اخبار داغ

گزارش دانابه بهانه رونمایی از ترجمه اسپانیولی کتاب خاطرات رهبری؛

داستان خون دلی که لعل شد/ سلول شماره ۱۴ به اسپانیا رسید

داستان خون دلی که لعل شد/ سلول شماره ۱۴ به اسپانیا رسید
به تازگی با حضور اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از کتاب «خون دلی که لعل شد» خاطرات کودکی، جوانی تا اسارت رهبری در زندان های پهلوی با نام «سلول شماره ۱۴» و با ترجمه اسپانیولی در کاراکاس پایتخت ونزوئلا رونمایی شده است.

به گزارش خبرنگار شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به تازگی با حضور محمدمهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از کتاب «خون دلی که لعل شد» خاطرات کودکی، جوانی تا اسارت رهبری در زندان های پهلوی با نام «سلول شماره 14» و با ترجمه اسپانیولی در کاراکاس پایتخت ونزوئلا رونمایی شده است.

متن تقریظ رهبری بر کتاب «سلول شماره ۱۴»

 رهبر معظم انقلاب در تقریظی کوتاه بر این کتاب آورده اند:« اگر توانسته باشم به وسیله‌ی این کتاب با شما اسپانیولی زبانان ارتباط بگیرم، بسیار خرسند خواهم بود. این بخش کوتاهی از سرگذشت من است. چه نیکو است که ما و شما و همه‌ی ملتهای عدالت‌خواه با یکدیگر بیشتر آشنا شویم و بیشتر هم‌افزائی کنیم. نیکروزی شما را از خدا می خواهم. »

کتاب «سلول شماره ۱۴» خاطرات و زندگینامه آیت‌الله خامنه‌ای را در دوران مبارزه با رژیم دست‌نشانده استکبار و پیش از پیروزی انقلاب اسلامی روایت می‌کند. این اثر ترجمه اسپانیولی کتاب «ان مع الصبر نصرا» است که پیش از این به زبان عربی منتشر و نسخه فارسی آن با عنوان «خون دلی که لعل شد» در اختیار علاقه‌مندان و اهالی کتاب قرار گرفته بود.

داستان خون دلی که لعل شد

کتاب «خون دلی که لعل شد» اثری است که در آن خاطرات مقام معظم رهبری از زندانی شدن ایشان در زمان پهلوی، تبعید و دوران مبارزات انقلابی ایشان توسط معظم له ابتدا به زبان عربی به چاپ رسیده و سپس به قلم محمدعلی آذرشب گردآوری و به توسط محمدحسین باتمان غلیچ به فارسی بازگردانی شده است.
همین نقل خاطرات از قلم شخص ایشان، سبب شده تا این کتاب، از دیگر خاطراتی که در زمینه ی مبارزات قبل از انقلاب به رشته ی تحریر درآمده اند، متمایز شود. رهبری در این اثر از روزهای کودکی و اشتغال به تحصیل تا آغاز فعالیت های خود به عنوان یک مبارز علیه رژیم طاغوت و سپس درگیری ها و دستگیری ها، همه چیز را با جزییات دلچسبی شرح داده اند.

قسمت هایی از کتاب خون دلی که لعل شد

اکنون رخدادهایی از خاطر من میگذرد که برای کسانی که با زندگی در سلّول تاریک در بسته و بی ارتباط با جهان خارج آشنا نباشند، عادّی و معمولی به نظر میرسد؛ امّا برای کسی که در چنین سلّولی زندانی شده، رخدادهایی مهم است و به خاطر اهمّیّتی که دارد، با روشنی تمام در حافظه باقی می ماند؛ از آن جمله است تابش رشته ای از نور خورشید در داخل سلّول. یک روز، روشنی اندکی که توانسته بود از همه ی تیرگیها و غبارهای بالای روزنه ی سلّول بگذرد و به داخل سلّول نفوذ کند، توجّهم را جلب کرد. از شادی نتوانستم خودم را کنترل کنم. فریاد زدم: آهای... مژده ... آفتاب... آفتاب...! چشمهای ما به این نوری که ما را با گستره ی فضای آزاد و رها پیوند میداد، دوخته شد. به مدّت نیم ساعت یا کمتر، همچنان با خوشحالی به آن نگاه می کردیم تا این که ناپدید شد. روز بعد این شعاع نور بیشتر شد و مدّت بیشتری دوام آورد. چند هفته وضع به همین منوال بود تا آن که خورشید در زاویه ای قرار گرفت که دیگر این عطیّه ی ناچیزش به ما نمیرسید.

کتاب صوتی «خون دلی که لعل شد» نیز توسط انتشارات انقلاب اسلامی منتشر شده است.

فصل اول کتاب صوتی «خون دلی که لعل شد»

 

علی هدایت فر

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه