وقتی در سرزمین غرب قرار میگیری و این همه مجاهدت و ایثار را میبینی روی زمین به زانو در میایی و دیگر از خاکی شدن لباست آشفته نمیشوی، روایت لحظههای جنگ در مسیر صعب العبور مناطق کوهستانی زاگرس فقط نماد ایثار و گذشت جوانان سرزمین مادری را فریاد میزند.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از بلاغ، زائرین بار سفر بستهاند و در نمازخانه سپاه ناحیه سوادکوه به انتظار اتوبوس نشستهاند تا راهی سفر به مناطق عملیاتی غرب کشور شوند؛ راس ساعت 11 چهار اتوبوس به همراه زائرین، روحانی، مداح و راوی کاروان حرکت میکند؛ طبق برنامه زمان بندی شده نماز صبح را در مرقد امام میخوانیم؛ زمان حرکت راننده متوجه پنچری ماشین می شود، زائرین و راننده ماشین دیگر کمک میکنند تا هر چه سریعتر مشکل برطرف شود و حرکت کنیم بعد گذشت نیم ساعت مسیر حرکت را در پیش میگیریم.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, بلاغ,*حضور جوانان در میدان جنگ عامل دور کردن تهدیدات دشمنان
, *حضور جوانان در میدان جنگ عامل دور کردن تهدیدات دشمنان,
مقصد اول کاروان دیدن باغ موزه دوران دفاع مقدس همدان است، در همان نگاه نخست میدان جنگی و ادوات جنگی را میبینم،عدهای مشغول عکاسی، گروه دیگر در حال بازدید هستند اما من به دنبال روای می گردم تا از این باغ موزه برایم بگوید حسن عزیزی راوی باغ موزه میگوید هر روز از شهدا در اینجا درس می گیرم، حضور جوانان در این اماکن که سند افتخارات کشور را در معرض نمایش گذشته موجب دور کردن تهدیدات دشمنان میشود.
راوی باغ موزه در ادامه بیان میکند این موزه در 6 فاز بنا نهاده شد که 4 فاز آن به بهره برداری رسید، در این باغ تمام ادوات جنگی متعلق به زمان جنگ است، روز اول جنگ 192 پروند هواپیما دشمن به خاک ایران حمله کردند که لاشه یکی از هواپیماهای سرنگون شده در باغ موزه برای درس عبرت قرار داده شده است، خاک ریزی که مزین به نام هشت هزار شهید استان همدان شده است.
وارد سالن موزه میشویم، راوی میگوید این سالن 6 متر زیرزمین قرار دارد که در زمان جنگ به عنوان بیمارستان احداث شده بود و اکنون به عنوان موزه جنگ از آن استفاده میکنیم.
نماد هشت گروه سپاه، روحانیت، خانمها، نیروی انتظامی، هوایی، زمینی، جهاد، بسیج، که در دوران هشت سال دفاع مقدس حضور فعالی داشتند در این باغ موزه طراحی شده است.
*روایت یک مادر شهید از چشم انتظاری مادران شهدای گمنام
راوی با اشاره به مقبره شهید گمنام 18 ساله غواص که نماینده شهدای گمنام عرصه نبرد هشت سال دفاع مقدس در این باغ موزه است ادامه میدهد این شهید گمنام قلب تپنده این مکان است، زمانی که راوی در خصوص شهادت شهدای غواص توضیح میدهد مادر شهید جعفر بخشیان مادرانه دل گویه میکند و می گوید من جنازه فرزند شهیدم را دیدهام اما مادران شهیدان گمنام چه چشم انتظاری را تحمل می کنند و چه سخت جان دادنی است در پس این انتظار کشیدن آمدن فرزند دلبند...
این مادر از لحظهای میگوید که سر فرو رفته و دهان خونی فرزندش را بعد شهادت جگر گوشه دیده، او آن لحظات را با نگاه حسرت بار به ماکت عملیات مرصاد تعریف میکند و من شنونده چه زجری میکشم از پس شنیدن و این مادر چه مادرانه سالها صبوری کرده...
جمله «کسی میتواند از سیم خادارهای دشمن عبور کند که از سیم خاردار نفس عبور کند» بر روی دیوار خودنمایی میکند، سمت راست سالن نقشهی موقعیت و وسعت سرزمین ایران در 2هزار و500 ساله گذشته نصب شده که با سند نشان میدهد در 400 سال گذشته، ایران 26 جنگ را تجربه کرده که در 25 جنگ قسمتهایی از خاک میهن را از دست داده است، نقشه ایران از شکل شتر مرغ به شکل گربه در آمده است اما در بیست وششمین جنگ که همان دوران هشت سال دفاع مقدس است حتی یک وجب خاک را از دست نداده است.
در این موزه باغ با سندهای آشکاری می بینیم 56 کشور از صدام یزید کافر حمایت می کردند، نیروی انسانی، اطلاعات، پول و تجهیزات در اختیار صدام قرار میدادند تا در مقابل دست خالی رزمندگان اسلام بجنگد.
*شهیدی که نقاشی لحظه شهادتش را کشید
حمید مروتی هم رزم شهید سماوات و شاهد نقاشی شهید که لحظه شهادتش را دو روز از قبل از شهادت ترسیم کرده است هم سنگر شهید با یادآورری خاطره آن روز میگوید: قرار بود در عملیات مروارید،3 سال بعد از قطعنامه انجام شد منطقه را از وجود منافقین پاکسازی کنیم، شهید علی اصغر سماوات که مداح، شاعر و نقاش بود 2 روز قبل از عملیات نقاشی را روی دیوار کشید، آن روز از علی اصغر پرسیدم این تابوت زنجیر شده چه معنی دارد که پاسخ داد بعد عملیات متوجه میشوید. در شب عملیات باهم بودیم زمانی که مجروح شد آتش دشمن زیاد بود و نتوانستیم شهید را برگردانیم و هنوز هم گمنام مانده است، هر روزکه به این تصویر نقاشی شده مینگرم منتظرم این زنجیره باز شده باشد و جنازه این شهید برگردد.
با غروری که از دیدن این باغ موزه به دست آوردم از باغ موزه خارج میشویم، به سمت اردوگاه شهید قاسمی جهت اقامه نماز و صرف ناهار حرکت می کنیم، هوای خنک همدان بارانی می شود، ساعت 3 عصر روز سه شنبه به طرف کردستان، سرزمین مجاهدتهای خاموش حرکت می کنیم، سنندج شهری با بافت سنتی و تاریخی است که روایتهای بسیاری را در دل خود پنهان دارد، احساس میکنم غم عجیبی شهر را فرا گرفته است.
نخستین مقصد ما در استان کردستان یادمان باشگاه افسران است، باشگاه افسران نماد مقابله و ایستادگی 22 روزه رزمندگان سرزمین مادری در مقابل گروهکهای منافقین است، در کنار 2 شهید باشگاه افسران 4 شهید گمنام هم تدفین شدهاند، موزه باشگاه افسران لوازم شخصی شهدا و المانهای نیروی مختلف که در جنگ حضور داشتهاند را به نمایش گذاشته است، مداح زیارت عاشورا و دعای توسل را در کنار مزار شهداء گمنام میخواند.
تندیس عملیاتها در2 طرف ورودی باشگاه نصب شده است، با راوی کرد باشگاه افسران همکلام میشوم و از موقعیت جفرافیایی و حماسه خلق شده در این باشگاه سوال میپرسم، با خوش رویی پاسخ میدهد این باشگاه در بلندای شهر قرار گرفته است و در زمان جنگ منطقه مهمی بوده است.
باشگاه افسران از نظر موقعیت جفرافیایی در مکانی قرار دارد که به سه چهارم شهر سنندج تسلط دارد و از نظر استراتژیک بسیار اهمیت دارد، زائران مشغول زیارت قبور شهدا هستند، مسئول کاروان نیز هماهنگیهای لازم را با اردوگاه سنندج جهت استراحت زائران انجام میدهد اکنون باران به سنندج هم رسیده است، کوچه های سنندج را آب فرا می گیرد بار دیگر خاطره سیل فروردین و روزهای سخت سیل تلاش پاسداران و بسیجیان در ذهنم نقش میگیرد، بسیجی در روزهای جنگ و دفاع،سیل، زلزله در کنار مردم بودند و هیچ گاه مردم خالی از این پشتوانه نشدند این مردان خدایی فقط روزهای جنگ سینه سپر نکردند در سیل هم پیش قدم کمک بودند.
مسئول کاروان لحظه به لحظه مراقب امنیت و آسایش کاروان است، در ارودگاه با هماهنگیهای انجام شده تمام لوازم برای پذیرایی و استراحت آماده است، چای و بستنی پخش میشود تا کمی از خستگی زائران کاسته شود.
شب هنگام مسئول کاروان اعلام میکند هر کسی دوست دارد می تواند از رزمایش دیدن کند سوار اتوبوس شود تا حرکت کنیم، اما تذکر می دهد کودکان و افرادی که صدای انفجار مناسب حال آنها نیست از آمدن خودداری کنند.
رزمایش فرهنگی – رزمی سنندج برای کاروان راهیان نور همراه با اجرای نمایش روزهای جنگ است، روزهای جنگ را لحظه به لحظه در کردستان روایت میکند به گونه ای که حس می کنم به 37 سال قبل برگشتهام و خود جزئی از مردمان این سرزمینم، آن لحظه که مادری بر بالین دختر شهید خود ناله سر میدهد و در همان لحظه توسط نیروهای بعثی به شهادت میرسد، آنچنان مرا بیقرار میکند که با صدای بلند ناله سر میدهم.
دیدن موزه باغ و بعد آن روایت مردم جنگ زده کردستان حس عجیبی در دلم ایجاد کرده است، مظلومیت این سرزمین غیرقابل باور است.
*روستای نگل و قرآن تاریخی آن
روز دیگر کاروان عازم روستای نگل میشود، روستایی که وجود قرآن تاریخی ایران در این مکان از این روستا یک روستای گردشگری ساخته است، روایت مرد چوپانی که با دیدن یک گل زیبا به طرف آن میرود و تصمیم میگیرد گل را به خانه ببرد و شروع به کندن زمین میکند تا اینکه این قرآن که با خط کوفی بر روی پوست آهو نوشته شده را پیدا میکند و با خود به روستا میآورد شنیدنی بود.
کنار مسجد روستای نگل صنایع دستی عرضه میشود با کنجکاوی سری به مغازه صنایع دستی این روستا میزنم تا با صنایع دستی این سرزمین آشنایی پیدا کنم، مردان این سرزمین با افتخار لباس محلی کردی را پوشیدهاند و کناری ایستادهاند و مشغول گفتوگو با یکدیگر هستند.
علیرضا کاویانی فرمانده و سرپرست کاروان راهیان نور حوزه منطقه ولوپی شهرستان سوادکوه می گوید:آشنایی با ارزشهای هشت سال دفاع مقدس و شهدا هدف اعزام کاروان راهیان نور به مناطق جنگی است.
سرپرست کاروان راهیان نور با بیان اینکه مراحل اعزام و هماهنگیها با وجود داشتن سختی زمانی که با نام شهداء مزین میشود در طول مسیر انجام هماهنگیها مشکلات نیز رفع می شود، ادامه داد:همهی مردم انقلابی جزء بسیجیان محسوب میشوند و همهی اقشار مختلف میتوانند در این کاروانها حضور یابند تا ارزشهای دفاع مقدس را از نزدیک ببیند و لمس کنند.
نظم و همانگی بسیار زیبایی را میتوان در برنامهریزی مسیرها و محل اسکان و اقامت کاروان دید که نشان دهنده اهمیت این موضوع برای مسئولان ذی ربط است، حفظ امنیت و آرامش و رفاه زائران برای مسئول کاروان بسیار اهمیت دارد.
*یادمان شهدای دریاچه زیوار یادآور حماسهها
از روستای نگل به سمت یادمان شهدای دریاچه زیوار حرکت میکنیم، دریاچهای با آب شیرین، دریاچه زریوار در غرب شهر مریوان قرار دارد، ارتفاعات مرزی قوچ سلطان در غرب این دریاچه قرار دارد حماسههای زیادی را در آن دوران سخت به خود دیده است که امروز به یاد آن دلاورمردیها این یادمان بنا شده است، ایستگاه صلواتی با شربت از زائران استقبال می کند، راوی حرمتالله شیرپور در مورد این یادمان توضیح میدهد زمانی که کومولهها و منافقین در سال 58 به مریوان حمله میکنند، نیروهای رزمنده در این مکان با منافقین در گیر میشوند تا بتوانند مریوان را از وجود منافقین پاکسازی کنند.
شیرپور با یادآوری خاطرات شهدای غواص ادامه میدهد: زمانی که برای تفحص شهدای غواص رفته بودیم از لحظات سخت زندگی من بود، وقتی به چشم دیدم نیروهای بعثی چگونه غواصهای ما را با دست بسته زنده زنده دفن کردند، تمام سختیها و ایثار این شهدا در جلوی چشمانم رژه میرفت.
وقتی در سرزمین غرب قرار میگیری و این همه مجاهدت و ایثار را میبینی روی زمین به زانو در میایی و دیگر از خاکی شدن لباست آشفته نمیشوی، روایت لحظههای جنگ در مسیر صعب العبور مناطق کوهستانی زاگرس فقط نماد ایثار و گذشت جوانان سرزمین مادری را فریاد میزند و به خوبی درک میکنم چرا تحریمها، فشارهای اقتصادی یا حتی وجود آدمهایی نظیر مسیح علینژاد چرا نمیتواند تهدیدی برای نظام جمهوری اسلامی ایران باشد، درختی که با خون شهداءآبیاری شده ریشه کن نخواهد شد.
*یادمان عملیات والفجر 4
از دریاچه زیوار به سمت منطقه باشماق یا «خانم شیخان» یادمان عملیات والفجر 4حرکت میکنیم، این منطقه یکی از محورهای اصلی عملیات «والفجر 4» بود. این محدوده در اوایل دوران دفاع مقدس چندین بار مورد هجمهی عراق قرار گرفت و شاهد چندین عملیات آفندی و پدافندی بوده است. رزمندگان برای دسترسی به مناطق عملیاتی «والفجر 9» از این منطقه استفاده میکردند، مسیر شیبدار تندی را به سمت بالا در پیش میگیریم میانه راه محل اسکان، آب سردکن، ایستگاه صلواتی جهت رفاه حال زائران آماده است، اما در شب عملیات والفجر 4 رزمندگان فقط با آتش و خمپاره پذیرایی شدند.
غلامرضا ولی پور عضو انجمن راویان دفاع مقدس منطقه سوادکوه به ما میگوید: در زمان جنگ در مریوان و غرب کشور حضور داشتم و در عملیات مرصاد و فاو هم شرکت کردم، هیچگاه فکر نمیکردم دوباره به این مناطق ان با این درجه از امنیت برگردم، به طوری که بتوانم با خانواده در بلندای این تپه که روزی زیر آتش دشمن قرار داشت عکس یادگاری ثبت کنم، بانه بیش از 50شهید پاسدار تقدیم کرد تا بتواند بانه را از وجود دشمن پاکسازی کند.
ولی پور حضور جوانان در کاروان راهیان نور بسیار مهم دانست و گفت:تاثیری دیدن مناطق جنگی بر روی نسل امروز دارد در آینده به راحتی قابل لمس خواهد بود نسلی که جنگ را ندیده است و امروز با حضور در کاروان راهیان نور میتواند آن جانفشانیها را درک کند و نوعی روزهای جنگ را در ذهن ترسیم کند.
خانم مکرمه ملکی اولین سفر راهیان نور خود را تجربه می کند و این سفر را در سن جوانی لازم میداند تا یادمان بماند چه کسانی رفتن تا ما بمانیم و میگوید:عموی من در کربلای 10 در بانه به شهادت رسید دیدن سرزمینی که عمو برای حفظ و خاک و ناموس آن جان نفشانی کرده است حس وصف ناپذیری دارد، این سفر معنوی، سیاحتی و تفریحی بوده است و تکرار دوباره این سفر هم لذت بخش خواهد بود.
سفر کاروان راهیان نور بعد گذشت 4 روز به پایان می رسد اما کوله باری از حسهای خوب غرور از اینکه فرزند خاک ایرانی را در وجودمان القا کرده است.
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه