مروری بر زندگی نامه و وصیت اولین شهید مدافع حرم قشر کارگری
ابوهادی: مبادا کینه انقلابیون به دشمن رسوب گیرد/ شیعه علی ذلت نمیپذیرد
علی تمام زاده اولین شهید مدافع حرم از جامعه کارگری در سال1355 در استان تهران ( کرج ) دیده به جهان گشود؛ در سن 18 سالگی وارد حوزه علمیه ایروانی شد و دروس حزوی را تا مقطع سطح 2 ادامه داد و سپس در شرکت ایران خودرو در بخش فرهنگی تبلیغات مشغول به کارشد؛ مدت 10سال در این شرکت خودرو سازی خدمت کرد و چندین مرحله به سوریه اعزام شد که آخرین مرحله اعزام در پی فعالیت های تبلیغی جهادی در دفاع از حرم حضرت زینب (س) که در حوالی شهر حلب صورت گرفت ؛ در جریان عملیات محرم که از ابتدای ماه محرم آغاز شده بود به شهادت رسید.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج کارگری کشور، "علی تمامزاده" اولین شهید مدافع حرم از جامعه کارگری در سال1355 در استان تهران ( کرج ) دیده به جهان گشود؛ دوران کودکی و نوجوانی را در کنار پدری مومن از جامعه کارگری و مادری با ایمان و انقلابی سپری کرد .
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, سازمان بسیج کارگری کشور،,یکی از دوستان نزدیک این شهید می گوید : "از قدیم خانواده علی را می شناسم مادر شهید تمام زاده زنی مومن، فعال و انقلابی بودند و در بحث دفاع از انقلاب اسلامی بسیار غیور و با غیرت بودند و هستند ، علی هم به واسطه این مادر یک حزب اللهی تمام عیار شد؛ بچه های کرج او را با لقب «شیر حزب الله کرج» میشناسند. مادر علی در همه برنامه های انقلابی اعم از درگیری ها ی که باید برای حفظ انقلاب می شد ویا مراسم های فرهنگی انقلابی او را به میدان میفرستاد."
به گفته یکی از دوستان، روزی که پیکر شهید تمام زاده را به معراج شهدا آوردند حاج خانم (مادر شهید) با چنان صلابتی وارد معراج شدند که وقتی او را دیدم واقعا احساس افتخار کردم، با همان صلابت خاصش به رفقای پسرش نگاهی کرد و گفت: " آمدید که به من تبریک بگویید؟ این لباس سیاهی که پوشیده ام برای شهادت پسرم نیست برای عزای امام حسین (ع) است ."
منابع موجود حاکی از آن است که ، دوران تحصیلات ابتدایی ، راهنمایی و هنرستان فنی را با موفقیت به پایان رساند ، با توجه به علاقه بسیار به فراگیری علوم دینی در سن 18 سالگی وارد حوزه علمیه ایروانی شد و دروس حزوی را تا مقطع سطح 2 ادامه داد و سپس در شرکت ایران خودرو در بخش فرهنگی تبلیغات مشغول به کارشد.
مستندات بیان کننده این امر است که مدت 10سال در این شرکت خودرو سازی خدمت کرد؛ احساس تکلیف نسبت به دین و عشق به ائمه اطهار سبب شد جنگ با دشمن تکفیری را بر زندگی آرام ، آسایش و رفاه ترجیح دهد لذا برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) ابتدا از طریق تیپ فاطمیون با یک پاسپورت افغانی راهی سوریه شد.
شهید تمام زاده برای آشنایی با زبان افغانی زحمت زیادی کشید و مطالعات بسیاری نمود؛ و بعد از گذشت مدتی در سوریه با ابو حامد یعنی همان شهید توسلی آشنا شد؛ این آشنایی و راهنمایی های او سبب شد علی در بخش فرهنگی تیپ مشغول فعالیت شود .
بر اساس گفته ها وی چند مرحله به سوریه اعزام شد که آخرین مرحله اعزام در پی فعالیت های تبلیغی جهادی در دفاع از حرم حضرت زینب (س) حوالی شهر حلب صورت گرفت ؛ و در نهایت در جریان عملیات محرم که از ابتدای ماه محرم آغاز شده بود به شهادت رسید.
شهید حجت الااسلام علی تمام زاده با نام جهادی ابو هادی از رزمندگان ایرانی تیپ فاطمیون بود که پیکر پاکش پس از یک شبانه روز ما بین نیروهای مقاومت و دشمن قرارداشت ، با تلاش رزمندگان اسلام بازگردانده شد و با انتقال به ایران توسط جامعه کارگری شرکت ایران خودرو تشیع شد.
مادر شهید، نذرتان قبول شد
امام جمعه کرج به منزل شهید تمام زاده آمدند، این مادر غیور و انقلابی به حجت الاسلام همدانی میگفت: "علی در دوران ابتدایی یک انشا نوشته بود و در پایان متنش نوشته بود که میخواهم شهید بشوم؛ برگه انشا را روی قلبم گذاشتم، خدا را شکر که به آرزویش رسید، ان شاءالله که شهادتش مبارک باشد. علی تمام زاده در حادثه ها خاموش نبود. بلکه سردمدار بود. او جوانی مخلص، خوش رو و خوش خنده بود. همه رفقا به او میگفتند: آخر شهید میشوی و علی در جواب میگفت: بادمجان بم آفت ندارد."
مادر شهید تمام زاده در معراج شهدا میگفت: "دیشب بی بی زینب (س) را در خواب دیدم، به من گفته شد «نذرتان قبول شد» و ظاهرا این بشارت را در خواب به این شیر زن داده بودند."
از زبان کمیل جمشیدی در اربعین 1393
شب ساعت 10:30 بود رسیدیم ورودی بغداد (ظاهرا تو بغداد ساعت 9 به بعد حکومت نظامی بود و ایست بازرسی ها شدید) نمیدونم چه جوری! ولی ایست بازرسی هارو رد کردیم...
باید وارد یه شهرک شیعه نشین تو بغداد می شدیم، حلقه امنیتی شهرک خیلی محکم بود (تقریبا 70% بمب هایی که تو بغداد منفجر می شد، مربوط به این شهرک بود)
رسیدیم به مهم ترین ایست بازرسی: که ورودی شهرک بود، اون رفیق عراقی که فهمیده بود پاسپورت نداریم،گفت : رد شدن از اینجا ممکن نیست، اگه بفهمن بدون پاسپورت اومدید...
بالاخره با کلی استرس رسیدیم به ایست بازرسی، همه رو پیاده کردن. من و حاجی دو نفر آخر بودیم. افسر عراقی از نوک پا تا موی سرمونو گشت، دوبارم گشت...
تفتیش که تموم شد، یه غول اومد جلو گفت کارت شناسائی
من هول کردم، آروم گفتم حاجی این جا کارت ملی هم قبول می کنن؟
حاجی: هیــــس!! و جعلنا بخون...
دوتایی شروع کردیم:
" وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ "
والله قسم همین که مامور رسید به حاجی، گفت خوب دیگه همه چی درسته، شما هم برید سوار بشید...
این اتفاق واسه من عجیب نبود، اما اون رفیق عراقی تا روزی که ازش جدا بشیم گیر داده بود به حاجی که جریان اون ایست بازرسی چیه بود؟!
حاجی با همین "و جعلنا" تا شهادت رفت.
از آخرین دل نوشته های شیخ شهید علی تمام زاده
جمعه ساعت چهار صبح بود که رسیدم خونه؛
سر راه به مادر و خواهرها که بی صبرانه منتظرم بودن هم سری زدم اومده بودن استقبال.
شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان مصادف بود با شب قدر یک ساعت از نیمه شب گذشته بود که هواپیما تو فرودگاه امام، زمین نشست.
چند ساعتی از شب قدر رو تو آسمون گذروندیم! میگن آدما هر چی از زمین فاصله بگیرین به خدا نزدیکترن!...
ما هم که یازده هزار پایی زمین بودیم و یازده هزار قدم به خدا نزدیک تر
به قول شهید مهدی صابری بالای بالای ابرها پرواز می کردیم...
بی خبر رفتم اما با دست پر برگشتم.
کوله باری از ناگفته ها دارم که به خواست خدا به مرور براتون بازگو می کنم…
از سرزمین زیتون ها (سوریه) برگشتم.
دوماه بین فرشته ها بودم و این دومین سفر من در این چند ماه بود .
به قول قیصر امین پور:
گر چه چون موج مرا شوق ز خود رستن بود
موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود
چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت
همه طول سفر یک چمدان بستن بود
وصیت نامه :
با نام و یاد خداوند مهربان و با درورد به ارواح طیبه شهدای جهان اسلام و با سلام و دعای خیر به پیشگاه آقا صاحب الزمان(عج) و آرزوی سر سلامتی رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای(دام عزه) شب عملیات است و رزمندگان با تجهیزات عازم خط نبرد حق علیه باطل هستند. این عملیات از آن جا اهمیت فراوان نسبت به دیگر عملیات ها دارد که برای دفاع از شیعیان مظلوم شهرهای سوریه تدارک دیده شده است، مردم مظلومی که ماه ها در محاصره هستند و تنها از طریق هلیکوپتر آذوقه دریافت می کنند.
حتی از این که کی یک شکم سیر نان خالی بخورند عاجزند و به قدری در مزیقه هستند که آرد را با پوست درختان دیگر خمیر می کنند تا حجم زیادی پیدا کند و بتوانند چند روزی بیشتر محاصره را تحمل کنند. انشالله با غیرت رزمندگان حزب الله، برادران ایرانی، فاطمیون، حیدریون، زینبیون و ... این محاصره خواهد شکست و پیروزی از آن مومنین و متقین است.
چند کلامی با پدر و مادر عزیزم. پدر خوب و مهربانم و مادر عزیزتر از جانم از شما به خاطر این که فرزندتان را با راه و مکتب اهل بیت(صلوات الله علیهم) آشنا کردید تشکر می کنم و ممنونم. ممنونم از این که پدر مهربان من با نان حلال مرا بزرگ کرد و مادر خوبم با مجلس روضه اهل بین و محبت آن ها تربیتم نمود. هیچ گاه عرق های پدر را زیر تیغ تابستان و در اوج گرما که با زبان روزه کارگری می کرد تا نان حلال و طیب و طاهری بر سر سفره خانواده خود بگذارد را فراموش نمی کنم، کودک بودم اما آن زحمات هیچ گاه فراموش شدنی نیست و هیچ گاه محبت مادرانه را که با اشک روضه اهل بیت عجین شده بود را از یاد نخواهم برد. همه چیز ما از اهل بیت است چرا که این ها وسیله هستند، اسباب و وسیله نجات همه انسان ها به صوری کشتی نجات اهل بیت هستند و بس.
امشب دوم محرم است و بچه ها برای امام حسین (علیه السلام) سید و سالار و سرور همه آزاد مردان جهان عزاداری می کنند. ماهم اقتدا کردیم به امام حق طلبان و کربلایی شدیم.
چند کلامی با فرزندانم؛ فاطمه عزیزم، دختر خوب، پاک و متدین، نجیب، با وقار، خانم، مهربان و قشنگ من. خیلی دوست داشتم همین الان دستت را بسان رسول الله(صل الله علیه واله) که دست فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را می بوسید، می بوسیدم چرا که تو هم نام فاطمه زهرا(س) هستی. برایم خیلی عزیزی، خیلی. همیشه دوستت داشتم و الان خدا می داند چقدر دوستت دارم، خدا می داند و بس.
دخترم اگر در زندگی از من اذیت شدی و آزاری دیدی، عصبانیت و دعوای پدر دختری دیدی حلالم کن که سخت محتاجم. دوستت دارم عزیزم.
و آقا محمد هادی، پسر قشنگ و خوشگل من، من برای عزت دین اسلام به جهاد رفتم. پسر خوب و رئوفم، خدا می داند که یک دل سیر دلم برایت تنگ شده و دوست دارم بغلت بگیرم و دور سرم بچرخانمت. عزیزم اگر از سن طفولیت عبور کردی پسر مودبی برای مادرت باش، عصای خانواده باش، مسیر اهل بیت را فراموش نکن، با افراد با ایمان نشست و برخاست کن، دوستان با ایمان انتخاب کن، همیشه توکلت به خدای مهربان باشد، از اهل بیت عصمت و طهارت مدد بگیر و آن ها را وسیله برای رسیدن به خدا انتخاب کن، سختی ها را بر جان بخر و بدان که پیروزی از آن متقین است. دوستت دارم کوچولوی دوست داشتنی من.
چند کلامی با خواهران و برادران عزیزم، خواهران مهربانم دوستتان دارم. بدانید مهر و محبت همه شما در قلب من بوده و خواهد بود. راه اهل بیت عصمت و طهارت را بروید و نمازتان فراموش نشود. دوست و یاور همدیگر باشید. کانون خانواده را مثل همیشه گرم نگاه دارید، دوستتان دارم.
چند کلامی با همه دوستان و آشنایانم؛ بدانید من برای هیچ چیز به سوریه نرفتم که اهداف مادی داشته باشم. راه برای هدف مقدس دفاع از نوامیس و کیان مسلمین و برای مقابله با استکبار و راس آن رژیم جعلی و سفاک اسرائیل، رژیم کودک کش و جنایت پیشه رژیم صهیونیستی هرچه در توان دارید بر این این رژیم جعلی فریاد بکشید و خشم و نفرتتان را نثار آن ها کنید. کینه های انقلابیون رسوب نگیرد و فراموش نکنید که همه ما شیعه علی ابن ابی طالب (ع) هستیم. شیعه علی علیه السلام ذلت نمی پذیرد.
آقا و مولای ما حسین ابن علی علیه السلام هم تن به ذلت نداد. آشنایان و دوستان خوبم همه شما مرا حلال کنید. از پدرم خانم و مادر خانم عزیزم نیز التماس دعای شدید دارم و مهر و محبت همه شما در قلب من است. از مادر خوبم، خواهرهای خوبم، خواهر خانم ها و بستگان می خوام مراقب خانواده من باشند و صله رحم فراموشتان نشود، رفت و آمدتان را با خانواده بعد از من ادامه دهید.
همه شما را به خدای سبحان می سپارم. ظهور حضرت مهدی(عج) نزدیک است و چه بسا (اگر لیاقت داشته باشیم) دوباره رجعت کنیم (انشالله). همیشه پشت سر رهبر فرزانه انقلاب حرکت کنید. از دوستان و آشنایانی که فراموش کردم نامشان را ببرم پوزش می خواهم.
یا علی، علی تمام زاده (ابوهادی)
یکی از دوستان نزدیک این شهید می گوید : "از قدیم خانواده علی را می شناسم مادر شهید تمام زاده زنی مومن، فعال و انقلابی بودند و در بحث دفاع از انقلاب اسلامی بسیار غیور و با غیرت بودند و هستند ، علی هم به واسطه این مادر یک حزب اللهی تمام عیار شد؛ بچه های کرج او را با لقب «شیر حزب الله کرج» میشناسند. مادر علی در همه برنامه های انقلابی اعم از درگیری ها ی که باید برای حفظ انقلاب می شد ویا مراسم های فرهنگی انقلابی او را به میدان میفرستاد."
به گفته یکی از دوستان، روزی که پیکر شهید تمام زاده را به معراج شهدا آوردند حاج خانم (مادر شهید) با چنان صلابتی وارد معراج شدند که وقتی او را دیدم واقعا احساس افتخار کردم، با همان صلابت خاصش به رفقای پسرش نگاهی کرد و گفت: " آمدید که به من تبریک بگویید؟ این لباس سیاهی که پوشیده ام برای شهادت پسرم نیست برای عزای امام حسین (ع) است ."
منابع موجود حاکی از آن است که ، دوران تحصیلات ابتدایی ، راهنمایی و هنرستان فنی را با موفقیت به پایان رساند ، با توجه به علاقه بسیار به فراگیری علوم دینی در سن 18 سالگی وارد حوزه علمیه ایروانی شد و دروس حزوی را تا مقطع سطح 2 ادامه داد و سپس در شرکت ایران خودرو در بخش فرهنگی تبلیغات مشغول به کارشد.
مستندات بیان کننده این امر است که مدت 10سال در این شرکت خودرو سازی خدمت کرد؛ احساس تکلیف نسبت به دین و عشق به ائمه اطهار سبب شد جنگ با دشمن تکفیری را بر زندگی آرام ، آسایش و رفاه ترجیح دهد لذا برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) ابتدا از طریق تیپ فاطمیون با یک پاسپورت افغانی راهی سوریه شد.
شهید تمام زاده برای آشنایی با زبان افغانی زحمت زیادی کشید و مطالعات بسیاری نمود؛ و بعد از گذشت مدتی در سوریه با ابو حامد یعنی همان شهید توسلی آشنا شد؛ این آشنایی و راهنمایی های او سبب شد علی در بخش فرهنگی تیپ مشغول فعالیت شود .
بر اساس گفته ها وی چند مرحله به سوریه اعزام شد که آخرین مرحله اعزام در پی فعالیت های تبلیغی جهادی در دفاع از حرم حضرت زینب (س) حوالی شهر حلب صورت گرفت ؛ و در نهایت در جریان عملیات محرم که از ابتدای ماه محرم آغاز شده بود به شهادت رسید.
شهید حجت الااسلام علی تمام زاده با نام جهادی ابو هادی از رزمندگان ایرانی تیپ فاطمیون بود که پیکر پاکش پس از یک شبانه روز ما بین نیروهای مقاومت و دشمن قرارداشت ، با تلاش رزمندگان اسلام بازگردانده شد و با انتقال به ایران توسط جامعه کارگری شرکت ایران خودرو تشیع شد.
مادر شهید، نذرتان قبول شد
امام جمعه کرج به منزل شهید تمام زاده آمدند، این مادر غیور و انقلابی به حجت الاسلام همدانی میگفت: "علی در دوران ابتدایی یک انشا نوشته بود و در پایان متنش نوشته بود که میخواهم شهید بشوم؛ برگه انشا را روی قلبم گذاشتم، خدا را شکر که به آرزویش رسید، ان شاءالله که شهادتش مبارک باشد. علی تمام زاده در حادثه ها خاموش نبود. بلکه سردمدار بود. او جوانی مخلص، خوش رو و خوش خنده بود. همه رفقا به او میگفتند: آخر شهید میشوی و علی در جواب میگفت: بادمجان بم آفت ندارد."
مادر شهید تمام زاده در معراج شهدا میگفت: "دیشب بی بی زینب (س) را در خواب دیدم، به من گفته شد «نذرتان قبول شد» و ظاهرا این بشارت را در خواب به این شیر زن داده بودند."
از زبان کمیل جمشیدی در اربعین 1393
شب ساعت 10:30 بود رسیدیم ورودی بغداد (ظاهرا تو بغداد ساعت 9 به بعد حکومت نظامی بود و ایست بازرسی ها شدید) نمیدونم چه جوری! ولی ایست بازرسی هارو رد کردیم...
باید وارد یه شهرک شیعه نشین تو بغداد می شدیم، حلقه امنیتی شهرک خیلی محکم بود (تقریبا 70% بمب هایی که تو بغداد منفجر می شد، مربوط به این شهرک بود)
رسیدیم به مهم ترین ایست بازرسی: که ورودی شهرک بود، اون رفیق عراقی که فهمیده بود پاسپورت نداریم،گفت : رد شدن از اینجا ممکن نیست، اگه بفهمن بدون پاسپورت اومدید...
بالاخره با کلی استرس رسیدیم به ایست بازرسی، همه رو پیاده کردن. من و حاجی دو نفر آخر بودیم. افسر عراقی از نوک پا تا موی سرمونو گشت، دوبارم گشت...
تفتیش که تموم شد، یه غول اومد جلو گفت کارت شناسائی
من هول کردم، آروم گفتم حاجی این جا کارت ملی هم قبول می کنن؟
حاجی: هیــــس!! و جعلنا بخون...
دوتایی شروع کردیم:
" وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ "
والله قسم همین که مامور رسید به حاجی، گفت خوب دیگه همه چی درسته، شما هم برید سوار بشید...
این اتفاق واسه من عجیب نبود، اما اون رفیق عراقی تا روزی که ازش جدا بشیم گیر داده بود به حاجی که جریان اون ایست بازرسی چیه بود؟!
حاجی با همین "و جعلنا" تا شهادت رفت.
از آخرین دل نوشته های شیخ شهید علی تمام زاده
جمعه ساعت چهار صبح بود که رسیدم خونه؛
سر راه به مادر و خواهرها که بی صبرانه منتظرم بودن هم سری زدم اومده بودن استقبال.
شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان مصادف بود با شب قدر یک ساعت از نیمه شب گذشته بود که هواپیما تو فرودگاه امام، زمین نشست.
چند ساعتی از شب قدر رو تو آسمون گذروندیم! میگن آدما هر چی از زمین فاصله بگیرین به خدا نزدیکترن!...
ما هم که یازده هزار پایی زمین بودیم و یازده هزار قدم به خدا نزدیک تر
به قول شهید مهدی صابری بالای بالای ابرها پرواز می کردیم...
بی خبر رفتم اما با دست پر برگشتم.
کوله باری از ناگفته ها دارم که به خواست خدا به مرور براتون بازگو می کنم…
از سرزمین زیتون ها (سوریه) برگشتم.
دوماه بین فرشته ها بودم و این دومین سفر من در این چند ماه بود .
به قول قیصر امین پور:
گر چه چون موج مرا شوق ز خود رستن بود
موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود
چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت
همه طول سفر یک چمدان بستن بود
وصیت نامه :
با نام و یاد خداوند مهربان و با درورد به ارواح طیبه شهدای جهان اسلام و با سلام و دعای خیر به پیشگاه آقا صاحب الزمان(عج) و آرزوی سر سلامتی رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای(دام عزه) شب عملیات است و رزمندگان با تجهیزات عازم خط نبرد حق علیه باطل هستند. این عملیات از آن جا اهمیت فراوان نسبت به دیگر عملیات ها دارد که برای دفاع از شیعیان مظلوم شهرهای سوریه تدارک دیده شده است، مردم مظلومی که ماه ها در محاصره هستند و تنها از طریق هلیکوپتر آذوقه دریافت می کنند.
حتی از این که کی یک شکم سیر نان خالی بخورند عاجزند و به قدری در مزیقه هستند که آرد را با پوست درختان دیگر خمیر می کنند تا حجم زیادی پیدا کند و بتوانند چند روزی بیشتر محاصره را تحمل کنند. انشالله با غیرت رزمندگان حزب الله، برادران ایرانی، فاطمیون، حیدریون، زینبیون و ... این محاصره خواهد شکست و پیروزی از آن مومنین و متقین است.
چند کلامی با پدر و مادر عزیزم. پدر خوب و مهربانم و مادر عزیزتر از جانم از شما به خاطر این که فرزندتان را با راه و مکتب اهل بیت(صلوات الله علیهم) آشنا کردید تشکر می کنم و ممنونم. ممنونم از این که پدر مهربان من با نان حلال مرا بزرگ کرد و مادر خوبم با مجلس روضه اهل بین و محبت آن ها تربیتم نمود. هیچ گاه عرق های پدر را زیر تیغ تابستان و در اوج گرما که با زبان روزه کارگری می کرد تا نان حلال و طیب و طاهری بر سر سفره خانواده خود بگذارد را فراموش نمی کنم، کودک بودم اما آن زحمات هیچ گاه فراموش شدنی نیست و هیچ گاه محبت مادرانه را که با اشک روضه اهل بیت عجین شده بود را از یاد نخواهم برد. همه چیز ما از اهل بیت است چرا که این ها وسیله هستند، اسباب و وسیله نجات همه انسان ها به صوری کشتی نجات اهل بیت هستند و بس.
امشب دوم محرم است و بچه ها برای امام حسین (علیه السلام) سید و سالار و سرور همه آزاد مردان جهان عزاداری می کنند. ماهم اقتدا کردیم به امام حق طلبان و کربلایی شدیم.
چند کلامی با فرزندانم؛ فاطمه عزیزم، دختر خوب، پاک و متدین، نجیب، با وقار، خانم، مهربان و قشنگ من. خیلی دوست داشتم همین الان دستت را بسان رسول الله(صل الله علیه واله) که دست فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را می بوسید، می بوسیدم چرا که تو هم نام فاطمه زهرا(س) هستی. برایم خیلی عزیزی، خیلی. همیشه دوستت داشتم و الان خدا می داند چقدر دوستت دارم، خدا می داند و بس.
دخترم اگر در زندگی از من اذیت شدی و آزاری دیدی، عصبانیت و دعوای پدر دختری دیدی حلالم کن که سخت محتاجم. دوستت دارم عزیزم.
و آقا محمد هادی، پسر قشنگ و خوشگل من، من برای عزت دین اسلام به جهاد رفتم. پسر خوب و رئوفم، خدا می داند که یک دل سیر دلم برایت تنگ شده و دوست دارم بغلت بگیرم و دور سرم بچرخانمت. عزیزم اگر از سن طفولیت عبور کردی پسر مودبی برای مادرت باش، عصای خانواده باش، مسیر اهل بیت را فراموش نکن، با افراد با ایمان نشست و برخاست کن، دوستان با ایمان انتخاب کن، همیشه توکلت به خدای مهربان باشد، از اهل بیت عصمت و طهارت مدد بگیر و آن ها را وسیله برای رسیدن به خدا انتخاب کن، سختی ها را بر جان بخر و بدان که پیروزی از آن متقین است. دوستت دارم کوچولوی دوست داشتنی من.
چند کلامی با خواهران و برادران عزیزم، خواهران مهربانم دوستتان دارم. بدانید مهر و محبت همه شما در قلب من بوده و خواهد بود. راه اهل بیت عصمت و طهارت را بروید و نمازتان فراموش نشود. دوست و یاور همدیگر باشید. کانون خانواده را مثل همیشه گرم نگاه دارید، دوستتان دارم.
چند کلامی با همه دوستان و آشنایانم؛ بدانید من برای هیچ چیز به سوریه نرفتم که اهداف مادی داشته باشم. راه برای هدف مقدس دفاع از نوامیس و کیان مسلمین و برای مقابله با استکبار و راس آن رژیم جعلی و سفاک اسرائیل، رژیم کودک کش و جنایت پیشه رژیم صهیونیستی هرچه در توان دارید بر این این رژیم جعلی فریاد بکشید و خشم و نفرتتان را نثار آن ها کنید. کینه های انقلابیون رسوب نگیرد و فراموش نکنید که همه ما شیعه علی ابن ابی طالب (ع) هستیم. شیعه علی علیه السلام ذلت نمی پذیرد.
آقا و مولای ما حسین ابن علی علیه السلام هم تن به ذلت نداد. آشنایان و دوستان خوبم همه شما مرا حلال کنید. از پدرم خانم و مادر خانم عزیزم نیز التماس دعای شدید دارم و مهر و محبت همه شما در قلب من است. از مادر خوبم، خواهرهای خوبم، خواهر خانم ها و بستگان می خوام مراقب خانواده من باشند و صله رحم فراموشتان نشود، رفت و آمدتان را با خانواده بعد از من ادامه دهید.
همه شما را به خدای سبحان می سپارم. ظهور حضرت مهدی(عج) نزدیک است و چه بسا (اگر لیاقت داشته باشیم) دوباره رجعت کنیم (انشالله). همیشه پشت سر رهبر فرزانه انقلاب حرکت کنید. از دوستان و آشنایانی که فراموش کردم نامشان را ببرم پوزش می خواهم.
یا علی، علی تمام زاده (ابوهادی)
یکی از دوستان نزدیک این شهید می گوید : "از قدیم خانواده علی را می شناسم مادر شهید تمام زاده زنی مومن، فعال و انقلابی بودند و در بحث دفاع از انقلاب اسلامی بسیار غیور و با غیرت بودند و هستند ، علی هم به واسطه این مادر یک حزب اللهی تمام عیار شد؛ بچه های کرج او را با لقب «شیر حزب الله کرج» میشناسند. مادر علی در همه برنامه های انقلابی اعم از درگیری ها ی که باید برای حفظ انقلاب می شد ویا مراسم های فرهنگی انقلابی او را به میدان میفرستاد."
به گفته یکی از دوستان، روزی که پیکر شهید تمام زاده را به معراج شهدا آوردند حاج خانم (مادر شهید) با چنان صلابتی وارد معراج شدند که وقتی او را دیدم واقعا احساس افتخار کردم، با همان صلابت خاصش به رفقای پسرش نگاهی کرد و گفت: " آمدید که به من تبریک بگویید؟ این لباس سیاهی که پوشیده ام برای شهادت پسرم نیست برای عزای امام حسین (ع) است ."
منابع موجود حاکی از آن است که ، دوران تحصیلات ابتدایی ، راهنمایی و هنرستان فنی را با موفقیت به پایان رساند ، با توجه به علاقه بسیار به فراگیری علوم دینی در سن 18 سالگی وارد حوزه علمیه ایروانی شد و دروس حزوی را تا مقطع سطح 2 ادامه داد و سپس در شرکت ایران خودرو در بخش فرهنگی تبلیغات مشغول به کارشد.
مستندات بیان کننده این امر است که مدت 10سال در این شرکت خودرو سازی خدمت کرد؛ احساس تکلیف نسبت به دین و عشق به ائمه اطهار سبب شد جنگ با دشمن تکفیری را بر زندگی آرام ، آسایش و رفاه ترجیح دهد لذا برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) ابتدا از طریق تیپ فاطمیون با یک پاسپورت افغانی راهی سوریه شد.
شهید تمام زاده برای آشنایی با زبان افغانی زحمت زیادی کشید و مطالعات بسیاری نمود؛ و بعد از گذشت مدتی در سوریه با ابو حامد یعنی همان شهید توسلی آشنا شد؛ این آشنایی و راهنمایی های او سبب شد علی در بخش فرهنگی تیپ مشغول فعالیت شود .
بر اساس گفته ها وی چند مرحله به سوریه اعزام شد که آخرین مرحله اعزام در پی فعالیت های تبلیغی جهادی در دفاع از حرم حضرت زینب (س) حوالی شهر حلب صورت گرفت ؛ و در نهایت در جریان عملیات محرم که از ابتدای ماه محرم آغاز شده بود به شهادت رسید.
شهید حجت الااسلام علی تمام زاده با نام جهادی ابو هادی از رزمندگان ایرانی تیپ فاطمیون بود که پیکر پاکش پس از یک شبانه روز ما بین نیروهای مقاومت و دشمن قرارداشت ، با تلاش رزمندگان اسلام بازگردانده شد و با انتقال به ایران توسط جامعه کارگری شرکت ایران خودرو تشیع شد.
مادر شهید، نذرتان قبول شد
امام جمعه کرج به منزل شهید تمام زاده آمدند، این مادر غیور و انقلابی به حجت الاسلام همدانی میگفت: "علی در دوران ابتدایی یک انشا نوشته بود و در پایان متنش نوشته بود که میخواهم شهید بشوم؛ برگه انشا را روی قلبم گذاشتم، خدا را شکر که به آرزویش رسید، ان شاءالله که شهادتش مبارک باشد. علی تمام زاده در حادثه ها خاموش نبود. بلکه سردمدار بود. او جوانی مخلص، خوش رو و خوش خنده بود. همه رفقا به او میگفتند: آخر شهید میشوی و علی در جواب میگفت: بادمجان بم آفت ندارد."
مادر شهید تمام زاده در معراج شهدا میگفت: "دیشب بی بی زینب (س) را در خواب دیدم، به من گفته شد «نذرتان قبول شد» و ظاهرا این بشارت را در خواب به این شیر زن داده بودند."
از زبان کمیل جمشیدی در اربعین 1393
شب ساعت 10:30 بود رسیدیم ورودی بغداد (ظاهرا تو بغداد ساعت 9 به بعد حکومت نظامی بود و ایست بازرسی ها شدید) نمیدونم چه جوری! ولی ایست بازرسی هارو رد کردیم...
باید وارد یه شهرک شیعه نشین تو بغداد می شدیم، حلقه امنیتی شهرک خیلی محکم بود (تقریبا 70% بمب هایی که تو بغداد منفجر می شد، مربوط به این شهرک بود)
رسیدیم به مهم ترین ایست بازرسی: که ورودی شهرک بود، اون رفیق عراقی که فهمیده بود پاسپورت نداریم،گفت : رد شدن از اینجا ممکن نیست، اگه بفهمن بدون پاسپورت اومدید...
بالاخره با کلی استرس رسیدیم به ایست بازرسی، همه رو پیاده کردن. من و حاجی دو نفر آخر بودیم. افسر عراقی از نوک پا تا موی سرمونو گشت، دوبارم گشت...
تفتیش که تموم شد، یه غول اومد جلو گفت کارت شناسائی
من هول کردم، آروم گفتم حاجی این جا کارت ملی هم قبول می کنن؟
حاجی: هیــــس!! و جعلنا بخون...
دوتایی شروع کردیم:
" وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ "
والله قسم همین که مامور رسید به حاجی، گفت خوب دیگه همه چی درسته، شما هم برید سوار بشید...
این اتفاق واسه من عجیب نبود، اما اون رفیق عراقی تا روزی که ازش جدا بشیم گیر داده بود به حاجی که جریان اون ایست بازرسی چیه بود؟!
حاجی با همین "و جعلنا" تا شهادت رفت.
از آخرین دل نوشته های شیخ شهید علی تمام زاده
جمعه ساعت چهار صبح بود که رسیدم خونه؛
سر راه به مادر و خواهرها که بی صبرانه منتظرم بودن هم سری زدم اومده بودن استقبال.
شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان مصادف بود با شب قدر یک ساعت از نیمه شب گذشته بود که هواپیما تو فرودگاه امام، زمین نشست.
چند ساعتی از شب قدر رو تو آسمون گذروندیم! میگن آدما هر چی از زمین فاصله بگیرین به خدا نزدیکترن!...
ما هم که یازده هزار پایی زمین بودیم و یازده هزار قدم به خدا نزدیک تر
به قول شهید مهدی صابری بالای بالای ابرها پرواز می کردیم...
بی خبر رفتم اما با دست پر برگشتم.
کوله باری از ناگفته ها دارم که به خواست خدا به مرور براتون بازگو می کنم…
از سرزمین زیتون ها (سوریه) برگشتم.
دوماه بین فرشته ها بودم و این دومین سفر من در این چند ماه بود .
به قول قیصر امین پور:
گر چه چون موج مرا شوق ز خود رستن بود
موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود
چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت
همه طول سفر یک چمدان بستن بود
وصیت نامه :
با نام و یاد خداوند مهربان و با درورد به ارواح طیبه شهدای جهان اسلام و با سلام و دعای خیر به پیشگاه آقا صاحب الزمان(عج) و آرزوی سر سلامتی رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای(دام عزه) شب عملیات است و رزمندگان با تجهیزات عازم خط نبرد حق علیه باطل هستند. این عملیات از آن جا اهمیت فراوان نسبت به دیگر عملیات ها دارد که برای دفاع از شیعیان مظلوم شهرهای سوریه تدارک دیده شده است، مردم مظلومی که ماه ها در محاصره هستند و تنها از طریق هلیکوپتر آذوقه دریافت می کنند.
حتی از این که کی یک شکم سیر نان خالی بخورند عاجزند و به قدری در مزیقه هستند که آرد را با پوست درختان دیگر خمیر می کنند تا حجم زیادی پیدا کند و بتوانند چند روزی بیشتر محاصره را تحمل کنند. انشالله با غیرت رزمندگان حزب الله، برادران ایرانی، فاطمیون، حیدریون، زینبیون و ... این محاصره خواهد شکست و پیروزی از آن مومنین و متقین است.
چند کلامی با پدر و مادر عزیزم. پدر خوب و مهربانم و مادر عزیزتر از جانم از شما به خاطر این که فرزندتان را با راه و مکتب اهل بیت(صلوات الله علیهم) آشنا کردید تشکر می کنم و ممنونم. ممنونم از این که پدر مهربان من با نان حلال مرا بزرگ کرد و مادر خوبم با مجلس روضه اهل بین و محبت آن ها تربیتم نمود. هیچ گاه عرق های پدر را زیر تیغ تابستان و در اوج گرما که با زبان روزه کارگری می کرد تا نان حلال و طیب و طاهری بر سر سفره خانواده خود بگذارد را فراموش نمی کنم، کودک بودم اما آن زحمات هیچ گاه فراموش شدنی نیست و هیچ گاه محبت مادرانه را که با اشک روضه اهل بیت عجین شده بود را از یاد نخواهم برد. همه چیز ما از اهل بیت است چرا که این ها وسیله هستند، اسباب و وسیله نجات همه انسان ها به صوری کشتی نجات اهل بیت هستند و بس.
امشب دوم محرم است و بچه ها برای امام حسین (علیه السلام) سید و سالار و سرور همه آزاد مردان جهان عزاداری می کنند. ماهم اقتدا کردیم به امام حق طلبان و کربلایی شدیم.
چند کلامی با فرزندانم؛ فاطمه عزیزم، دختر خوب، پاک و متدین، نجیب، با وقار، خانم، مهربان و قشنگ من. خیلی دوست داشتم همین الان دستت را بسان رسول الله(صل الله علیه واله) که دست فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را می بوسید، می بوسیدم چرا که تو هم نام فاطمه زهرا(س) هستی. برایم خیلی عزیزی، خیلی. همیشه دوستت داشتم و الان خدا می داند چقدر دوستت دارم، خدا می داند و بس.
دخترم اگر در زندگی از من اذیت شدی و آزاری دیدی، عصبانیت و دعوای پدر دختری دیدی حلالم کن که سخت محتاجم. دوستت دارم عزیزم.
و آقا محمد هادی، پسر قشنگ و خوشگل من، من برای عزت دین اسلام به جهاد رفتم. پسر خوب و رئوفم، خدا می داند که یک دل سیر دلم برایت تنگ شده و دوست دارم بغلت بگیرم و دور سرم بچرخانمت. عزیزم اگر از سن طفولیت عبور کردی پسر مودبی برای مادرت باش، عصای خانواده باش، مسیر اهل بیت را فراموش نکن، با افراد با ایمان نشست و برخاست کن، دوستان با ایمان انتخاب کن، همیشه توکلت به خدای مهربان باشد، از اهل بیت عصمت و طهارت مدد بگیر و آن ها را وسیله برای رسیدن به خدا انتخاب کن، سختی ها را بر جان بخر و بدان که پیروزی از آن متقین است. دوستت دارم کوچولوی دوست داشتنی من.
چند کلامی با خواهران و برادران عزیزم، خواهران مهربانم دوستتان دارم. بدانید مهر و محبت همه شما در قلب من بوده و خواهد بود. راه اهل بیت عصمت و طهارت را بروید و نمازتان فراموش نشود. دوست و یاور همدیگر باشید. کانون خانواده را مثل همیشه گرم نگاه دارید، دوستتان دارم.
چند کلامی با همه دوستان و آشنایانم؛ بدانید من برای هیچ چیز به سوریه نرفتم که اهداف مادی داشته باشم. راه برای هدف مقدس دفاع از نوامیس و کیان مسلمین و برای مقابله با استکبار و راس آن رژیم جعلی و سفاک اسرائیل، رژیم کودک کش و جنایت پیشه رژیم صهیونیستی هرچه در توان دارید بر این این رژیم جعلی فریاد بکشید و خشم و نفرتتان را نثار آن ها کنید. کینه های انقلابیون رسوب نگیرد و فراموش نکنید که همه ما شیعه علی ابن ابی طالب (ع) هستیم. شیعه علی علیه السلام ذلت نمی پذیرد.
آقا و مولای ما حسین ابن علی علیه السلام هم تن به ذلت نداد. آشنایان و دوستان خوبم همه شما مرا حلال کنید. از پدرم خانم و مادر خانم عزیزم نیز التماس دعای شدید دارم و مهر و محبت همه شما در قلب من است. از مادر خوبم، خواهرهای خوبم، خواهر خانم ها و بستگان می خوام مراقب خانواده من باشند و صله رحم فراموشتان نشود، رفت و آمدتان را با خانواده بعد از من ادامه دهید.
همه شما را به خدای سبحان می سپارم. ظهور حضرت مهدی(عج) نزدیک است و چه بسا (اگر لیاقت داشته باشیم) دوباره رجعت کنیم (انشالله). همیشه پشت سر رهبر فرزانه انقلاب حرکت کنید. از دوستان و آشنایانی که فراموش کردم نامشان را ببرم پوزش می خواهم.
یا علی، علی تمام زاده (ابوهادی)
یکی از دوستان نزدیک این شهید می گوید : "از قدیم خانواده علی را می شناسم مادر شهید تمام زاده زنی مومن، فعال و انقلابی بودند و در بحث دفاع از انقلاب اسلامی بسیار غیور و با غیرت بودند و هستند ، علی هم به واسطه این مادر یک حزب اللهی تمام عیار شد؛ بچه های کرج او را با لقب «شیر حزب الله کرج» میشناسند. مادر علی در همه برنامه های انقلابی اعم از درگیری ها ی که باید برای حفظ انقلاب می شد ویا مراسم های فرهنگی انقلابی او را به میدان میفرستاد."
,به گفته یکی از دوستان، روزی که پیکر شهید تمام زاده را به معراج شهدا آوردند حاج خانم (مادر شهید) با چنان صلابتی وارد معراج شدند که وقتی او را دیدم واقعا احساس افتخار کردم، با همان صلابت خاصش به رفقای پسرش نگاهی کرد و گفت: " آمدید که به من تبریک بگویید؟ این لباس سیاهی که پوشیده ام برای شهادت پسرم نیست برای عزای امام حسین (ع) است ."
,منابع موجود حاکی از آن است که ، دوران تحصیلات ابتدایی ، راهنمایی و هنرستان فنی را با موفقیت به پایان رساند ، با توجه به علاقه بسیار به فراگیری علوم دینی در سن 18 سالگی وارد حوزه علمیه ایروانی شد و دروس حزوی را تا مقطع سطح 2 ادامه داد و سپس در شرکت ایران خودرو در بخش فرهنگی تبلیغات مشغول به کارشد.
,مستندات بیان کننده این امر است که مدت 10سال در این شرکت خودرو سازی خدمت کرد؛ احساس تکلیف نسبت به دین و عشق به ائمه اطهار سبب شد جنگ با دشمن تکفیری را بر زندگی آرام ، آسایش و رفاه ترجیح دهد لذا برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) ابتدا از طریق تیپ فاطمیون با یک پاسپورت افغانی راهی سوریه شد.
,شهید تمام زاده برای آشنایی با زبان افغانی زحمت زیادی کشید و مطالعات بسیاری نمود؛ و بعد از گذشت مدتی در سوریه با ابو حامد یعنی همان شهید توسلی آشنا شد؛ این آشنایی و راهنمایی های او سبب شد علی در بخش فرهنگی تیپ مشغول فعالیت شود .
,بر اساس گفته ها وی چند مرحله به سوریه اعزام شد که آخرین مرحله اعزام در پی فعالیت های تبلیغی جهادی در دفاع از حرم حضرت زینب (س) حوالی شهر حلب صورت گرفت ؛ و در نهایت در جریان عملیات محرم که از ابتدای ماه محرم آغاز شده بود به شهادت رسید.
,شهید حجت الااسلام علی تمام زاده با نام جهادی ابو هادی از رزمندگان ایرانی تیپ فاطمیون بود که پیکر پاکش پس از یک شبانه روز ما بین نیروهای مقاومت و دشمن قرارداشت ، با تلاش رزمندگان اسلام بازگردانده شد و با انتقال به ایران توسط جامعه کارگری شرکت ایران خودرو تشیع شد.
,, ,
مادر شهید، نذرتان قبول شد
, مادر شهید، نذرتان قبول شد,امام جمعه کرج به منزل شهید تمام زاده آمدند، این مادر غیور و انقلابی به حجت الاسلام همدانی میگفت: "علی در دوران ابتدایی یک انشا نوشته بود و در پایان متنش نوشته بود که میخواهم شهید بشوم؛ برگه انشا را روی قلبم گذاشتم، خدا را شکر که به آرزویش رسید، ان شاءالله که شهادتش مبارک باشد. علی تمام زاده در حادثه ها خاموش نبود. بلکه سردمدار بود. او جوانی مخلص، خوش رو و خوش خنده بود. همه رفقا به او میگفتند: آخر شهید میشوی و علی در جواب میگفت: بادمجان بم آفت ندارد."
,مادر شهید تمام زاده در معراج شهدا میگفت: "دیشب بی بی زینب (س) را در خواب دیدم، به من گفته شد «نذرتان قبول شد» و ظاهرا این بشارت را در خواب به این شیر زن داده بودند."
,,
از زبان کمیل جمشیدی در اربعین 1393
, از زبان کمیل جمشیدی در اربعین 1393,شب ساعت 10:30 بود رسیدیم ورودی بغداد (ظاهرا تو بغداد ساعت 9 به بعد حکومت نظامی بود و ایست بازرسی ها شدید) نمیدونم چه جوری! ولی ایست بازرسی هارو رد کردیم...
,باید وارد یه شهرک شیعه نشین تو بغداد می شدیم، حلقه امنیتی شهرک خیلی محکم بود (تقریبا 70% بمب هایی که تو بغداد منفجر می شد، مربوط به این شهرک بود)
,رسیدیم به مهم ترین ایست بازرسی: که ورودی شهرک بود، اون رفیق عراقی که فهمیده بود پاسپورت نداریم،گفت : رد شدن از اینجا ممکن نیست، اگه بفهمن بدون پاسپورت اومدید...
,بالاخره با کلی استرس رسیدیم به ایست بازرسی، همه رو پیاده کردن. من و حاجی دو نفر آخر بودیم. افسر عراقی از نوک پا تا موی سرمونو گشت، دوبارم گشت...
,تفتیش که تموم شد، یه غول اومد جلو گفت کارت شناسائی
,من هول کردم، آروم گفتم حاجی این جا کارت ملی هم قبول می کنن؟
,حاجی: هیــــس!! و جعلنا بخون...
,دوتایی شروع کردیم:
," وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ "
,والله قسم همین که مامور رسید به حاجی، گفت خوب دیگه همه چی درسته، شما هم برید سوار بشید...
,این اتفاق واسه من عجیب نبود، اما اون رفیق عراقی تا روزی که ازش جدا بشیم گیر داده بود به حاجی که جریان اون ایست بازرسی چیه بود؟!
,حاجی با همین "و جعلنا" تا شهادت رفت.
,,
از آخرین دل نوشته های شیخ شهید علی تمام زاده
, از آخرین دل نوشته های شیخ شهید علی تمام زاده,جمعه ساعت چهار صبح بود که رسیدم خونه؛
,سر راه به مادر و خواهرها که بی صبرانه منتظرم بودن هم سری زدم اومده بودن استقبال.
,شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان مصادف بود با شب قدر یک ساعت از نیمه شب گذشته بود که هواپیما تو فرودگاه امام، زمین نشست.
,چند ساعتی از شب قدر رو تو آسمون گذروندیم! میگن آدما هر چی از زمین فاصله بگیرین به خدا نزدیکترن!...
,ما هم که یازده هزار پایی زمین بودیم و یازده هزار قدم به خدا نزدیک تر
,به قول شهید مهدی صابری بالای بالای ابرها پرواز می کردیم...
,بی خبر رفتم اما با دست پر برگشتم.
,کوله باری از ناگفته ها دارم که به خواست خدا به مرور براتون بازگو می کنم…
,از سرزمین زیتون ها (سوریه) برگشتم.
,دوماه بین فرشته ها بودم و این دومین سفر من در این چند ماه بود .
,به قول قیصر امین پور:
,گر چه چون موج مرا شوق ز خود رستن بود
,موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود
,چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت
,همه طول سفر یک چمدان بستن بود
,وصیت نامه :
, وصیت نامه :,با نام و یاد خداوند مهربان و با درورد به ارواح طیبه شهدای جهان اسلام و با سلام و دعای خیر به پیشگاه آقا صاحب الزمان(عج) و آرزوی سر سلامتی رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای(دام عزه) شب عملیات است و رزمندگان با تجهیزات عازم خط نبرد حق علیه باطل هستند. این عملیات از آن جا اهمیت فراوان نسبت به دیگر عملیات ها دارد که برای دفاع از شیعیان مظلوم شهرهای سوریه تدارک دیده شده است، مردم مظلومی که ماه ها در محاصره هستند و تنها از طریق هلیکوپتر آذوقه دریافت می کنند.
,حتی از این که کی یک شکم سیر نان خالی بخورند عاجزند و به قدری در مزیقه هستند که آرد را با پوست درختان دیگر خمیر می کنند تا حجم زیادی پیدا کند و بتوانند چند روزی بیشتر محاصره را تحمل کنند. انشالله با غیرت رزمندگان حزب الله، برادران ایرانی، فاطمیون، حیدریون، زینبیون و ... این محاصره خواهد شکست و پیروزی از آن مومنین و متقین است.
,چند کلامی با پدر و مادر عزیزم. پدر خوب و مهربانم و مادر عزیزتر از جانم از شما به خاطر این که فرزندتان را با راه و مکتب اهل بیت(صلوات الله علیهم) آشنا کردید تشکر می کنم و ممنونم. ممنونم از این که پدر مهربان من با نان حلال مرا بزرگ کرد و مادر خوبم با مجلس روضه اهل بین و محبت آن ها تربیتم نمود. هیچ گاه عرق های پدر را زیر تیغ تابستان و در اوج گرما که با زبان روزه کارگری می کرد تا نان حلال و طیب و طاهری بر سر سفره خانواده خود بگذارد را فراموش نمی کنم، کودک بودم اما آن زحمات هیچ گاه فراموش شدنی نیست و هیچ گاه محبت مادرانه را که با اشک روضه اهل بیت عجین شده بود را از یاد نخواهم برد. همه چیز ما از اهل بیت است چرا که این ها وسیله هستند، اسباب و وسیله نجات همه انسان ها به صوری کشتی نجات اهل بیت هستند و بس.
,امشب دوم محرم است و بچه ها برای امام حسین (علیه السلام) سید و سالار و سرور همه آزاد مردان جهان عزاداری می کنند. ماهم اقتدا کردیم به امام حق طلبان و کربلایی شدیم.
,چند کلامی با فرزندانم؛ فاطمه عزیزم، دختر خوب، پاک و متدین، نجیب، با وقار، خانم، مهربان و قشنگ من. خیلی دوست داشتم همین الان دستت را بسان رسول الله(صل الله علیه واله) که دست فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را می بوسید، می بوسیدم چرا که تو هم نام فاطمه زهرا(س) هستی. برایم خیلی عزیزی، خیلی. همیشه دوستت داشتم و الان خدا می داند چقدر دوستت دارم، خدا می داند و بس.
,دخترم اگر در زندگی از من اذیت شدی و آزاری دیدی، عصبانیت و دعوای پدر دختری دیدی حلالم کن که سخت محتاجم. دوستت دارم عزیزم.
,و آقا محمد هادی، پسر قشنگ و خوشگل من، من برای عزت دین اسلام به جهاد رفتم. پسر خوب و رئوفم، خدا می داند که یک دل سیر دلم برایت تنگ شده و دوست دارم بغلت بگیرم و دور سرم بچرخانمت. عزیزم اگر از سن طفولیت عبور کردی پسر مودبی برای مادرت باش، عصای خانواده باش، مسیر اهل بیت را فراموش نکن، با افراد با ایمان نشست و برخاست کن، دوستان با ایمان انتخاب کن، همیشه توکلت به خدای مهربان باشد، از اهل بیت عصمت و طهارت مدد بگیر و آن ها را وسیله برای رسیدن به خدا انتخاب کن، سختی ها را بر جان بخر و بدان که پیروزی از آن متقین است. دوستت دارم کوچولوی دوست داشتنی من.
,چند کلامی با خواهران و برادران عزیزم، خواهران مهربانم دوستتان دارم. بدانید مهر و محبت همه شما در قلب من بوده و خواهد بود. راه اهل بیت عصمت و طهارت را بروید و نمازتان فراموش نشود. دوست و یاور همدیگر باشید. کانون خانواده را مثل همیشه گرم نگاه دارید، دوستتان دارم.
,چند کلامی با همه دوستان و آشنایانم؛ بدانید من برای هیچ چیز به سوریه نرفتم که اهداف مادی داشته باشم. راه برای هدف مقدس دفاع از نوامیس و کیان مسلمین و برای مقابله با استکبار و راس آن رژیم جعلی و سفاک اسرائیل، رژیم کودک کش و جنایت پیشه رژیم صهیونیستی هرچه در توان دارید بر این این رژیم جعلی فریاد بکشید و خشم و نفرتتان را نثار آن ها کنید. کینه های انقلابیون رسوب نگیرد و فراموش نکنید که همه ما شیعه علی ابن ابی طالب (ع) هستیم. شیعه علی علیه السلام ذلت نمی پذیرد.
,آقا و مولای ما حسین ابن علی علیه السلام هم تن به ذلت نداد. آشنایان و دوستان خوبم همه شما مرا حلال کنید. از پدرم خانم و مادر خانم عزیزم نیز التماس دعای شدید دارم و مهر و محبت همه شما در قلب من است. از مادر خوبم، خواهرهای خوبم، خواهر خانم ها و بستگان می خوام مراقب خانواده من باشند و صله رحم فراموشتان نشود، رفت و آمدتان را با خانواده بعد از من ادامه دهید.
,همه شما را به خدای سبحان می سپارم. ظهور حضرت مهدی(عج) نزدیک است و چه بسا (اگر لیاقت داشته باشیم) دوباره رجعت کنیم (انشالله). همیشه پشت سر رهبر فرزانه انقلاب حرکت کنید. از دوستان و آشنایانی که فراموش کردم نامشان را ببرم پوزش می خواهم.
,یا علی، علی تمام زاده (ابوهادی)
,]
ارسال دیدگاه