«سیزده بهدر» از کجا میآید؟
سجاد آیدنلو میگوید «سیزده بهدر» ترکیبی متأخر برای سیزدهمین روز از نوروز است که قدیمیترین شاهد کاربرد آن به سال ۱۳۱۳ قمری برمیگردد.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ سجاد آیدنلو در مقالهای با عنوان ««سیزده بهدر» در آیینه فرهنگ ایرانی» نوشته است: ترکیب «سیزده بهدر» که ظاهرا قدیمیترین شاهد کاربرد آن در متون فارسی، گزارش مراسم سیزدهمین روز فروردین سال ۱۳۱۳ ق در خاطرات عینالسلطنه و ابیات نسیم شمال است غالبا به معنای «به در کردن، خارج کردن و راندن نحسی روز سیزدهم» انگاشته میشود.
البته میلاد علوی مقدم میگوید: واژه «در» در ترکیب «سیزده بهدر» بهمعنای دره و دشت است؛ «در» در ادبیات قدیم در ترکیباتی همچون «در و دشت» یا اسامیای همچون «کبک دری» به معنای دره و دشت است: «در و دشت رنگین شده / نکوتر ز صورتگر چین شده» که با نحسی ۱۳ و باور نادرست در «به در کردن» نحسی آن فاصله بسیار دارد.
بنابراین «در» را در این ترکیب میتوان به معنای «دره و کوه و دشت» هم دانست و «سیزده بهدر» را به صورت «به کوه و دست (رفتن) در روز سیزده (فروردین) معنی کرد.
آیدنلو عنوان کرده است: در گزارشها و اشارات قبل از سال ۱۳۱۳ قمری از این آیین ذیل عنوانی چون «سیزدهم فروردین»، «سیزده نوروز»، «سیزدهم عید» و «سیزدهِ سال نو» یاد میشده است.
او همچنین قدیمترین شواهد «سیزده بهدر» در شعر فارسی را در ترانهای عامیانه در خاطرات عینالسلطنه و دیگری در شعری از نسیم شمال عنوان میکند.
بتول خانم نشستهای
در اتاقها را بستهای
مگر چون من تو خستهای
امسال تو با ننه قمر
سیزده بهدر نمیری مگر (سالور، عین السلطنه)
از لطف خدا سکته به هر شور و شر آمد/ ماه رمضان آمد و سیزده بهدر آمد (نسیم شمال)
یکی طایفه را یار خرامان به بر آمد/ برخیز بخور باده که سیزده بهدر آمد(نسیم شمال)
مشهورترین نمونه هم این بیت استاد شهریار است:
سیزده را همه عالم بدر امروز از شهر/ من خود آن سیزدهم کز همه عالم بهدرم
توجه به آیین سیزده بهدر در شعر بعضی دیگر از سخنوران معاصر نیز دیده میشود که چند بیت از غلامرضا روحانی(اجنه) و ابوالقاسم حالت را میآوریم:
«به روز سیزده باید به کن رفت/ که باغش باصفا از آب جاری است»(روحانی)
«ای دل اگر سیزده بهدر کردی نکردی/ برپا ز نحسی شور و شر کردی نکردی»(روحانی)
«سیزده نحسی ندارد نحسی از رفتار توست/ هر زیان کاید به بار از زشتی رفتار توست» (حالت)
«هنگام بهار آمد و وقت سفر آمد/ روز ددر و موقع سیزده بهدر آمد» (حالت)
مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی هم در مدخل «سیزده بهدر» آورده است: درباره سیزده بهدر، ترانهها و اشعاری سروده شده است که برخی از آنها فقط برای شادکردن مردم در روز سیزده فروردین و برخی دیگر با نیت بختگشایی و بیان آرزوست.
مثلا مردم استان کرمان و شهرهای آن اشعاری دراینباره دارند: در راور کرمان، این شعر را میخوانند: سیزده بهدر، چارده بهتو، درد و بلا این تو کتو، اون تو کتو، وقت بهار سِنجِتو؛ در پاریز همین استان میخوانند: سیزده بهدر، چارده بهتو، به حق پیر کُتکُتو (سوراخسوراخ)، امسال بریم چادرسرو (چادربهسر)، سال دیگه بییم (بیاییم) بچه بغلو (به بغل).
اهالی خور، در حاشیه جنوبی کویر نمک، نیز شعری دراینباره دارند: سیزده بهدر، چارده بهتو، به حق مرغ قُدقُدو، سال دیگر، خونه شوور، بچه بغل. دختران خوری همین شعر را در بازگشت از صحرا و در حین پریدن از جویها نیز میخوانند. در بیرجند میخوانند: سیزده بهدر، چارده بهتو، سالِ دِگه، خونهیِ شو، بچه بِغل، هاکت کتو، هاکت کتو. در خرقان میخوانند: زردی من از تو، سبزی تو از من، تو هرساله، من صدساله... بروجردیها میخوانند: سیزده وِدَر، سالی دییَر، خونه شییَر، بچه بغل.
دختران سروستان در مزارع گندم و جو در حین گرهزدن سبزه میخوانند: سیزدهبهدر، چاردهبهتو، پونزده بیشین، دنده بوکو (بکوب).
دختران و زنان تهرانی نیز بنا به آرزوها، سن و گرفتاریهایشان، شعرهای متنوع میخواندند که برای نمونه به این اشعار میتوان اشاره کرد: «سبزی تو از من، زردی من از تو»، که گفتن این عبارت موزون در هنگام گرهزدن سبزه، تقریباً برای همه از واجبات بود؛ دختران دمبخت نیز میخواندند: «سیزده بهدر، سال دیگر، خونه شوهر، بچه به بغل»، که هنوز هم از شایعترین عبارتها هنگام گرهزدن سبزه است. دخترانی که عجله بیشتری برای شوهرکردن داشتند، میخواندند: «سبزه و سبزهبختی، یه شوور دست به نقدی»؛ زنانی که هوو داشتند، زمزمه میکردند: «سیزده بهدر، سال دیگر، مَردَم به بَر، هووم دربهدر» یا «سیزده بهدر، سال دیگر، کنار شوور، همراه پسر، پهلوی دختر، دردم دوا، کامم روا، هووم طلاق، دستش چلاق»؛ برخی نیز با نیت خیر میخواندند: «مالم فراوون، کارم بسامون، خصمَم پریشون، سالَم به دلخواه، بختم به همراه» یا «کی اومده کی رفته، کی این خبر رو گفته، خضر نبی رسیده، باد صبا دمیده، مژده که خوب تیارم، اسب مراد سوارم، رفیق بخت و یارم» و در آخر میگفتند: «ای سبزه، به حق شاه مردان، حاجات دلم به کام گردان».
ارسال دیدگاه