جلسه دوم دادگاه متهمان حادثه تروریستی شاهچراغ برگزار شد
جلسه دوم دادگاه متهمان پرونده حمله تروریستی حرم مطهر احمد ابن موسی شاهچراغ (ع) برگزار شد.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ روایتی از جلسه دوم دادگاه رسیدگی به اتهامات عاملین حمله تروریستی به حرم مطهر حضرت شاهچراغ (ع) که برخی صحنههای محاکمه عاملان حمله تروریستی را بازگو میکنند.
دادگاه حادثه تروریستی حرم شاهچراغ (ع)
روایتی از یک مستند ساز حاضر در جلسه دادگاه: آقایی با ظاهری آراسته در ورودی دادگاه گفت بفرمائید داخل. گفتم که دو نفر هستیم. گوشی همراه و ضبط صوت را تحویل دادم و وارد ساختمان شدم وی ما را همراهی کرد تا اتاق نسبتاً بزرگی که دادگاه در آنجا برگزار میشد. سلام دادیم و ردیف آخر نشستیم. هنوز دادگاه شروع نشده بود. دو دوربین فیلمبرداری روی سه پایه مستقر بود. لنز یکی از دوربینها روی رئیس دادگاه، دو مستشار و نماینده دادستان بود؛ دوربین دوم هم روی جایگاه متهمین و وکلای آنها.
وی ادامه داد: مادر شهید ندیمی به همراه دخترش و پسر شهید پورعیسی وارد اتاق شدند. خواهر شهید ندیمی قاب عکس برادرش را به همراه داشت. ساعت از ۹:۱۵ گذشت و همچنان یکی از وکیلها نیامده بود.
محمدی افزود: رئیس دادگاه گفت بدون حضور مستشار و وکیلها، جلسه رسمیت ندارد منتظر بودیم اعضا بیایند تا دادگاه شروع شود. مستشار دوم هم آمد و رئیس دادگاه هر دو مستشار را معرفی کرد.
او متذکر شد: یکی از قضات، قاضی رسیدگی به پرونده حمله به مراسم رژه اهواز توسط گروه الاهوازیه (الاحوازیه) بود. رئیس دادگاه رو کرد به خانواده شهدا و اشاره کرد به وکلا و گفت: اینکه وکالت متهمین پرونده را قبول کردند به معنی حمایت از حمله تروریستی نیست. هر متهمی طبق قانون باید وکیل داشته باشد به در چشم دوختم. با دیدن متهمین، قلبم تند تند میزد.چهار متهم سرشان را پایین انداخته و پشت سر هم وارد اتاق شدند. از مکالمه آرام رئیس دادگاه و شخصی که نمیشناختم، متوجه شدم نفر پنجمی هم وجود دارد که او را نیاوردند اما رئیس دادگاه تاکید کرد که متهم پنجم هم از زندان منتقل شود به دادگاه.
محمدی ادامه داد: دو متهم ردیف اول در گوش هم چیزی گفتند و تمام مدت سرشان پایین بود ولی نفر سوم و چهارم به روبرو خیره شده بودند. بعد از صحبت یکی از مجروحان حادثه و بیان دیدهها توسط سه نفر از شاهدین، نماینده دادستان در جایگاه ایستاد. از حادثه تروریستی شاهچراغ گفت که توسط داعشی ها طراحی شده بود این افراد، زندانیهای زندان بَگرام در افغانستان بودند که آنجا با هم آشنا شده و اخیراً از زندان آزاد شدند. هرکدام از متهمین وظایف خاصی داشتند از جمله: تحویل گرفتن عناصر از ترکیه، آذربایجان و ازبکستان، خرید سیم کارت برای عوامل ترور، تهیه منزل برای اختفای ضارب، تهیه سلاح برای ضارب، تأمین مالی عوامل ترور، شناسایی محیط حرم شاهچراغ، آموزش زبان فارسی به ضارب و تهیه اسناد هویتی جعلی برای عوامل ترور.
زهرا قوامی فر مستند ساز شیرازی نیز در این خصوص گفت: نگاهم به متهمین روی صندلی کناری بود که با صدای قاضی سرم را بالا آوردم. متهم ردیف اول به جایگاه رفت.«محمد رامز … هستم، فرزند محمد» قسمت عقب نشسته بودم و تسلط کامل به حرکات متهم داشتم. دستانش را در هم گره کرده و سر انگشتانش را محکم فشار میداد.
او ادامه داد: رئیس دادگاه گفت اتهامات خود را قبول داری مبنی بر همکاری مستمر؟ محمد رامز کمی سرش را بالا گرفت و گفت: «عضویت در داعش را قبول دارم اما قصد انجام این عملیات را نداشتم. نگاهم به متهم بود و باورش برایم سخت که جوانی به این سن و سال متهم ردیف اول یک حادثه تروریستی باشد قاضی از محمد رامز خواست تا نحوه عضویت خود در داعش را شرح دهد.
وی افزود: محمد کمی پاهایش را جا به جا کرد و گفت: «در سال ۸۷ من به همراه خانواده ام به ایران آمدیم و در تهران مستقر شدیم. بزرگتر که شدم به افغانستان برگشتم. زمانی که طالب (عضو طالبان) بودم با مسائل نظامی آشنا شدم که دستگیر و راهی زندان بگرام شدم در زندان با افراد داعش ارتباط گرفتم. هرچند تشویقهای دایی اَم در تغییر گرایشم از طالبان به داعشی شدن من، بی تأثیر نبود چون او هم عضو داعش بود. اخیراً نیز از زندان بگرام آزاد شدم.»
این مستند ساز شیرازی متذکر شد: «بعد از آزاد شدن در ولایت جَوزجان افغانستان با عبدالله س. معروف به عبدالحسین ملاقات کردم. او را با نام ابراهیم ب. هم میشناختم. آشنایی ما از داعش بود. اوایل سال ۱۴۰۱ برای اولین بار با عبدالله س. ملاقات کردم. حدود خرداد ماه بود که عبدالله س. از من خواست بروم به ایران علتش را پرسیدم. گفت برو، بعد میگم بهت. قبل از آمدن به ایران در افغانستان با عبدالحکیم ت. بیعت کردم. لحظه بیعت، جملات را به عربی میخواند و من نمیدانستم چه میگوید، حتی نمیدانستم از من به عنوان داعشی چه کاری میخواهند که انجام بدهم! با هویت خودم اما به صورت قاچاقی وارد ایران شدم. به یک شهر در استانهای جنوب شرق ایران رفتم و در شرکتی، مشغول کار شدم.
وی افزود: هزینه زندگی ام را با کار در شرکت تأمین میکردم و در آن مدت، عبدالله س. من را پشتیبانی مالی نمیکرد. زمانی که زرند بودم، ارتباط کمی با عبدالله سعید داشتم و راه ارتباطی ما تلگرام بود. دو سه ماه گذشت و من همچنان زرند بودم. ۲۲ مهر ۱۴۰۱ عبدالله س. پیام داد که برو زاهدان. پرسیدم: چرا؟ و در جواب شنیدم که: سوال نپرس، برو. امر، امرِ اُمَراء هست. قاضی نگاهی به متهم انداخت و پرسید: امراء چه کسی هست؟ امیر داعش، ابوشهاب م. و به صحبتش ادامه داد. از اختلاف قومیتی در زاهدان خبر نداشتم و عبدالله هم شرایط آنجا را برایم شرح نداده بود. ۲۳ مهر عبدالله پیام داد که اَمر امراء گفتند زاهدان نشد، برو شیراز.
ارسال دیدگاه