اخبار داغ

فجر انقلاب به روایت ورزشکاران انقلابی ـ محمدرضا طالقانی

شهید مفتح گفت نمی‌ترسی تیر بخوری؛ گفتم "یاعلی"

شهید مفتح گفت نمی‌ترسی تیر بخوری؛ گفتم "یاعلی"
محمدرضا طالقانی می‌گوید: دیدم شلوارم پاره شده که شهید مفتح یک سنجاق از عبای خودشان باز کرد و شهید مطهری با سنجاق به جان پارگی شلوارم افتاد و بعد زیر گوشم گفت "بعید می‌دانم با وجود این مردم نازنین کسی جرأت کند قصد جان امام را داشته باشد اما تو برو پشت سر امام بایست.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از رادنیوز، دوازده بهمن که می‌شود خیلی‌ها یاد "محمد رضا طالقانی" می‌افتند؛ همان جوان اول سال 57 و مرد موسپید این روزها که روز دوازدهم بهمن ماه روی سقف اتومبیل امام خمینی (ره) نشسته بود. با طالقانی این بار به بهانه دهه فجر از سخنرانی حضرت امام در بهشت زهرا حرف زدیم.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,

 طالقانی اولین ورزشکاری بود که به صورت رسمی علیه رژیم ستمشاهی قدعلم کرد.

,

طالقانی جام کشتی آریامهر را به هم زد و در حالی که کشتی گیران سرشناس شوروی به زندان افتاد و آمریکا و ... به تهران آمده بودند، کاری کرد این رقابتها لغو شد.

,

او به زندان افتاد و بعد از آزادی به فرانسه رفت و با امام دیدار کرد و همان جا وقتی امام تصمیم خود را برای سفر به ایران گرفت، حاج احمد خمینی، به او فرمان داد در تهران به کمیته استقبال از امام ملحق شود. روزی که امام آمد، طالقانی از جلوی دانشگاه تا ورودی بهشت زهرا روی سقف اتومبیل حضرت امام بود و جلوی بهشت زهرا هم امام را سوار هلی کوپتر کرد و به محل سخنرانی رساند.

,

طالقانی درباره این روز می‌گوید: از هلی کوپتر که پیاده شدم، بین جمعیت یک صندلی پیدا کردم و امام را نشاندم و بعد با هر زحمتی بود مردم را دور کردم.

,

شهید مفتح، شهید مطهری و ناطق نوری هم بودند که شهید مطهری من را صدا کرد و گفت پهلوون از پایت خون می‌آید.

,

تازه آنجا بود که فهمیدم احساس سوزش عجیبی که در پای خودم داشتم به خاطر خونریزی بود. تا آن لحظه فکر می کردم باز رباطی چیزی داخل پایم بدقلقی می کند و تصور می کردم اثرات تمرین کشتی و ... است. دیدم شلوارم پاره شده که شهید مفتح یک سنجاق از عبای خودشان باز کرد و شهید مطهری با سنجاق به جان پارگی شلوارم افتاد و بعد زیر گوشم گفت "بعید می‌دانم با وجود این مردم نازنین کسی جرأت کند قصد جان امام را داشته باشد اما تو برو پشت سر امام بایست و طوری جایگیری کن که به جمعیت اشراف داشته باشی و در عین حال اگر خواستند از پشت سر سوقصد کنند، امام در دیدشان نباشد". گفتم چشم و همین که خواستم بلند شوم، شهید مفتح گفت "پهلوون نمی‌ترسی تیر به تو بخورد که" گفتم "یاعلی" و بلند شدم.

,

شهید مفتح هم لبخند زد و گفت هیچ اتفاقی رخ نمی‌دهد، اینجا همه شیفته امام هستند. موقعی هم که می خواستیم جلوی بهشت زهرا سوار هلی کوپتر شویم من به دلم بد افتاده بود که این هلی کوپتر مال رژیم شاه است و شاید خلبان و کمک خلبان مسلح باشند و ما نباید بدون سلاح حضرت امام را در این هلی کوپتر بنشانیم که شهید مفتح به من جرات داد و گفت خلبان و کمک خلبان از خودمان هستند و این رژیم دیگر جرات ندارد شیطنت کند.

,

راست هم می گفت شاه که فراری شده بود و غیر از مزدورهایش کسی در ایران طرف او را نمی‌گرفت. به هرحال امام سخنرانی فرمودند و جو باشکوهی بود و من هم پشت سر امام هر طرف که برای لحظه‌ای خالی می‌شد، سریع می‌چرخیدم و آن جای خالی را پر می‌کردم. درشت هم بودم و کامل جلوی دید را می گرفتم.

,

بعد هم بنده قرار بود ایشان را سوار هلی کوپتر کنم که گفتند احمد ناطق نوری امام را با آمبولانس برده و من به اتفاق حاج احمد آقا سوار هلی کوپتر شدیم و خودمان را از طریق آسمان به آمبولانس رساندیم و امام را سوار کردیم و بردیم به بیمارستان هزار تخت خوابی که از آنجا با ماشین رییس بیمارستان تشریف بردند برای نماز و بنده هم خودم را طبق دستور حاج احمد آقا رساندم به مدرسه رفاه و آماده شدیم که حضرت امام برای سخنرانی بعدی بیاید.

,

من تا 22 بهمن در رکاب امام بودم و بعد از آن هم با کسب رخصت از محضر فرزندشان برگشتم دنبال ورزش خودم.

,

انتهای پیام/

]

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه