سیاست اسلامزدایی پهلوی
احمد کسروی که بود و چرا به هلاکت رسید؟
احمد کسروی با نوشتن کتابهایی به تمسخر عقاید شیعه پرداخت و در اول دی ماه جشنی به نام کتابسوزی برپا می کرد و کتابهای عرفانی و دعا مانند: مفاتیحالجنان را به آتش میکشید. کم کم او خود را برانگیخته یا پیامبر جدیدی معرفی کرد که مذهبی به نام پاکدینی را بنیان نهاده است.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا به نقل از صاحب نیوز، سیاست اسلامزدایی رضاشاه، حملات حمایتآمیز نویسندگان دوره رضاشاهی علیه مبانی اسلام، تلاش نویسندگان ناسیونالیست افراطی رضاشاهی در اسطورهسازی ایران قبل از اسلام، انتساب عقب افتادگیها به اسلام و ادامه چنین روندی در دهه بیست، موجب گردید تا نوعی نگرش دشمنستیزانه اسلامی در بین دینمداران به وجود آید. ظهور نویسندگانی چون: شریعت گلسنجی و احمد کسروی و آزادی بیقید و شرط آنها در زمان حاکمیت سانسور و غیبت آزادی بیان، بسیار سوالبرانگیز بود. این نویسندگان تحت فضای امنی که حکومت برای آنها ایجاد کرده بود با گستاخی تمام به ارزشهای اسلام شیعی هجوم میآوردند. این روند پس از سقوط رضاخان نیز ادامه یافت و کسانی چون: حکمیزاده نیز به آنها پیوست.
, شبکه اطلاع رسانی دانا , صاحب نیوز, ,
,
, در میان نویسندگان «احمد کسروی» گستاخی را به اوج خود رساند. وی که درسال ۱۲۶۹ در حکم آباد تبریز و در یک خانواده روحانی متولد شده بود؛ در مدرسه طالبیه به تحصیل علوم قدیم و در مدرسه آمریکاییها به تحصیل علوم جدید پرداخت. در زمان رضا شاه لباس روحانیت را به کناری نهاد و به استخدام دادگستری درآمد و پس از چندی، رئیس عدلیه خوزستان شد. وی با نوشتن کتابهایی به تمسخر عقاید شیعه پرداخت و در اول دی ماه جشنی به نام کتابسوزی برپا می کرد و کتابهای عرفانی و دعا مانند: مفاتیحالجنان را به آتش میکشید. کم کم او خود را برانگیخته یا پیامبر جدیدی معرفی کرد که مذهبی به نام پاکدینی را بنیان نهاده است.
, ,
,
, جامعه اسلامی که پس از فشارهای شدید رضا شاه در حال بازیابی خود بود با تداوم همان توهینهای قبلی روبرو شد. ابتدا افراد و کانونهایی چون جمعیت مبارزه با بیدینی به رهبری حاج «مهدی سراج انصاری» به مبارزه فکری و قلمی با کسروی به وجود آمد، اما وی مغرورتر از آن بود که با مباحثه و نقد علمی از مواضع خود عقب نشینی کند. لذا بعد از چندی، طلبهای جوان و آتشین مزاج که وجودش مملو از ایمان شیعی بود به تنهایی و در حمایت معنوی و مادی استادان حوزه نجف، حرکتی را آغاز کرد که منجر به نهضتی اصولگرا درایران شیعی گردید، این نهضت که به نام فدائیان اسلام و سپس با تشکیلاتی گسترده و سرتاسری با همین نام شکل گرفت، منشا تحولات عظیمی در تاریخ معاصر ایران شد و الهامبخش بسیاری از جوانان پر شور مومن گردید. حوزه نجف که از زمان شیخ طوسی مرکز فقاهت و مرجعیت تشیع بود تا دهه ۱۳۲۰ مرکزیت خود را حفظ نمود. حوزه نجف به مسایل که درایران میگذشت، بیتفاوت نبود و آنها را پیگیری میکرد. انتشار کتابهای کسروی خصوصا کتاب شیعهگری که سخت ارزشهای شیعی را به چالش کشیده بود، موجی از مباحث را در حوزه نجف به دنبال آورده بود اما این مباحث بیشتر در پاسخگویی به شبهات کسروی و ارتداد وی دور میزد، تا اینکه کتاب وی به دست طلبهای جوان و پرشور به نام سید «مجتبی نواب صفوی» که در یکی از حجرات مدرسه آخوند خراسانی مشغول درس بود رسید، که به گفته «سید محمد واحدی» فدایی اسلام آتشی به قلبش زد او با خود گفت: آیا یک فرد مسلمان زنده باشد و به ساحت اولیاء دین جسارت شود؟ وی با بزرگان حوزه به مذاکره نشست و قرار شد، به نمایندگی از طرف حوزه علمیه به ایران آمده و پس از انجام استقبالهایی در مسیر راه به تهران وارد شود و با تغییر افکار منحرف شده جوانان بساط کسروی را جمع کند. علمای نجف با تمام خلوص هزینه سفر نواب را تهیه کردند. سیزده دینار را حاج سید «اسدالله مدنی» دو دینار را «آیتالله سید ابوالقاسم خویی» و ۵۰ تومان هم یکی دیگر از علمای عالی مقدار نجف برای خرج سفر ایشان پرداختند.
,نواب صفوی از راه بصره وارد آبادان شد و دست تقدیر برنامه او را دگرگون کرد. کسروی در آبادان پیروانی داشت که مشغول فعالیت بودند، لذا تصمیم گرفت چند روزی در آبادان به تبلیغ بپردازد. روز اول ورود، در وسط یکی از خیابانهای آبادان به سخنرانی پرداخت. مردم زیادی تحت تاثیر سخنان پر جاذبه و قیافه جذاب او درخیابان تجمع کردند. او به شبهات کسروی پاسخ میداد. و از آزادی و تمدن اسلامی سخن میگفت. با اتمام سخنرانی چند مامور شهربانی وی را به شهربانی هدایت کردند اما با عکسالعمل مردم به هیجان درآمده آبادان، قرار گرفتند. نواب از مردم خواست بر احساسات خود غلبه کنند و مانع انجام وظیفه مامورین نگردند. نواب پس از چند ساعت توقف در شهربانی آزاد شد و خیل مشتاقان از او دعوت کردند تا در مساجد و حسینیههای محل آنها سخنرانی کند. نواب پنج روز با چند سخنرانی در آبادان ماند و سپس به سوی سرنوشتی که برای او رقم خورده بود، به طرف تهران حرکت کرد. پس از ورود به تهران به مدرسه مروی رفته و در حجره آقای شیخ «مهدی حائری تهرانی» مهمان شد. فردای همان روز ابتدا در رد ادعاهای کسروی سخنرانی کرد سپس آدرس کسروی را گرفت و یکسره به سوی محل کار او، دفتر روزنامه پرچم رفت و مباحثه با وی را شروع کرد. کسروی در همان جلسه اول و در مقابل استدلال ساده، اما شیوا و منطقی نواب صفوی درماند و با ساختن آیه «ولا تکرمواامواتکم» مردگان خود را گرامی ندارید، پاسخ داد.
, ,
,
, نواب صفوی
,نواب به او متذکر شد که چنین آیهای درقرآن نیست و کسروی عذر آورد که شوخی کردم. چندین روز، پی درپی، کار نواب مباحثه با کسروی بود، نواب دانست که مبارزه انفرادی با افکار کسروی نتیجهای ندارد. لذا با پیشنهاد حاج «سراج انصاری» که در راه دفاع از تشیع و اندیشههای آن سری پر شور و احساسی عمیق داشت و همکاری آقایان شیخ «قاسم اسلامی» و شیخ «مهدی شریعتمداری» و دیگر فضلا، انجمنی به نام جمعیت مبارزه با بیدینی را تشکیل دادند. نواب برای اولین بار کار تشکیلاتی را تجربه کرد. مباحثات وی با کسروی در بعضی از جراید مذهبی چاپ میشد و اثری فراتر از مباحث شخصی از خود بهجای می گذاشت و در ضمن باعث شد تا عدهای از جوانان شیعه دل در گروش بسپارند. کسروی که در مقابل سماجت این طلبه جوان و لطافت کلامش به تنگ آمده بود، او را به گروه رزمندگان تهدید کرد.
,گروه رزمندگان گروهی مسلح به سلاح سرد بودند که از کسروی وعقاید او نگهبانی میکردند. یک بار آنان مدیر روزنامه آفتاب را که نظریات کسروی را نقد کرده بود، مورد حمله قرار داده بودند و وی را
,مجروح کرده بودند. تهدید کسروی نه تنها موجب عقبنشینی نواب نشد، بلکه وی را مصمم ساخت تا این مرد خیره سر جسور را ادب کند.
, ,
,
, نواب استدلال میکرد که کسروی برای منافع شخصی و شهرت درحال سست کردن بنیاد اعتقادی مردم است و این شخص مفسد است و جزای مفسد مرگ است. نواب علاوه بر استدلال خود، پشتوانه دیگری هم داشت و آن حکم ارتداد کسروی بود که عدهای از علمای نجف صادر کرده بودند. نواب صفوی افرادی را مسئول کرده بود تا به محض اینکه کسروی از منزل خارج میشود، او را مطلع نمایند. سرانجام کسروی در روز بیست وچهارم اردیبهشت ماه ۱۳۲۴ همراه چند محافظش از منزل خارج شد. در چهار راه حشمت الدوله، نواب به او رسید. اسلحه قدیمیاش را از کمر بیرون آورد و به طرف کسروی نشانه رفت. تیر اول و دوم شلیک شد، محافظین کسروی پا به فرار گذاشتند. تیر سوم در لولهگیر کرد. نواب با مشت و لگد به جان کسروی افتاد، ولی نیروهای شهربانی سر رسیدند و نواب را به زندان منتقل کردند. خبر مجروح شدن کسروی و دستگیری نواب موجی از خوشحالی و تلاش درمومنان برانگیخت. مومنان از اینکه یک روحانی جوان دست به یک عملیات مسلحانه زده است غرق در شادی شدند. رفت و آمد به خانه علما شروع شد و نگارش طومارها، طوفانها برانگیخت.
,علمای نجف، قم و تهران با نوشتن نامه، حکومت را تحت فشار قرار دادند. دادگستری مجبور شد پس از یک هفته نواب را با قرار وثیقه دوازده هزارتومانی آزاد نماید. کسروی که از عکسالعمل مردم سخت به وحشت افتاده بود طی اطلاعیهای، قرآنسوزی خود را انکار کرد و اضافه کرد هرکس بتواند ثابت کند که او قرآن سوزانده پنجاه هزار ریال به او جایزه میدهد. جمعیت مبارزه بیدینی طی یک اعلامیه یک کیفر خواست گونه، پاسخ او را داد و پیشنهاد کرد برای رسیدگی به این موضوع انجمنی مرکب از دو نفر نماینده مسلمانان، دو نفر نماینده از طرف مجلس شورای ملی و دولت و چند نفر از قضات عالی رتبه تشکیل گردد و کسروی به مطالب زیر پاسخ دهد. اگر کسروی محکوم شد، دولت تمام منشورات کسروی را جمع آوری و درحضور مردم اتش بزند (همان کاری که کسروی با سایر کتب انجام میداد) و اگر کسروی حاکم شد مختار است به کار خود ادامه دهد. اما مطالبی که کسروی باید دفاع کند:
,۱- ناسازگاری اسلام با عصر حاضر و لزوم تاسیس پاک دینی
,۲- اثبات برانگیختگی یا پیامبری
,۳-اثبات این که قرآن کلام خداوند نیست
,۴-تعارض قرآن با علوم جدید
,۵- پاسخ توهینهایی که به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله )و امام صادق(علیه السلام) نموده است و…
, ,
,
, گرچه اهداف فدائیان وسیعتر از مساله کسروی اعلام شد، اما سماجت کسروی بعد از وقفهای کوتاه نواب را به این نظریه معتقد کرد که کسروی ساخته و پرداختهای مانند «میرزا علی محمد باب»(رئیس فرقه ضاله بابیه) است که استعمار میخواهد، عالمان تشیع را به او مشغول کند تا نتوانند راجع به مسائل مهمتر جهان اسلام فکر کنند لذا باید هرچه زودتر این دل مشغولی را از میان برداشت. روز بیستم اسفند ۱۳۲۴ کسروی تحت حفاظت امنیتی که قبلا جزو شرایط حضور خود در دادگاه قرار داده بود وارد دادگستری شد. بازپرس کار خود را زیر تدابیر شدید امنیتی آغاز کرد. بازپرس مشغول بازپرسی بود و مامورین مشغول حفاظت که ناگهان در اتاق باز شد مظفری وارد اتاق شد و سید حسین و سید علی به دنبال وی آمدند و گارد حفاظت به دنبال آنها وارد اتاق شدند درجهدار عضو فدائیان با شدت تمام دستورداد تا آنها اتاق را ترک کنند. صدای تکبیر و گلوله، فریاد و ناله در اتاق پیچید. بازپرس از وحشت بیهوش شد و به زمین افتاد. کسروی زیر ضربات کارد قرار گرفت و محافظ وی حدادپور به طرف مهاجمین تیراندازی کرد اما قبل از اینکه کار اساسی بکند با مرادش کسروی از پای درآمدند…
,از قضا در آن روزها ۱۳ آبان ۱۳۲۵ آیت الله «سید ابوالحسن اصفهانی» بزرگ مرجع زمان فوت نمودند. مراسم عزاداری آیت الله در ایران تبدیل به مانور قدرت نیروهای مذهبی شد و خود این موضوع درعقبنشینی نیروهای ضد مذهب وغیرمذهبی و عظمت نیروهای مذهبی اثری بهسزا گذاشت. سرانجام دادگاه تجدید نظر تشکیل شد وبرائت همه متهمین صادر شد و آزاد شدند و سید حسین و سید علی امامی با تجلیل فراوان بهعنوان دو قهرمان مورد استقبال مردم قرار گرفتند…
,نقش فدائیان اسلام درتاریخ معاصر ایران-روح الله حسینیان –ص ۹-۲۱
,انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه