لباس خانمها در فرهنگ قدیم قزوین آستین بلند و مانند جامهی آقایان بود که تا نزدیکی مچ پارچه چین دار بود و برای حفظ شئونات در ناحیهی مچ لباس تنگ میشد و جلیقهای با تزیین ملیله، سکه و سکههای اشرفی برای خانوادههای اشرافزادگان به نام "آرخالق" کاربرد داشت.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از صبح قزوین؛خریدکردن از علایق جدانشدنی زندگی هر بانویی است که نمیتوان این لذت را از زندگی آنان حذف کرد و در این میان آفتاب سوزان تابستان هرکسی را به سمت خرید یک دست لباس خنک ترغیب میکند و ماجرای ما هم از همین جا شروع شد.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, صبح قزوین,به قصد خرید سری به بازار قزوین زدیم مسیر، بسیار شلوغ بود و گویی روزهای آفتابی و گرم تابستان دغدغه خرید را از زندگی مردم کمتر نکرده بود. مغازهها را زیرچشمی میگذرانم شبیه ماهیگیری که منتظر صید خوبی است که در قلابش گیر کند.
,مانتوهای رنگ روشن که شبیه توری پنجره شدهاند و چیزی به نام دکمه را حمل نمیکنند. پارچهی لباسها به یک متر نمیرسد و بیشتر لباسها آستین کوتاه و گاها پاره هستند و شلوارهایی که بیشتر مرا یاد دوران کودکی که زمین میخوردم و قسمت زانوی شلوارم پاره میشد، میاندازند.
,به مراکز خرید هم سری میزنم، فروشنده با آب و تاب از مدلهای جدید و تازه به بازار آمده میگوید، کلی تعریف و تمجید پیاده میکند بسیاری از لباسها شبیه همان لباسهای خانگی خودمان است و سردرنمیآورم چرا فروشند از واژه "لباس بیرون" استفاده میکند.
,لباسهای رنگارنگ پشت هم به صف کشیده شدهاند به مدل خیلی از لباسها میخورد برای مجالس خاص زنانه باشد. نگاهی به بوتیکهای مردانه میاندازم آنجا هم اوضاع خوبی ندارد لباسهای تابستانه آستین کوتاهی که دیگر آستین هم ندارند و یکسری اَشکال که نمیدانم نمادش چیست روی بدنهی تیشرتها منقوش شدهاند.
,, ,
,
به شلوارهای مردانه نگاهی میاندازم، بسیاری از آنها را در فروشگاه لباس زنانه هم دیدهام. فکر خرید از سرم پریدهاست از مرکز خرید خارج میشوم و این بار عمیقتر به اطرافم نگاه میکنم اطرافم پر شده از آدمهایی که از همان لباسها پوشیدهاند.
,لباسهای تنگ، کوتاه و پاره، به سرم میزند که نکند پارچه به مقدار کافی تولید نمیشود؟ به راستی که به این همه اصالت و تمدن نمیخورد این همه آشفتگی را یدک بکشد.
,دست از پا درازتر به خانه برمیگردم. اینترنت تلفن همراهم را روشن میکنم به لباسهای رنگارنگ با اصالت محلی نگاهی میاندازم هیچ کدامشان بار برهنگی را به دوش نمیکشند.
,لباسمحلی سایر استانها را نگاه میکنم و برایم این سوال پیش میآید که چرا از قزوین حرفی زده نشده یا اگر بحثی به میان آمده فقط در چند پاراگراف خلاصه شده و توضیح مختصری است که حداقل من را قانع نمیکند.
,سایتهای مختلف را نگاه میکنم و تلفنی با دوستان طراح لباسم حرف میزنم جوابهایشان دست و پا شکسته میگوید که این شهر هم پوشش خود را دارد اما توضیحاتشان کامل نیست.
,یک هفته میگذرد و من بیشتر از دیروز با پوششهای دست و پا شکسته روبرو میشوم پیش از اینکه به مشکل خرید مواجه شوم همه چیز برایم عادی بود؛ شاید برای همهی آنهایی که این لباسها را میپوشند هم یک مسئله عادی باشد، شاید آنها هم وقت نکردهاند خوب نگاه کنند شاید آنها هم هنوز نمیدانند که چه بلایی نازل شدهاست.
,یکی از دوستان که گویی او هم مانند من کشتیاش به گل نشسته و خریدهایش ناکام ماندهاست شمارهی یک پژوهشگر قزوینی را میدهد بی معطلی شماره را میگیرم و دکمهی سبز تماس را فشار میدهم، بعد از چند بوق مردی با لهجهی قزوینی پشت خط تماس قرار میگیرد، حاضر نیست تلفنی صحبت کند معتقد است که خیلی از کلمات نیازمند لبخوانی است و تلفظ اشتباهشان کار را خراب میکند.
,طبق گفتهاش قلم و کاغذ برمیدارم و راهی محل کارش میشوم روبهروی هلالاحمر وارد محوطهی فضای سبزی میشوم و سراغ آقای گمرگچی را از غرفهداری که بیکار نشسته است؛ میپرسم انگشت اشارهاش را به انتهای مسیری برمیگردد. اکثر غرفه دارها بیکار نشستهاند و این نشان میدهد که جملهی "هنر بهانه ایست برای آرام زیستن" دچار اِشکالات مفهومی شدهاست.
,خیلی از غرفههای صنایع دستی بسته است و هنرهای دستی پشت ویترین خاک خورده کنار هم نشستهاند.
,به انتهای مسیر میرسم سراغ آقای گمرگ چی را از مردی که آن اطراف است میگیرم با لبخند میگوید که خودم هستم و مرا به داخل غرفه دعوت میکند. غرفهی کوچک شش متری که در طبقات ویترینش چند جعبهی دست ساز چوبی و چند اثر هنری قرار گرفتهاست.
,لهجهی دلنواز قزوینی دارد و طوری که گویی انگار بعد از مدتها کسی را برای درد ودل پیدا کرده باشد قبل از آنکه سوالی بپرسم خودش آغاز میکند.
,, ,
,
علیاصغر یوسف گمرگ چی میگوید: در تاریخ استان قزوین، نام خانوادگی افراد براساس شغلشان انتخاب میشد و نام منطقه را هم براساس شغلهایی که بیشتر باب بود، میگذاشتند. مثلا همین منطقهی پنبه ریسان خودمان برمیگردد به همان زمانی که پنبه ریسان آنجا مشغول به کار بودند.
,وی اضافه میکند: شغل افراد نسل به نسل از پدر به پسر میرسید و این شغلهای وراثتی فرصت آزمون و خطا نداشت و جوانان حرفههای سنتی و مشاغل را از همان دوران جوانی نزد پدر آموزش میدیدند. البته اوضاع مانند امروز نیست که جوانان بیکار سرجایشان بشینند، همه فعال و کاری بودند.
,نگاهی به من میاندازد میپرسید: خب دخترجان سوالت چه بود؟
,از وی میخواهم از پوشش برایم بگوید، از پوشش استان قزوین، پوششی که بوی تمدن و اصالت بدهد. افسار کلام را به دستش میدهم و خودم قلم بدست منتظر میمانم تا حرفهایش را مکتوب کنم.
,پژوهشگر فرهنگ عامه استان قزوین اظهار میکند: پیشینهی لباس برای انسان به پوشش با برگ درخت انجیر بازمیگردد؛ زیرا انسان از همان ابتدا زیر بار برهنگی نمیرفت.
,وی اضافه میکند: نقاشیها و آثار بجامانده از انسانهای پیشین نشان میدهد که بعد از روند پوشش گیاهی با برگ، انسانها به پوششی با پوست حیوانات روی آوردند که با گذشت زمان از اتصال پوست حیوانات بهم اولین دوختها انجام شد و پیشنهی لباس آغاز شد.
,علی اصغر یوسف گمرگچی عنوان میکند: پوشش هر منطقه از جهان و حتی کشور ایران نسبت به شرایط آبوهوا و جغرافیای هر منطقه تعیین میشود؛ اگرچه حالا پوششهای کت و شلواری مسیر تمدن و پوشش ایرانی را متوقف کردهاست.
,وی ادامه میدهد: پوشش در هر دوره از ایران نسبت به الیاف برای تهیهی آن متفاوت است و پوشش استان قزوین شامل سه بخش سرپوش، تن پوش و پا پوش است که به نسبت افراد متفاوت است.
,این پژوهشگر ابراز میکند: پاپوش آقایان در استان قزوین به دو گونهی چموش و گیوه وجود داشت. کفش چموش از جنس چرم برای فصول سرد و پوشش گیوه برای فصول گرم استفاده میشد که پوشش زیر گیوه از جنس چرم یا رودهی گوسفند مورد استفاده قرار میگرفت.
,او میگوید: پاپوش گیوه از دو بخش رویه و گیوه کشی تشکیل میشود قسمت رویهی گیوه توسط زنان خانه دار با نخ پنبه و ابزار چهارمیل بافته میشد و در مرحلهی دوم بعد از بافت رویه توسط گیوه کش با قسمت کفی از جنس چرم تهیه میشد.
,قزوینشناس برجسته استان اضافه میکند: پوشش کفش آقایان برای کار بیشتر از جنس چرم برای مقاومت زیاد استفاده میشد که آن را چاروق مینامیدند همچنین جوراب نیز توسط خانمها از نخ پشم و با ابزار پنج میل بافته میشد که در فصل زمستان کاربرد بیشتری داشت.
,وی تصریح میکند: پوشش شلوار برای آقایان "تمبان" به معنای نگهداری از تن و به رنگ مشکی استفاده میشد. قد این شلوارها تا مچ پا بود و علت دوخت آن با این اندازه برای عبور از رودخانه، مسح پا و فعالیتهای کشاورزی بود تا شلوار کثیف نشود.
,گمرکچی میگوید: تن پوش برای آقایان از دو قسمت لباس زیر به نام جامه و جلو بسته بود و لباس رو به نام قبا استفاده میشد.
,وی اذعان میکند: لباس آقایان یا همان قبا تا زانوها میرسید و چون دکمه به بازار نیامده بود تا پارچه را از هر طرف روی هم قرار دهد برای لباس کار از کمرقیشم یعنی کمربند چرمی، برای حضور در مراسمات مذهبی و مساجد از بند قبای اطلس برای مراسمات مهم استفاده میشد.
,پژوهشگر فرهنگ عامه استان قزوین بیان میکند: پوشش سر آقایان از اهمیت و جایگاه ویژهای برخوردار بود و مردان از کلاه نمدی استفاده میکردند تا از سربرهنگی جلوگیری کنند.
,وی دربارهی پوشش سر خانمها میگوید: پوشش سر برای خانمها از چهارقد و لچک به معنای پارچهی سه گوش بود که البته استفاده از این دو نوع پوشش برای خانمها متفاوت بود. لچک بیشتر برای استفاده در خانه بود اما چهار قد از جنس پارچهی ململ سفید رنگ به علت سبکی و خنکی از قطر چهارگوش تا میخورد تا به خوبی سر را پوشش دهد.
,این پژوهشگر اضافه میکند: چارقد با گیره زیر چانه بسته میشد و بیشتر برای بیرون از خانه مورد استفاده قرار میگرفت و لچک در رنگهای شاد متنوع در استفاده از جشنها و مراسمات کاربرد داشت.
,, ,
,
وی دربارهی تن پوش خانمها عنوان میکند: لباس خانمها آستین بلند و مانند جامهی آقایان بود که تا نزدیکی مچ پارچه چین دار بود و برای حفظ شئونات در ناحیهی مچ لباس تنگ میشد و جلیقهای با تزیین ملیله، سکه و سکههای اشرفی برای خانوادههای اشرافزادگان به نام "آرخالق" کاربرد داشت.
,این قزوینشناس اذعان کرد: خانمها برای پوشش پا از شلوار شلیته که نوعی شلوار گشاد است که در قسمت مچ پا تنگ میشود، استفاده میکردند که برای پوشش بیشتر برجستگیهای بدن از دامن پرچین کوتاه به رنگ قرمز و یا با طرح گلدار کاربرد داشت.
,وی ادامه میدهد: خانمها نیز همانند آقایان از پاپوش گیوه استفاده میکردند که این پاپوشها برای خانمها از طرحهای گلدار، رنگی و گلدوزی شده به همراه منگوله استفاده میشد.
,گمرک چی در پایان میگوید: این همه اصالت در پوشش تنها تا اوایل دورهی پهلوی همراه استان قزوین بودهاست، اما امروزه فرهنگ غرب جایگزین پوشش رنگارنگ هم استانیها شدهاست.
,انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه