مخاطب سلام آخر نمازمان کیست؟!
دلم می گیرد بخاطر وقتی که در نمازهایمان رو به کعبه نیت می کنیم و قامت می بندیم اما عبور می کنیم از کنار خمیده قامت هایی که آن ها نیز سال ها رعنا و توانمند در کنارمان بودند. یکی از این شهروندان حسینی شیخی است با صفا به نام شیخ رضا که توسط حضرت زهرا (س) منبری شد و سپس شفایش را از حضرت مهدی (عج) گرفت.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا به نقل از پایگاه خبری تحلیلی ناصرون؛ اینجا قلعه است. قلعه قدیمی ترین محله شهر برازجان است. اما چیزی که این محله را از دیگر محلات شهر مستثنی می کند مسجدی است که مردم برای بهره بردن از ثواب نماز جماعت خودشان را به این جا می رسانند. امشب نیز مردم بومی و ساکن همیشگی محله به بهانه ای گردهم آمده اند و از خاطراتشان می گویند. از کسانی یاد می کنند که سال های گذشته در چنین روزی در بین شان حضور داشته اند ولی متأسفانه دیری است به سفری بی بازگشت تن در داده اند. و اما هر چه بیشتر نگاه می کنیم می بینیم کم کم بر تعداد حاضرین افزوده می شود و از دور نزدیک استان بوشهر آمده اند و بهانه را دومین محرم بدون شیخ با صفا می نامند.
, شبکه اطلاع رسانی دانا, ناصرون,با پیر و جوان که سخن می گوییم به گونه ای از او سخن می گویند که انگار قطعه ای از بدن خود را از دست داده اند و کمبودش آنان را آزرده خاطر کرده است. به راستی او که بوده که می گویند افتخارشان این است که روزگاری پشت سر امام جماعتی خوش قلب، قامت می بستند و الله و اکبر می گفتند؟ آری روزگاری پیش نماز مسجد ،حاج شیخ رضا ذاکری، قامت می بندد و تکیبر می گوید و در قنوتش مثل همیشه دعایی می خواند تا کویر تشنه ی قلبمان را سیراب کند اما اکنون نه تنها مسجد قلعه، نه تنها محله قلعه که قلعه قلب همه این مردم این دیار درد هجرت مردی را در خود جای داده است که آیت الله صفایی بوشهری نماینده ولی فقیه در استان بوشهر او را ابوبصیر منطقه نامیده اند.
,پیر فرزانه ای که چشم تن و نور دیده نداشت اما بصیر بود و بینا. شیخی که در مراسم رجعتش همه شهر عزادار شد و این مردم چنان شکوه و عظمتی در تشییع پیکر پاکش به نمایش گذاشتند که از یادها نخواهد رفت این شهروند همیشه حسینی و این پیرغلام نظرکرده که توسط حضرت زهرا (س) منبری شد و سپس شفایش را از حضرت مهدی (عج) گرفت.
,سفری به منزل شیخ رضا
,امسال بعد از نماز مسجد را به قصد شرکت در مراسمی ترک کردم و وقتی برگشتم مراسم یادبود شیخ رضا تمام شده بود اما هنوز خاطره سال قبل و شیرینی و حلاوت شناخت آن شیخ باصفا را فراموش نکرده ام. یاد آن زمانی که به مسجد می روم و می بینم در مسجد قلعه همه به نماز می ایستند و من در تحیر شناخت آن شیخ از قافله نمازگزاران جا می مانم و در قاب تصویر چشمانم پیش نماز را می بینیم که در حال خواندن تشهد است و می خواهد در پایان نمازش سلام کند و رحمت و برکات خداوندی را به همه برساند.
,حاج آقا! بازهم بهترین را برایمان طلب کن زیرا هر نماز با رحمت آغاز و با سلام تمام می شود این سلام با دیگر سلام ها تفاوت دارد پس چه بهتر که از سفره ی رحمت و برکات آخر نماز همه بهره مند شوند حتی آنان که بودند و اکنون نیستند السلام و علیکم و رحمت الله و برکاته، نماز را با سلام به پایان می برند و من هنوز به دنبال مخاطب سلام ها می گردم. می خواهم بیشتر بدانم، راستی مخاطب سلام نمازکیست؟ می گویند: مخاطب سلام اول تشهد پیامبر گرامی اسلام است که در سلام تصریح به آن شده است و مخاطب سلام دوم مؤمنان نمازگزار همراه شخص در جماعت و تمامی بندگان و مؤمنان صالح می باشند و سلام آخر می تواند سلام به تمامی مؤمنان و صالحان و نمازگزاران باشد و می شود هم سلام به ملائکه باشد و چه اشکالی دارد که مهمان این رحمت آن هایی هم باشند که خیلی به رحمت او نیازمندند.
,نمازم را فرادا ادا می کنم سپس متوجه می شوم که کسی در مسجد نیست! به سرعت خودم را به کوچه می رسانم و روحانی جلیل القدری را می بینم که در کوچه های تنگ و تاریک قلعه قدم می زند و مردم هم با سلام و صلوات به دنبال وی روانه شده اند. در بین مردم مسوولین استانی و شهرستانی را هم می بینم. کمی نزدیک تر می شوم. آری آن روحانی که می گفتم آیت الله صفایی بوشهری نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه بوشهر است. به دنبالشان روانه می شوم. مردم زمزمه هایی می کنند: می دونستی آقا (آیت الله صفایی) قدیم در همین محله سکونت داشته؟ می دونستی...
,درب خانه ای می رسیم همه داخل می شوند من هم بدنبالشان وارد می شوم و تازه می فهمم اینجا منزل مرحوم شیخ رضاست. آیت الله بوشهری و همراهان را به داخل اتاقی راهنمایی می کنند اما من بدلیل کمبود جا بیرون می مانم. یکی از دوستانم را می بینم که می گوید میخواهی اتاق شیخ رضا را از نزدیک ببینی؟ من هم از خدا خواسته می پذیرم و وارد اتاقی می شوم که منزل آن شیخ با صفا و ذاکر با خدا بوده و عمری را در آن سپری کرده و شیفته سادگی آن می شوم.
,در ادامه یه شرح مختصری از زندگانی شیخ رضا ذاکری اصل می پردازیم:
,حجت الاسلام حاج شیخ رضا ذاکری اصل، روحانی روشن دل و وارسته ی برازجانی در سن 82 سالگی درگذشت. وی در سال 1309 در محله قلعه برازجان متولد شد و از 15 سالگی به منبر رفت و حدود 67 سال ذاکر اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بود.
,سال 1362 به حج تمتع مشرف شد و بعد از پایان جنگ تحمیلی و در حالی که هنوز صدام حسین در عراق بر سر قدرت بود به زیارت عتبات عالیات مشرف شد.
,مرحوم شیخ از مراجع بزرگ شیعه برای دریافت وجوه شرعی و پاسخ به سئوالات شرعی مردم اجازه داشتند که از آن جمله آیت الله حکیم، آیت الله خویی، آیت الله شاهرودی، آیت الله گلپایگانی، آیت الله فاضل لنکرانی و...
,عشق زایدالوصف ایشان به پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) و زندگی ساده و ارتباط بی ریا با مردم شهر از وی چهره ای دوست داشتنی و محبوب ساخته بود. کمتر کسی را می توان در برازجان یافت که با نام حاج شیخ رضا آشنا نباشد. منبرهای ایشان برای مخاطبان پیر و جوان جذابیت داشت و همه به بزرگی، صداقت و صفای او احترام می گذاشتند. سال 1383 که مرحوم شیخ محمدجواد اعتصامی از عالمان دینی و روحانی برجسته شهر برازجان به رحمت ایزدی پیوستند، وصیت نمودند: حاج شیخ رضا بر جنازه من نماز بخوانند که چنین هم شد.
,یکسال قبل از رجعت شیخ رضا، آیت الله صفایی بوشهری نماینده مقام معظم رهبری در استان بوشهر به منزل شیخ رفتند و از وی عیادت کردند و غرض اینکه عزت و احترام و اعتبار حاج شیخ رضا نزد عوام و خواص در برازجان بسیار زیاد بود.
,مرحوم شیخ در سن هفت سالگی چشم درد شدیدی می گیرد و چون دکتر و دارو و درمان درست و حسابی نبود طی کمتر از یکسال ، بینایی خود را کاملاً از دست می دهد. او اولین استاد خود را ملاعلی زنگویی می داند ولی می گوید روضه خوانی را از حاج محمد نبی مهاجری یاد گرفته است.
,مرحوم شیخ می گفت: «برای فراگیری مسایل، احادیث و اخبار و ترجمه کتاب های عربی نزد آیت الله شیخ عبدالحسین اعتصامی می رفتم و ایشان هم واقعاً خیلی به من کمک کردند. پای منبر سید ابوالحسن ریاضی هم حضور پیدا می کردم ایشان خیلی به ما محبت داشتند و هرچه می دانستند برای ما هم می گفتند...»
,مرحوم شیخ چند ماهی هم به مدرسه مقیمیه شیراز برای تحصیل علوم دینی می رود و مقداری از صرف و نحو را در آنجا فرا می گیرد اما مشکلات باعث می شود به برازجان برگردد و فراگیری مسایل دینی را نزد علمای بزرگ برازجان ادامه دهد. او از شیخ علی ماحوزی، سید مهدی علم الهدی و سید ابراهیم مساوات به عنوان دیگر اساتید خود یاد می کند.
, ,
,
, دو خاطره از زبان شیخ:
,خوابی که شیخ را منبری کرد
,«در نوجوانی شبی به خواب دیدم که زن مجلله و موقره ای که زن بلند قامتی بود و لباس سیاه یا سبزی به تن داشت و از زن های متشخصه و معقول بود فرمود رضا برایم روضه بخوان. ما شروع به خواندن چیزهایی که یاد گرفته بودیم کردیم و بسیار گریه کردند. این خواب را برای مرحوم سید عباس مساوات که فردی نابینا، متدین و منبری بود تعریف کردم ایشان فرمودند این طور از این خواب استنباط می کنم که انشاءالله یکی از منبری ها می شوید و او جده ام حضرت زهرا(س) بوده است»...
,شفایی که شیخ رضا ذاکری از امام زمان گرفت
,«تقریباً چهل سال پیش در ماه مبارک رمضان چند جا برای روضه خوانی دعوت شده بودیم از قضا بیمار شدیم و به سینه درد شدیدی گرفتار شدیم، حتی طوری شد که در آن سال نه تنها روضه و منبر ما متوقف شد بلکه نتوانستیم قریب 15 روز، روزه هم بگیریم. سینه ام طوری شده بود که جوهر صدا بیرون نمی آمد، زیاد به پزشک مراجعه کردم و داروهای زیادی مصرف نمودم و طوری بود که هیچ سالی به اندازه ی آن سال دارو مصرف نکرده بودم. در بوشهر نزد دکتر سید جعفر طبیب، دکتر سلطانی و... مراجعه نمودیم ولی سینه درد ما رفع نشد. چند ماهی گذشت ماه محرم هم که به منبر می رفتم نمی توانستم بیشتر از چند بیت شعر و نوحه بخوانم. زیاد به اهل بیت خصوصاً حضرت حجت ابن الحسن (عج) توسل جستم. شبی در خواب دیدم دو نفر آمدند ولی چشمم آن ها را نمی دید، کسی که نزد او ایستاده بود گفت آقا امام زمان (عج) است. دست آقا را بوسیدم و به روی سینه و چشمم کشیدم آقایی که کنارش ایستاده بود گفت سینه دردتان خوب شد و چشمتان هم بینا می شود. صبح که بیدار شدم بعد از نماز شروع به خواندن قرآن نمودم بدون اینکه سینه دردی احساس کنم انگار که اصلاً سینه درد نداشته بودم از آن سال تاکنون از برکت توجهات حضرت صاحب الزمان (عج) تا حالا هر وقت سینه درد پیدا کرده ام جزیی بوده و نشده که منبر ترک شود. در رابطه با بینایی چشم هم نفهمیدم منظور آقا چه بوده؟ شاید منظور بچه ها بوده است چون می فرمایند اولاد هم نور چشم هستند یا اینکه بینایی چشم در عالم آخرت منظورشان بوده است».
,مرحوم حاج شیخ رضا ذاکری صاحب 7 فرزند پسر و 4 فرزند دختر شدند که البته دختر بزرگ ایشان سال 1387 فوت شد. همچنین 25 نوه از مرحوم شیخ به یادگار مانده است.
,و اما وای بر من...
,ناگاه دلم می گیرد بخاطر وقتی که در نمازهایمان رو به کعبه نیت می کنیم و قامت می بندیم اما عبور می کنیم از کنار خمیده قامت هایی که آن ها نیز سال ها رعنا و توانمند در کنارمان بودند. بی تفاوت شده ایم، بی تفاوتی یک نوع بی دردی است که از بدترین دردهاست و انسانی که درد ندارد پوچ و بیهوده است. یادمان می رود دعا کنیم برای کسانی که در گوشه ای گرفتار رنج و درد و بیماری شده اند از کجا معلوم، نمازی را که قامت بسته ایم قبولی اش در گرو توجه قامت خمیدگانی نباشد که به عللی علیل شده اند. نمازگزاران عزیزی که امروز رو در روی کعبه، این خانه و حرم امن خدا نماز می خوانند، خوب می دانند دست چه کسانی دستشان را لمس نمی کند. آن دست ها یا در خاکند و یا ناتوان، تا دیر نشده دستان یکدیگر را نه تنها در خانه ی خدا که در هر گوشه ای از زمین خدا بفشاریم تا دوستی هامان خدایی شود و بر ما لازم است که امثال حاج شیخ رضا ذاکری ها را دریابیم و تا هستند از محضرشان استفاده کنیم که وقتی رفتند دیگر آه و حسرت سودی ندارد و این جماعت همه تشنگانی هستند که قطره ای از دریای شیرین معرفت شیخ با صفا چشیده اند و وای بر منی که خانه ام در کنار مسجد بود و از نسیم رحمت آن مرد بی بهره ماندم.
,انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه