نقدی بر حاشیههای بی پایان این روزهای سینمای ایران؛
وقتی شهرت، اخلاق را می بلعد/ پشت پرده زندگی سلبریتی ها چه میگذرد؟
سقوط آزاد اخلاق در سینمای ایران دیگر یک شایعهٔ کمرنگ در گوشه و کنار محافل نیست؛ بلکه تبدیل به خبری رسمی شده که با بازداشتها و حواشی ناگوار یک جشن شبانه به اوج خود رسیده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ در روزهای اخیر، خبر دستگیری جمعی از بازیگران و چهرههای سرشناس سینما در یک مهمانی شبانه که شائبههای قوی مبنی بر وقوع رفتارهای خلاف عرف و شرع و کشف مشروبات الکلی پیرامون آن مطرح شد، افکار عمومی ایران را به شکلی عمیق و تلخ به خود مشغول کرد. این حادثه، صرفاً یک خبر زرد یا جنجال زودگذر رسانهای نیست؛ بلکه زنگ خطری جدی برای سلامت اخلاقی و فرهنگی جامعه هنری ایران است. این فضای آلوده به ابتذال و نمایش های کنترلنشده، پرسشهای بنیادینی را درباره جایگاه و مسئولیت هنرمند در قبال جامعه مطرح میسازد.
حوزه هنر، به ویژه سینما، همواره به عنوان آینهای از فرهنگ و اخلاق یک ملت در نظر گرفته شده است. هنگامی که بازیگران، به عنوان چهرههای تأثیرگذار و حاملان پیامهای فرهنگی، درگیر رفتارهایی میشوند که به وضوح با هنجارهای پذیرفتهشده اجتماعی و ارزشهای اسلامی در تضاد است، این تضاد شکافی عمیق میان آنچه روی پرده نمایش داده میشود و آنچه در پشت پرده رخ میدهد، ایجاد میکند. این شکاف نه تنها اعتماد عمومی را تضعیف میکند، بلکه مشروعیت هنری آنان را نیز زیر سؤال میبرد.
براساس گزارش ها، این رویداد نه صرفاً به عنوان یک بحران اخلاقی فردی، بلکه به مثابه نشانهای از یک روند خطرناکتر در بدنه سینمای ایران و مهمتر از آن رویکرد مدیریتی دو تن از سرشناسترین اعضای صنفی در مواجهه با این بحران، سینمای ایران را به ورطه غیرقابل کنترل سقوط و نابودی خواهد کشاند.
نکته قابل تأملتر، استعفای همزمان دو چهره صنفی برجسته، آقایان پژمان بازغی، رئیس انجمن بازیگران و سام درخشانی نایب رئیس این انجمن، از سمتهای خود بود. اگرچه این دو هنرمند تلاش کردند تا دلیل استعفای خود را از حادثه مزبور تفکیک کنند، اما افکار عمومی به سختی میتواند این دو رویداد را از هم جدا ببیند. این استعفا، نه یک کنارهگیری شرافتمندانه برای حفظ حیثیت، بلکه نمادی از فرار از زیر بار مسئولیت است.
زمانی که یک فرد به عنوان نماینده یک صنف، به ویژه صنف بازیگران که همواره تحت نظارت شدیدتری قرار دارد، وارد یک جنجال اخلاقی میشود، انتظارات جامعه از او دوچندان میشود. انتظار این است که او نه تنها در مقام فردی، بلکه در مقام مدیریتی نیز پاسخگو باشد و راهکاری برای برونرفت از این بحران ارائه دهد.
استعفا در چنین شرایطی، ابزاری برای پاکسازی سریع تصویر شخصی و فرار از پاسخگویی در قبال عملکرد صنفی است. اگر آنها واقعاً نگران سلامت صنف بودند، باید در مقام خود باقی میماندند تا با قاطعیت با متخلفین برخورد کرده و سازوکار انضباطی را فعال میکردند. کنارهگیری زودهنگام، این پیام را میدهد که ترجیح داده شده است تا از موضع قدرت سلب مسئولیت شود، پیش از آنکه فشار افکار عمومی منجر به اقدامات انضباطی سختتر شود.
جامعه هنری ایران، بازیگران را به عنوان مرجعی از روشنفکری و گاهی اخلاق مدار میپذیرد. این مرجعیت، با شهرت و امکاناتی همراه است که هزینهای به نام مسئولیتپذیری دارد. استعفا در پی شکست اخلاقی، نشان میدهد که این افراد درک درستی از نسبت میان این شهرت و مسئولیتهای اجتماعی مرتبط با آن نداشتهاند. این عمل، در تضاد کامل با نقش الگو بودن و مرجعیت اخلاقی است که جامعه به این افراد اعطا کرده بود.
سینمای ایران، در مسیر پرتلاطم ابتذال
این حادثه، محصول منفرد چند نفر نیست، بلکه نشانهدهنده یک بیماری مزمن و در حال گسترش در لایههایی از سینما و هنر این مرز و بوم است، حرکت کنترلنشده به سوی ابتذال. سینما، به عنوان یکی از مؤثرترین ابزارهای فرهنگی جامعه، مدتهاست که درگیر دوگانگی میان آرمانهای فرهنگی و واقعیتهای تجاری یا رفتارهای شخصی شده است.
ابتذال به مثابه یک فرهنگ سازمانی
ابتذال در محیط هنری، تنها به معنای کاهش کیفیت آثار نیست، بلکه به معنای کاهش مرزهای اخلاقی و حرفهای است. زمانی که رفتارهای سطح پایین و غیرعرفی به عنوان بخشی از "سبک زندگی" قشر خاصی از هنرمندان پذیرفته میشود، این رویه کمکم به یک فرهنگ سازمانی تبدیل میشود.
پیامدهای این ابتذال
زمانی که ستارگان، که حقوق و مزایای اجتماعی بالایی دریافت میکنند، در محافل شبانه با رفتارهایی مشاهده میشوند که جامعه اصلی آنها را تقبیح میکند، این امر برای جوانانی که الگوبرداری میکنند، این پیام را مخابره میکند که قوانین برای "نخبگان" متفاوت است. این امر به شدت ترویجکننده بیمسئولیتی جمعی است.
این گونه مهمانیها و هنجارشکنیهای علنی، زمانی که توسط ستارگان صورت میگیرد، این پیام را به جامعه مخابره میکند که برای بخشی از این قشر، هیچ مرز و خط قرمزی باقی نمانده است. این بیمهار شدن نه تنها اعتبار حرفهای بازیگران را خدشهدار میکند، بلکه به طور مستقیم بر کیفیت و جهتگیری محتوایی آثار سینمایی آینده تأثیر خواهد گذاشت؛ زیرا محتوای سالم از بستر فرهنگی سالم برمیخیزد. اگر هنرمند نتواند زندگی شخصی خود را مدیریت کند، چگونه میتواند مفاهیم پیچیده اخلاقی و فرهنگی را در آثار خود به درستی بازنمایی کند؟
هر بار که چنین اتفاقی رخ میدهد، سرمایه اجتماعی هنر در نزد نهادهای نظارتی و مردم کاهش مییابد. این امر به معنای آن است که در آینده، دسترسی به منابع مالی، مجوزها و حتی فضای تنفس برای فعالیتهای هنری دشوارتر خواهد شد، زیرا اعتماد عمومی از بین رفته است.
از منظر جامعهشناسی فرهنگی، این وضعیت نشاندهنده گسست نمادین است؛ جایی که نمادهای فرهنگی (بازیگران) رفتاری کاملاً متضاد با ارزشهای اصلی جامعه بروز میدهند.
جایگاه هنر در منظومه ارزشها
هنرمند، پیش از آنکه یک سلبریتی باشد، یک شهروند و بخشی از فرهنگ ملی است. هنگامی که این افراد، با تمام امکانات و شهرت خود، در محافل شبانه دستگیر میشوند، این سوال پیش میآید که آیا ارزشهای بنیادین جامعه برای آنها هیچ وزنی ندارد؟
تناقض میان پرده و واقعیت
سینما ابزاری برای ترویج آرمانها، زیباییها و درک بهتر جهان است. اما وقتی ستارگان این سینما که برای مردم قهرمان سازی میکنند، در واقعیت فاصله عمیقی با آن آرمانها دارند، این تناقض خود را به شکل یک فاجعه اخلاقی نشان میدهد.
این وقایع نشان میدهد که فاصله میان نمایش زندگی ایدهآل بر پرده سینما و زندگی واقعی پشت درهای بسته، تا چه حد فاجعهبار شده است.
زمانی که صداقت اخلاقی به صفر نزدیک میشود، کل اعتبار هنری به سمت فروپاشی میل میکند، صرفنظر از کیفیت اثر هنری خلق شده. مسئولیت هنرمند، نه تنها خلق اثر، بلکه حفظ آبروی هنری است که به واسطه آن شناخته شدهاند. این آبرو، یک دارایی نامشهود و جمعی است که یک فرد با رفتار خود میتواند آن را به خطر اندازد. این امر به ویژه در یک نظام فرهنگی که شدیداً بر مفاهیم اخلاقی تأکید دارد، اهمیت مضاعفی پیدا میکند. عدم رعایت این اصول، در نهایت به معنی زیر پا گذاشتن قرارداد نانوشته هنرمند با جامعه است.
نیاز به پاکسازی و بازتعریف مسئولیت
استعفای بازغی و درخشانی، تلنگری است که باید جدی گرفته شود. این یک تعویض شیفت نیست، بلکه فراخوانی برای بازتعریف مرزهای اخلاقی و نظارت مؤثرتر بر نهادهای صنفی است. اگر هنرمندان نتوانند خود، نظم و اخلاق را در محیط بسته خود رعایت کنند، امید بستن به کنترل بیرونی، سراب خواهد بود.
انجمن بازیگران باید سریعاً شفافسازی کند که آیا این استعفا به منزله پذیرش مسئولیت بوده یا صرفاً فرار از موقعیت. در صورت فرار، باید راهکاری برای جبران این امر در نظر گرفته شود.
لازم است منشور اخلاقی صنفی به صورت یک سند الزامآور با ضمانت اجرایی مشخص، تدوین و اجرایی شود. این منشور باید فراتر از چارچوبهای قانونی عمومی، شامل استانداردهای رفتاری در حوزه عمومی و خصوصی باشد که برای اعضای صنف تعریف شده است.
نظارت بر نهادهای صنفی باید به شکلی صورت گیرد که اعضای اصلی خود درگیر بحرانهای اخلاقی، نتوانند به سادگی از مسئولیت شانه خالی کنند.
جامعه هنری ایران در یک نقطه عطف قرار دارد؛ یا باید با قاطعیت جلوی این سیل ابتذال را بگیرد و مسئولیتپذیری را به یک اصل بنیادین تبدیل کند، یا باید پذیرای حکمرانی بیشتر و سختگیرانهتر بر فضای فرهنگ و هنر باشد که این امر به نوبه خود میتواند منجر به رکود خلاقیت شود. انتخاب با خود هنرمندان است: مسئولیت یا استعفا در برابر ابتذال.
سندروم «ما فراتر از قانونیم»
رخداد اخیر، یک مطالعه موردی عالی از بروز سندروم «ما فراتر از قانونیم» در میان چهرههای مشهور است. این سندروم در سطوح بالای شهرت و ثروت ریشه میگیرد، جایی که هنرمندان به تدریج باور میکنند که قوانین اجتماعی و اخلاقی که بر افراد عادی حاکم است، شامل حال آنها نمیشود.
در روانشناسی اجتماعی، شهرت بیش از حد میتواند منجر به نوعی توهم برتری شود. این افراد، که مدام در معرض تأیید و تشویق قرار دارند، دچار تثبیت خود میشوند. سینما به عنوان محلی که در آن فرد میتواند هر نقشی را بازی کند، این توهم را تقویت میکند که مرز میان نقش و واقعیت وجود ندارد یا حداقل کمرنگ شده است.
سرمایهگذاری بر شهرت به جای اخلاق؛ بسیاری از هنرمندان ایرانی سرمایه اصلی خود را شهرت و محبوبیت خود میدانند. آنها به اشتباه تصور میکنند که این سرمایه، یک سپر دفاعی در برابر پیامدهای رفتارهای غیراخلاقی است. این یک خطای شناختی است؛ زیرا در عصر شبکههای اجتماعی، سرعت انتشار اخبار منفی اغلب بیشتر از اخبار مثبت است.
فرهنگ حبابگونه؛ ستارگان، اغلب در حبابهای بستهای از سوی دستیاران، مدیران و افراد وابسته محافظت میشوند. این حبابها به آنها اجازه میدهند تا از بازخورد مستقیم و انتقاد سازنده جامعه دور بمانند و رفتارهای خود را در یک فضای بسته توجیه کنند. مهمانی شبانه، تجلی فیزیکی همین حباب است که در آنجا مرزهای بیرونی کمرنگ میشوند.
وقتی آقایان بازغی و درخشانی، به عنوان نمایندگان صنف، خود بخشی از این رفتارها میشوند، این نشان میدهد که سیستم نظارتی درونی آنها نیز (که شامل خودآگاهی و وجدان حرفهای است) دچار مشکل شده است. استعفا در این شرایط، صرفاً یک اقدام اداری برای بستن پرونده رسانهای است، نه یک اقدام اصلاحی ریشهای.
بخش پنجم: سینمای ایران و بحران مرجعیت فرهنگی
سینمای ایران همواره به دلیل عمق فرهنگی و تواناییاش در نقد اجتماعی، در سطح بینالمللی مورد توجه بوده است. این توجه بینالمللی، زمانی حاصل میشد که هنرمندان ایرانی به عنوان سفیران فرهنگ و اخلاق شناخته میشدند.
تضعیف برند سینمای ایران
وقوع این دستگیریها و استعفاهای متعاقب، برند سینمای ایران را در بازارهای جهانی تضعیف میکند. برای خریداران بینالمللی آثار سینمایی، صداقت و مقبولیت اجتماعی هنرمند بخشی از ارزش ذاتی کار هنری او محسوب میشود.
نگرانی سرمایهگذاران؛ سرمایهگذاران خارجی که به دنبال همکاری با سینماگران ایرانی هستند، اکنون باید محاسبه کنند که آیا همکاری با چهرههایی که به سرعت درگیر بحرانهای اخلاقی میشوند، ریسک اعتباری برای پروژههای چند میلیون دلاری آنها به همراه نخواهد داشت؟
تضاد با هویت هنری؛ سینمای ایران سالها کوشیده است تا خود را به عنوان هنری متعهد و عمیق در برابر سینمای صرفاً سرگرمکننده غرب معرفی کند. رفتارهای مذکور، این تمایز را از بین میبرد و سینمای ایران را در ردیف هر سیستم سرگرمی دیگری قرار میدهد که صرفاً به دنبال هیجانهای لحظهای است.
نقش منفعل نهادهای بالادستی
اگرچه انتقاد اصلی متوجه خود هنرمندان است، اما سکوت یا واکنش دیرهنگام نهادهای بالادستی (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان سینمایی) نیز قابل اغماض نیست. این نهادها موظفند فضای فرهنگی را رصد کرده و در صورت لزوم، از طریق سازوکارهای قانونی به بازگرداندن نظم کمک کنند. فقدان یک واکنش سریع و قاطع، به مثابه تأیید تلویحی تلقی میشود که در آن، سلامت اخلاقی یک حاشیه کماهمیت تلقی شده است.
جامعه هنری ایران در یک نقطه عطف قرار دارد؛ یا باید با قاطعیت جلوی این سیل ابتذال را بگیرد و مسئولیتپذیری را به یک اصل بنیادین تبدیل کند، یا باید پذیرای حکمرانی بیشتر و سختگیرانهتر بر فضای فرهنگ و هنر باشد.
فراتر از بازیگری؛ مسئولیت شهروند هنری
هنر صرفاً یک شغل نیست، بلکه یک رسالت است. این رسالت نیازمند درک عمیق از تأثیری است که فرد بر ساختار اجتماعی میگذارد. هنرمندانی که درگیر رفتارهای مغایر با عرف و شرع میشوند، در واقع در حال استفاده از شهرت خود برای زیر سؤال بردن چارچوبهای فرهنگی هستند که به آنها امکان فعالیت داده است.
استراتژی «کماهمیت جلوه دادن»
پس از وقوع حادثه، تلاشهایی از سوی اطرافیان هنرمندان برای «کماهمیت جلوه دادن» ماجرا صورت گرفت. این تلاشها بر دو محور استوار است. تأکید بر حریم خصوصی، این استدلال که رفتار شخصی افراد، خارج از حوزه قضاوت عمومی است. با این حال، این استدلال در مورد افرادی که شهرت خود را مدیون اعتماد عمومی هستند، وجاهت قانونی و اخلاقی ندارد. مرز میان حریم خصوصی و زندگی عمومی برای سلبریتیها بسیار نازک است.
تمرکز بر جنبههای حقوقی به جای اخلاقی، تلاش برای کوچکسازی موضوع به یک خطای قانونی ساده مانند مشروبات الکلی و غفلت از ابعاد وسیعتر نقض اخلاق حرفهای و اجتماعی.
این استراتژیها، زمینه را برای استعفای تاکتیکی فراهم میکند. با تبدیل شدن موضوع به یک منازعه رسانهای، میتوان با استعفا، خود را از کانون توجه خارج ساخت و جامعه را قانع کرد که «اقدام انضباطی» صورت پذیرفته است. این ترفند، به ندرت موفق میشود، زیرا ماهیت رخداد از همان ابتدا، نه یک تخلف کوچک، بلکه یک شکست اخلاقی جمعی بوده است.
ابتذال فرهنگی که در لایههایی از سینما رسوخ کرده است، سلامت کلی این حوزه را تهدید میکند. سینما برای بازیابی اعتبارش نزد مردم و نهادهای نظارتی، نیاز به یک خانه تکانی بنیادین دارد. این خانه تکانی نه فقط با حذف افراد خاطی، بلکه با تعریف مجدد جایگاه و مسئولیت هنرمند در منظومه ارزشهای اجتماعی آغاز میشود.
اگرچه هنر باید آزاد باشد، اما آزادی بدون مسئولیت، به سرعت تبدیل به هرج و مرج و در نهایت ابتذال میشود. جامعه هنری ایران در انتظار پاسخهای عملی و بازتعریف شرافت حرفهای است، نه صرفاً استعفا از مناصب اداری.
ارسال دیدگاه