دنیای بی شناسنامهها، دنیای سیاهی است؛ ما کمتر وارد دنیای تیرهشان شدهایم؛ اغلب یا چیزی خواندهایم یا شنیدهایم و از سر ناچاری به یک همدردی گذرا، اکتفا کردهایم. فقدان اسناد هویتی یعنی محروم ماندن از تمامی حقوق اجتماعی، مدنی و اقتصادی.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از مرآت ، بیمقدمه میگوئیم: دنیای بی شناسنامهها، دنیای سیاهی است؛ ما کمتر وارد دنیای تیرهشان شدهایم؛ اغلب یا چیزی خواندهایم یا شنیدهایم و از سر ناچاری به یک همدردی گذرا، اکتفا کردهایم. فقدان اسناد هویتی یعنی محروم ماندن از کلیه حقوق اجتماعی، مدنی و اقتصادی. خط خوردن از بدیهیترین حق شهروندی؛ یعنی بیمه، تحصیل و سایر حقوق مندرج در منشور حقوق شهروندی.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, مرآت ,سمنان-مرآت؛ «اگر از آسِمون شوکولاتی بِریزَ یکی در دامَنِ مِی اَفتَ، اَگه سنگِ بریزَ اولی در سَرِ مِم خارَه» اگه از آسمون شکلات بریزه یکی اتفاقی تو دامن ما نمیافته اما اگه سنگ بباره اولیش تو سرماست! هرجا بگوئید، رفتیم. از دفتر ریاست جمهوری گرفته تا دیوان عالی کشور، وزارتخانهها، ساختمان خانه ملت، ثبت احوال کشور، قوه قضائیه. با استانداری سیستان هم مکاتباتی کردند اما همه بینتیجه بود!
, مرآت,به نمایندهمان هم رو انداختم که آقای نماینده، آینده بچههایم! طرحی بریزید؛ کاری بکنید! اما بیفایده بود. فامیل درجه یکی نداشتیم که آقای نماینده دستور داد برای اثبات نسب و آزمایش دی.ان.ای اقدام کنیم. همه بیشناسنامهایم؛ حالا هم اگر دست خدا، با حکمت معجزه به سمت ما دراز شود...
,اینها را زهرا دَهمرده میگوید؛ همان زنی که پشت قامت نحیف و زنانهاش اراده پولادین ۱۰ مرد نهفته است؛ آنچنان که بیم تباهی آینده ۹ فرزندنش، وادارش کرد بیش از یک دهه برای اثبات هویتاش بجنگد. اصالتش را همان دستار بلوچی و پیراهن بومی با گلهای ریز بادمجانی رنگش اثبات میکرد؛ سند مالکیتی که مختص خودشان است! همانطور که زانویش را در بغل گرفته، گوشه چادر رنگیاش را با قِلق خاصی میتاباند و دور گردنش آویزان میکند، با کمک دخترش نجمه، اسناد مربوط به مراجعه به ارگانهای متعدد طی سالیان متمادی را برایمان مرور میکند.
,شیرزنی از سرزمین اساطیری رستم دستان به دنبال سندِ هویت
, شیرزنی از سرزمین اساطیری رستم دستان به دنبال سندِ هویت,انباشت و تلنبار این حجم از پرونده، برای استعلام و اثبات هویت، نشان از طی کردن پروسه کسالتباری و بینتیجهای داشت که نشان میداد سرشاخ شدن چندساله با غول کاغذبازیها و بروکراسیهای اداری، و تحمل همه حقارتهای احتمالی مسیر، برای اثبات هویت، فقط شیرزنی از دیار رستم دستان و یعقوب لیث صفاری را میطلبد که درجا نزند. و حالا زهرا دهمرده، زنی از سرزمین اساطیری سیستان، لباسی از جنس رزم پوشید تا اصالتش را در سندی به نام شناسنامه، ثبت کند.
,لابلای مدارکی که نشان میدهد برگهای را میبینم که دو تابعیتی بودنشان را رد میکند؛ در سیستم اتباع ثبت نیستند! این موضوع به گفته خودشان، با پیگیریهای یکماهه بعد از سفر اول رئیسجمهور روحانی، به ثبت احوال اعلام شد. نه با لحن سرزنش، اما علت فرزندآوری زیادش را علیرغم آینده نامشخص، جویا میشوم.
,لالا آروم شو کِن جَکِمِه!
, لالا آروم شو کِن جَکِمِه!,با همان لهجه غلیظاش میگوید : بوچه زیا سرمایه وَ عِشایره؛ «بچه زیاد سرمایه عشایره» تمام فکر عشایر زیاد کردن نسل است. سعید، روحالله، نجمه، شکوفه، فهیمه، محمد، جاوید ، ندا و الهه، ۹ فرزندش هستند که در شرایط نامطلوب ایام را سپری میکنند. در اثنای صحبتمان الهه دختر آخرش که مبتلا به سندرم داون است و اختلال حواس دارد، چند ضربهای با پشت دست، به سر و صورت مادرش میزند و مادر فقط به حالت دفاع، ابتدا دستانش را میگیرد و سپس همانطور که در آغوشش میگیرد دو بیت سیستانی در گوشش نجوا میکند:«لالا آروم شو کِن جَکِمِه...لالا آروم باش دخترم ....»
,علت مهاجرتشان همین الهه بود سن دقیقاش را نمیدانستند چون شناسنامه نداشتند. گویا طوفان شن نفس کشیدن را برای بچه دشوار کرد. پس از فروش اندک گله گوسفند، ابتدا راهی روستای حیدرآباد و سپس مدتی در شهر زابل ساکن میشوند و در نهایت برای ادامه زندگی و بهبود اوضاع الهه، به سمنان، این شهر مهاجرپذیر نقل مکان میکنند.
,بیکاری و درگیری پدر با معضل اعتیاد و نپذیرفتن بچهها برای ادامه تحصیل، رهاورد سفر به سمنان بود. نجمه دختر ارشد خانواده که گویا همپای مادر، پلههای ادارات زیادی را برای برگه موقت ادامه تحصیل برادران و خواهرانش طی کرده؛ از آلام و مشقات زیادی که از بدو ورود به سمنان با آن مواجه شدند؛ سخن میگوید؛ نمونهاش سکونتشان در خانهای واقع در گورستان سنادره بود؛ قصه تکثیر رنج در خشتهای این به اصطلاح سکونتگاه با همه دردهایی که در پستوی حاشیهنشینی جا خوش کرده بود.
,کمک یک همشهری و کوچ از قبرستان سنادره
, کمک یک همشهری و کوچ از قبرستان سنادره,قصه بسی تلخ بود که بالا آمدن چند باره چاه فاضلاب با همه اتفاقات ناخوشاینداش نمونهای از مصیبت و تعب آن ایام بود. یک همشهری با دیدن وضعیت اسفبار سکونتشان در سنادره، وجهی در اختیارشان میگذارد و اجارهنشین منزلی محقر در خیابان باهنر سمنان میشوند؛ دیدن همسالانی که راهی مدرسه میشدند مادر را وادار به جبران این تعلل و مسامحه غیرعمدی و فارغ شدنشان، از تحصیل کرد.
,تنها راه جبران این خسارت روحی و جلوگیری از تباهی آینده، ادامه تحصیل بود که آن هم مشروط به اخذ گواهی موقت برای ثبت نام در مدارس، یا به قول خودشان، دریافت «کد سایر» از فرمانداری بود؛ هر ساله، ثبتنام با روندی دشوار، طی میشد. روحالله و محمد گویا از رنج بیهویتی و نداشتن شغل به سیستان بازگشتند، نجمه با همان گواهی موقت خود را به پایان دوره دبیرستان رساند، شکوفه به چهارم ابتدایی نرسیده که درگیریاش با بیماری سِلیاک و عدم تواناییشان در رعایت رژیم فاقد گلوتن، خانهنشیناش کرد.
,جاوید؛ جوانی که میتوانست یک شهرساز موفق شود اما...
, جاوید؛ جوانی که میتوانست یک شهرساز موفق شود اما...,فهیمه و ندا با وجود همه مرارت و محنتهای هرساله مادر برای ثبتنام، بالاخره خود را به کنکور رساندند! ندا استعداد برتر در رشته هندبال بین مدارس شناخته شد؛ آنطور که همکلاسیهایش زمزمه کردند و به گوشاش رسید؛ نداشتن هویت و مدرک شناسایی موجب خط خوردناش از لیست انتخابی تیم ملی شد. جاوید اما محصلی مستعد بدون تکیه به کتابهای کمک آموزشی بود با مرور سوابق تحصیلی و مشاورههایی که دادند گفتند میتواند یکی از مهندسان موفق شهرسازی باشد اما به علت نداشتن کدملی پذیرش در دانشگاه پیام نور، شانس ادامه تحصیل از او گرفته شد و حالا او ماند و بیانگیزگی و افسردگی و روی آوردن به آرامبخشهایی که پزشک، تجویز کرد.
,حالا بماند که مادر چه مراجعاتی به سازمان سنجش کشور برای حضور در کنکورش داشت. مکاتبهای هم برای ادامه تحصیل جاوید، بین استانداری سمنان و سیستان صورت گرفت که به گفتهشان، حراست استانداری سمنان به خاطر نداشتن هویت ملی، به زهرا دهمرده اجاره ورود و جویا شدن از نتیجه مکاتبات را نداده است! نجمه از شبهای زیادی که گرسنه سر بر بالین گذاشتند؛ شِکوهها کرد؛ از اینکه قوت غالبشان؛ اکثر قریب به اتفاق، سیبزمینی و غذای شاهانه شان خورشت آماده مرغ! البته آن هم اگر شرایط مهیا باشد و اندک کمکی که آبشار عاطفه ها برایشان در نظر گرفته (ماهیانه ۴۰ هزار تومان)، خرج تأمین داروهای الهه و... بقیه نشود!
,مصائب زندگیشان زیاد بود و نجمه با طرز بیان اندوهیگناش گویا مسبب همه بدبختیها بود؛ او همچنان میبارید و میگفت و ما به رسم رسالت؛ گوشهای از دردها و رنجهای این هموطنانمان را به امید هویت بخشی به مسئولان کشور و استان، منتقل کردهایم. در هر صورت این خانواده، جزو فاقدین شناسنامه موروثی هستند و مادامی که برای حلمشکلشان تدبیری نشود؛ چیزی جز آیندهای تباه در انتظارشان نیست.
,مجلس یازدهم به پرونده بیشناسنامهها ورود میکند؟
, مجلس یازدهم به پرونده بیشناسنامهها ورود میکند؟,به گزارش مرآت: سالهاست پرونده بیشناسنامهها، با همه مرارتها و آسیبهایی که متوجهشان است در بهارستان خاک میخورد؛ امید است مجلس انقلابی و سازمان های ذیربط، با تسهیل شرایط، اقدامی درخور را مدنظر قرار دهند تا مشکل بیشناسنامههایی همچون فرزندان دهمرده برای همیشه حل شود.
,انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه