمیزند.
,«خوشههای طلایی»، کتاب جذاب و جالب پانصد و دوازده صفحهای است که با مضمون فضایل و مناقب حضرت ولی عصر(عج) به اهتمام استاد محمد علی مجاهدی (پروانه) گردآوری شده است.
,استاد مجاهدی که تلاشهای او در عرصه ادبیات آیینی بر هیچ کسی پوشیده نیست با دیدهای تیزبین در قالبهای مختلف غزل، قصیده، مثنوی و ... اشعاری را در مجموعه مذکور انتخاب کرده است. هر چند که این کتاب سالها پیش منتشر شده است اما کماکان اهالی شعر به این کتاب رجوع میکنند.
,استاد مجاهدی در این اثر هم از اشعار شاعران دیروز و هم از اشعار شاعران امروز سود جسته است. وی در انتخاب اشعار به زیباییهای لفظی و معنوی ادبیات توجه داشته است.
,استاد مجاهدی کتاب «خوشههای طلایی» را با اشعار شاعران خوش سخن مثل؛ ملا محسن فیض کاشانی، فؤاد کرمانی، ملک الشعرا صبوری خراسانی، شباب شوشتری، فروغی بسطامی، محمد علی فتحی تبریزی، شمسالفصحاء محیط قمی، حاج ملاهادی سبزواری، فخرالدین عراقی، فصیحالزمان شیرازی، حافظ شیرازی، عباس حداد کاشانی، عباس براتیپور، ناصر فیض، علی موسوی گرمارودی و ... آذین بسته است؛
,یک غزل خوشتراش و اثرگذار از فصیحالزمان شیرازی متخلص به رضوانی را در پی میآوریم تا با شیوه گزینش استاد فرهیخته مجاهدی (پروانه) بیشتر آشنا شوید؛
,همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
,چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
,به کسی جمال خود را ننمودهای و بینم
,همه جا به هر زبانی بود از تو گفت و گویی
,غم و درد و رنج و محنت، همه مستعد قتلم
,تو ببُر سر از تن من، ببر از میانهگویی
,به ره تو بس که نالم، ز غم تو بس که مویم
,شدهام ز ناله نالی، شدهام ز مویه مویی
,همه خوش دل این که مطرب، بزند به تار چنگی
,من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی
,چو شود که راه یابد، سوی آب تشنه کامی؟
,چه شود که کام جوید، ز لب تو کامجویی؟
,شود این که از ترحم، دمی از سحاب رحمت
,من خشک لب هم آخر، ز تو تر کنم گلویی؟
,بشکست اگر دل من، به فدای چشم مستت
,سر خم می سلامت، شکند اگر سبویی
,همه موسم تفرج، به چمن روند و صحرا
,تو قدم به چشم من نِه، بنشین کنار جویی
,نه به باغ ره دهندم، که گلی بکام بویم
,نه دماغ این که از گل، شنوم به کام بویی
,ز چه شیخ پاکدامن، سوی مسجدم بخواند
,رخ شیخ و سجدهگاهی، سر ما و خاک کویی
,نه وطن پرستی از من، به وطن نموده یاری
,نه ز من کسی به غربت، ننموده جست و جویی
,بنموده تیره روزم، ستم سیاه چشمی
,بنموده مو سپیدم، صنم سپیده رویی
,نظری به سوی «رضوانی» دردمند مسکین
,که به جز درت امیدش، نبود به هیچ سویی
,منبع: فارس
,انتهای پیام/خ
]
ارسال دیدگاه