اخبار داغ

همسایگانی که آسمانی شدند؛

محله‌ای در یک روستا با ۳ شهید

محله‌ای در یک روستا با ۳ شهید
دریکی از روستاهای بخش مرکزی نهاوند سه شهید که با یکدیگر همسایه و رفیق بودند عاشقانه در دفاع از انقلاب اسلامی پا به میدان جهاد گذاشتند و آسمانی شدند.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از پایگاه خبری «عصر همدان» دوران دفاع مقدس یادآور رشادت‌های فرزندان غیور ایران اسلامی در دفاع از کشور در مقابل دشمن بعثی است که مرور خاطرات آن روزها و یاد کردن از شهدای گران‌قدر در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت ضروری است.

دشمنی که با حمایت‌های استکبار جهانی تا بن دندان مسلح شده بود تا کشور و انقلاب اسلامی را نابود کند ولی فکرش را هم نمی‌کرد که با ایثار و ازخودگذشتگی فرزندان ایران بعد از هشت سال حتی یک وجب از خاک کشور به دست دشمن نیفتد.

رزمندگان جوان و نوجوانی که از کوچه و محله‌ها و از مساجد سراسر کشور برای دفاع از دین خدا پا به میدان جهاد گذاشتند و با نثار جان خود جاودانه شدند و حماسه‌ای فراموش‌نشدنی خلق کردند.

شهرستان نهاوند در جنوب استان همدان با تقدیم ۸۵۳ شهید سرافراز نقش مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس داشت و شهیدان سرافرازی چون شهید حاج میرزا محمد سلگی راوی کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» را تقدیم انقلاب اسلامی کرد.

 

 

در روستای «تٌکه» از توابع بخش مرکزی نهاوند در یک محله سه شهید که باهم دوست و همسایه بودند عاشقانه به جبهه شتافتند و پس از مجاهدت‌های کم‌نظیر آسمانی شدند.

شهیدان حیدر سهرابی، الله‌مراد نادری و علی پیرزادی سه دوستی بودند که دریکی از محله‌های روستای تٌکه نهاوند پس از اعزام به جبهه و حضور در عملیات مختلف به درجه رفیع شهادت رسیدند.

به مناسبت هفته دفاع مقدس یادی از این شهدا و زندگی و نحوه شهادت آن‌ها می‌کنیم که در این حال و هوای جبهه و هفته دفاع مقدس مطالعه آن خالی از لطف نیست.

از درگیری با آمریکایی‌ها در قبل از انقلاب تا شهادت در شلمچه

سردار شهید حیدر سهرابی یکی از شهدای روستای تکه و متولد سال ۱۳۳۸ است و در عملیات کربلای پنج در سال ۶۵ پس از زخمی شدن و مجاهدت‌های زیاد به درجه رفیع شهادت رسید.

میرحیدر سهرابی برادر شهید سهرابی در خصوص نحوه زندگی و کار این شهید والامقام می‌گوید: پدر ما قبل از انقلاب به رحمت خدا رفته بود و ما سه برادر بودیم که به‌سختی زندگی می‌کردیم و شهید سهرابی هم در کنار ما کار می‌کرد.

وی می‌گوید: شهید حیدر هم در روستا کشاورزی می‌کرد و هم در تهران بنایی می‌کرد و در صداوسیمای آن زمان مشغول بود.

سهرابی می‌افزاید: شهید سهرابی عاشق امام خمینی (ره) و مسجد بود و بچه‌های محله را دورهم جمع می‌کرد و برایشان قرآن و احکام و از رساله امام سخن می‌گفت.

وی بیان می‌کند: برادرم بسیار شجاع و نترس بود و به نماز بسیار اهمیت می‌داد و خدا را شاهد می‌گیرم که در شرایط سخت آن زمان و باوجود کار کردن و خسته شدن ولی همواره روزه و واجبات را انجام می‌داد.

 

 

برادر شهید سهرابی ادامه می‌دهد: درزمانی که برادرم در رادیو و تلویزیون آن زمان کار می‌کرد با چند مهندس آمریکایی دعوا و بحثش شده بود چون آن‌ها به ایرانی‌ها توهین کرده بودند و شهید سهرابی به دلیل شجاعت جلوی آن‌ها ایستاده بود و به آن‌ها گفته بود اینجا مملکت ما است و روزی شما باید ازاینجا بروید.

سهرابی می‌گوید: با پیروزی انقلاب اسلامی باافتخار و شور و شوق به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در سپاه نهاوند مشغول و با شروع جنگ به جبهه اعزام شد.

وی می‌افزاید: پس از حضور در عملیات مختلف در منطقه کردستان عراق هم حضور یافته بود به‌گونه‌ای که حتی یک‌بار برای چندین ماه خبری از شهید سهرابی نبود و ما فکر کردیم شهید یا اسیرشده ولی بعد از بازگشت متوجه شدیم که در مأموریت کردستان عراق بوده است.

برادر شهید سهرابی ادامه می‌دهد: روستای ما سه شهید داشت که باهم در یک محله و همسایه و رفیق بودند و مرکز اعزام آن‌ها هم مسجد بود.

وی بیان می‌کند: برادرم عاشق شهادت بود و درحالی‌که معاون گردان «قیس ابن مسهر» نهاوند بود در عملیات کربلای پنج در شب قبل از شهادت از ناحیه دست مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد و برای اینکه روحیه نیروها پایین نیاید دستش را با چفیه می‌پوشاند و با یک دست مبارزه می‌کند.

سهرابی می‌گوید: شهید حیدر روز بعد براثر اصابت گلوله تک‌تیرانداز دشمن به پیشانی‌اش به شهادت می‌رسد و به آرزوی دیرینه‌اش رسید.

شهید ورزشکاری که در ۲۰ سالگی آسمانی شد

شهید الله‌مراد نادری دیگر شهیدی از روستای تٌکه است که متولد سال ۱۳۴۰ بود و در سن ۲۰ سالگی و در اوج جوانی باغیرت مثال‌زدنی در منطقه قصر شیرین به درجه رفیع شهادت رسید.

این شهید والامقام اما سرنوشت جالبی دارد و از همان دوران کودکی پدر و مادرش را از دست می‌دهد و برادر بزرگش وظیفه پرورش وی را بر عهده می‌گیرد.

حسین‌مراد نادری برادر بزرگ شهید نادری در خصوص زندگی برادرش گفت: ما ۶ برادر و سه خواهر بودیم و من فرزند بزرگ‌تر و شهید الله‌مراد بچه آخر خانواده بود.

 

وی ادامه داد: تقدیر این بود که خیلی زود از نعمت پدر و مادر محروم شویم و خودم بچه‌های کوچک و بزرگ را پرورش دهم و واقعاً در آن شرایط کار سختی بود.

نادری افزود: برادر شهیدم کمتر از یک سال داشته که پدرم و حدود ۶ ساله بود که مادرمان را هم از دست دادیم و خیلی زود شهید نادری برای امرارمعاش به کمک خانواده آمد.

وی بیان کرد: من خودم باوجوداینکه بسیار جوان بودم در کویت کار می‌کردم و چون ارتباطات به شکل امروز نبود بعد از مدت‌ها که به روستا آمدم متوجه فوت مادرم شدم و من مانده بودم و برادر و خواهرهای کوچک و بی‌سرپرست.

برادر شهید نادری گفت: در آن شرایط وقتی شهید نادری کمی بزرگ‌تر شد به تهران برای کار کردن عزیمت کرد و واقعاً بچه خوب و سربه‌زیر و متدینی بود و بسیار خوش‌اخلاق بود.

وی افزود: برادرم یک فوتبالیست بسیار خوب بود به‌نحوی‌که وقتی در صداوسیما کار می‌کرد به عضویت تیم آنجا درامد و در اهواز نیز عضو تیم امیدیه بود و از هر فرصتی برای ورزش کردن استفاده می‌کرد.

نادری اظهار داشت: برادرم همیشه هم سن و سال‌های خود را به ورزش کردن تشویق می‌کرد و مدارک و لباس‌های ورزشی وی هم‌اکنون موجود است و در موزه شهدای نهاوند است.

وی ادامه داد: با شروع جنگ برادرم به جبهه رفت و جز نیروهای شهید چمران شد و در چندین عملیات حضور فعالی داشت و سرانجام اسمانی شد.

برادر شهید نادری گفت: باوجوداینکه خدمت سربازی برادرم تمام‌شده بود ولی وی داوطلبانه در جبهه حضور یافت و در نیمه مرداد سال ۶۱ به مقام شامخ شهادت رسید.

پیکر مطهری که پس از سال‌ها به آغوش روستا بازگشت

شهید سوم روستای تٌکه نهاوند شهید علی پیرزادی بود که متولد سال ۱۳۴۳ بود و در سال ۶۶ آسمانی شد اما سرنوشت دیگری داشت و گویا تقدیر این بود تا پیکر مطهرش سال‌ها در غربت بماند و سپس به آغوش روستا بازگردد.

احمدعلی پیرزادی برادر شهید علی پیرزادی در خصوص برادر شهیدش گفت: برادرم حدود پنج سال سن داشت که پدرمان را از دست دادیم و زندگی سختی داشتیم.

وی افزود: ما سه برادر و یک خواهر بودیم و به کار کشاورزی و دامداری در روستا مشغول بودیم و زندگی سختی را تجربه کردیم و شهید علی را به‌ سختی بزرگ کردیم.

پیرزادی اظهار داشت: برادرم با دو شهید دیگر روستا بسیار رفیق بودند و در کمک به مردم و حضور در کارهای دینی و مراسمات آن زمان پیش‌قدم بودند و قسمت این بود که این سه دوست از یک محله به شهادت برسند و برادرم با شهید نادری و دیگر بچه‌های روستا تیم فوتبال داشتند و به ورزش اهمیت می‌دادند.

برادر شهید پیرزادی گفت: با پیروزی انقلاب و سپس شروع جنگ برادرم حال و هوای عجیبی داشت و انگار تازه متولدشده بود و به‌صورت بسیجی و داوطلب به جبهه می‌رفت.

 

وی افزود: پس از چندین مرتبه حضور در جبهه برادرم در سال ۱۳۶۶ در خرمشهر به شهادت رسید ولی پیکرش به کشور بازنگشت و مادرم را چشم‌انتظار گذاشت.

پیرزادی اظهار داشت: پس از چندین سال چشم‌انتظاری ولی مادرم می‌دانست که پیکر مطهر شهید علی بازمی‌گردد و همیشه منتظر خبری بود تا اینکه این اتفاق افتاد و پیکر برادرم در سال ۱۳۷۸ تفحص شد و به آغوش مردم روستا بازگشت.

وی عنوان کرد: مردم روستا همه برادرم را دوست داشتن و مراسم تشییع باشکوهی برای وی برگزار کردند و ما هم خدا را شکر می‌کنیم که از چشم‌انتظاری درامدیم.

برادر شهید پیرزادی در پایان گفت: پیکر مطهر سه شهید بزرگوار این روستا در جوار یکدیگر است و این سه دوست و همسایه در کنار یکدیگر آرمیده‌اند و مردم روستا برای آن‌ها احترام زیادی قائل هستند.

شهدای عزیز چشم و چراغ همه مردم هستند و وظیفه ما ادامه دادن راه این شهیدان سرافراز است و چه زیبا سرنوشتی داشتند این سه دوست و هم‌محله‌ای به گونه‌ای که هم حیات بابرکتشان در یک محله بود و هم در کنار یکدیگر آرمیده‌اند.

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه