تحلیل فیلم سینما متروپل/نوستالژی ویرانی سینما!
سینما متروپل اگرچه خوشساخت است و بخشی از تاریخ دفاع مقدس را در آبادان بیان میکند اما اثر ویژه و فاخری محسوب نمیشود.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ حمید خرمی در یادداشتی نوشت: سینما متروپل اگرچه خوشساخت است و بخشی از تاریخ دفاع مقدس را در آبادان بیان میکند اما اثر ویژه و فاخری محسوب نمیشود. فیلم ازلحاظ راهبردی و تاکتیکی، در ستایش و مقدس نشان دادنِ «سینما» است؛ سینمایی که در دورانی جایگاه فیلمفارسی بوده، حالا به پایگاه مقاومت و حتی «معبد نجات» تبدیل شده است! فیلمساز با اتکا به داستانی عاشقانه که لحنی نوستالژیک و شاعرانه هم به خود میگیرد، نوعی «سینما پارادیزوی» ایرانی را به مخاطب ارائه میکند که عشق و علاقه فراوان کاراکترهای محوریاش به سینما و نمایش فیلم، خودِ سالن سینما و محل گردهمایی مردم برای تماشای فیلم را به مکانی مهم و تأثیرگذار بدل میکند؛ مکانی که گاه میزبان مردم عادی است و گاه پذیرای مجروحانی میشود که در همجواری با اسرای عراقی، صحنههایی را رقم میزنند که فارغ از اختلافات دو ملت، انسانیت را فریاد میزند!
این نگاه نوستالژی به سینما شاید در نگاه اول بد نباشد، اما خطای راهبردی، در همین قداست بخشی بیدریغ، نسبت به نوستالژی «سینما» است. سالن سینما متروپل مثل هر سینمای دیگری در دوران شاهنشاهی، قطعاً مظهر فساد بوده است، اما فیلم جدید محمدعلی باشه آهنگر، صرفاً یک حسرت نوستالژیک و حس غبطه نسبت به آن دوران برای مخاطب ایجاد میکند؛ دورهٔ کودکی «رضا کرامت» و «فرانک» پررنگ و با تصاویر شارپ و پرزرق برق نشان داده میشود، اما ناگهان با آغاز انقلاب و جنگ تحمیلی، همه آن تصاویر کارتپستالی، رخت برمیبندد و جایش را به سیاهی و ویرانی میدهد.
ده سال، گذشته و حالا رضا کرامت به مستندساز و گزارشگر آماتور تبدیل شده و با کمک «فرانک» که انیماتور و نقاش است، سینما متروپل را مجددا راهاندازی میکنند، با این تفاوت که دیگر اینجا چراغ سینما مثل گذشته، پررونق نیست. افتتاحیه دلانگیز از روزهای بیخبری و دوران «بربادرفته» جایش را به فیلم قیصر و برادران آب منگلِ ممیزی شده میدهد! فرانک هم که توسط سانسورچی نمیتواند سر در سینما را با تصاویر بازیگران خارجی پر کند، باید به ممیزی کردن فیلم قیصر مشغول باشد! جاسوس و خائن هم که دورتادور سینما را اشغال کرده است.
سینما متروپل در دو ژانر «ملودرام» و ژانر «نوآر» قرار میگیرد که البته شمایل ژانر نوآر در این فیلم، بیشتر از ملودرام است؛ مؤلفههای نوآر، شامل: زن قربانی، جبر و تقاص، تاریکی و سایه و خیابانهای بارانزده، آدمهای خاکستری، مستمر بودن تباهیها، سیستم ناکارآمد، جاسوس و ستون پنجم، محو شدن نقش قانون و پلیس و...
اینگونه است که نادر آپاراتچی در غیاب نهادهای امنیتی، خودش قیصروار، ستون پنجم را تعقیب و دستگیر میکند و شاید در وهله اول گمان کنیم که «رستگاری» صورت گرفته، اما با مجروح شدن نادر و شهادت رضا کرامت و مافوقش، و آوار شدن سینما بر سر پناهجویان، و سوختنِ امید بر روی پرده سفید سینمامتروپل، و نهایتاً ربط دادن آن ماجراها به حادثه برج دوقلوی سینمامتروپل که اوایل سال 1401 فروریخت، همگی نشان از نوستالژی سازیِ افراطی از سینما است.
ارسال دیدگاه