به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,,
سانسور کنید!
, سانسور کنید! , سانسور کنید! ,جعفر بلوری در کیهان نوشت:
, جعفر بلوری در کیهان نوشت:, جعفر بلوری در کیهان نوشت:,1- «کرونا» چند ماهی است، تمام کشورهای دنیا را با کمی بالا و پایین، «درگیر» بحرانهای پیچیده و بعضا بیسابقهای کرده است. مدیریتخواندهها میگویند، در شرایط بحرانی بهتر میتوان، عیار مدیر را سنجید. این ویروس ریز اما، علاوه بر سنجش عیار مدیران کشورها، جان، مال، حیثیت، امنیت (جانی و روانی)، شغل، سلامت و حتی تمدن و ارزشهای کشورهای مدعی را مقابل دیدگان تمام دنیا، به «محک» گذاشته است.
, ,
شاید اگر یک سال پیش گفته میشد، یک ویروس از راه رسیده و تمدن و اقتصاد و پرستیژ غرب را به چالش میکشد، گوینده را «متوهم» فرض کرده و او را لایق دادن پاسخ هم نمیدانستیم. امروز اما وقتی «نیویورک تایمز» یکی از مشهورترین رسانههای آمریکایی تیتر میزند: We’re Going Down, Down, Down, Down (ماداریم سقوط، سقوط، سقوط، سقوط میکنیم)، یا وقتی «جوزف نای»، دانشمند آمریکایی علوم سیاسی و یکی از بنیانگذاران نظریه «نئولیبرالیسم» در روابط بینالملل در سایت معتبر Project Syndicate ضمن تصریح بر اینکه، «نظم بینالمللی لیبرالی»
رو به زوال است، به تشریح «نظم جدید» میپردازد، یا «ریچاردهاس»، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا در «فارین افرز» مینویسد، «کرونا افول قدرت آمریکا را سرعت میبخشد»، یا رویترز به نقل از مقامات آمریکایی مینویسد، آمریکا وارد بزرگترین رکود اقتصادی خود در 90 سال اخیر شد، یعنی این ویروس، بزرگتر و قدرتمندتر از آن نامش است!
,
«خسارتهای بزرگ» اقتصادی، یکی از تبعات سنگین این «ویروس کوچک» بوده که گزارشهای منتشرشده نشان میدهد، بزرگترین اقتصادهای دنیا را نیز به خاک سیاه نشانده است. این ویروس بنابر اعلام منابع رسمی در آمریکا شمار بیکاران در این کشور را به بیش از 50 میلیون نفر و شمار کسانی را که غذای کافی برای خوردن ندارند به 30 میلیون نفر (بر اساس برخی گزارشها تا 41 میلیون نفر) رسانده و اگر اوضاع به همین شکلی که هست پیش برود، این ویروس 28 میلیون نفر را هم آواره کوچه و خیابان و «کارتنخواب» خواهد کرد چرا که بسیاری از مردم این کشور دیگر قادر به پرداخت اجارهبها نخواهند بود (بیزینس اینسایدر).
,2- پیش از این در همین ستون طی یادداشتی به تبعات اقتصادی این ویروس و اینکه کرونا چگونه قدرتهای بزرگ اقتصادی را به زانو در آورده مفصل پرداختیم. اینجا قصد تکرار آن را نداشتیم. اما آنچه باعث تکرار این موضوع در این یادداشت شد، واکنشهای برخی جریانهای سیاسی نزدیک به دولت محترم در این باره است. میگویند، چرا مینویسید، کرونا بیش از 50میلیون آمریکایی را بیکار کرده، 41 میلیون آمریکایی را محتاج دریافت غذا و میلیونها نفر را هم با خطر کارتنخوابی روبهرو کرده است؟ چرا درباره بیکاری در ایران نمینویسید؟ و.... در این باره گفتنیهایی هست. بخوانید:
,الف- درباره وضعیت بیکاری در کشور و مشکلات اقتصادی، هم ما مینویسیم و هم دشمنان ما، با کلی آب و تاب دروغین مینویسند. رجوع به تیترها و گزارشهای رسانهای داخلی، کارسختی نیست.
,
ب- طیفی که چنین مواضعی میگیرند، «غالبا» همان طیفی هستند که عامل وضع موجودند! یعنی با تبلیغ و بزک نقشه راهی که طی 7 سال گذشته طی شده، به هشدارها بیتوجهی کرده
و منتقدان را به باد سخره میگرفتند. قیمت پراید را از 16 میلیون و پانصد هزار تومان به 90 میلیون تومان، سکه را از یک میلیون به 11 میلیون تومان، دلار را از 3000 تومان به 22 هزار تومان و مسکن در تهران را از میانگین متری 3 میلیون تومان به 21 میلیون تومان رساندهاند! لذا این طیف اگر اجازه داشته باشند انتقادی هم بکنند، باید در صف آخر منتقدین بایستند!
,
ج- روانشناسان میگویند، وقتی مصیبت همهگیر میشود، تحمل آن هم راحتتر است. مثلا تصور کنید زلزلهای آمده و خانه همه ویران شده است. حال خود را در چنین شرایطی مقایسه کنید با وقتی که به فرض، زلزلهای میآید و فقط خانه شما ویران میشود! انتشار چنین اخباری، سوای از اینکه «اطلاعرسانی» است، میتواند تحمل شرایطی را که همین طیف عامل آنند کمی راحتتر کند.
,د- لااقل بخشی از این مشکلات اقتصادی کشور، به دلیل تحریمهای ظالمانهای است که به گفته مقامات آمریکایی، اگر علیه هر کشور دیگری وضع شده بود، دوام نمیآورد. کشور یا کشورهایی که، بخشی از مشکلات داخلیمان زیر سر آنهاست، تحریممان میکنند، به سایر کشورها برای عدم همکاری با ایران فشار وارد میکنند، در سرتاسر دنیا نیروی نظامی مستقر کرده ودر امور داخلی همه کشورها مداخله میکند، اموال کشورمان را مصادره میکنند، دانشمندان و قهرمانان ملیمان را بزدلانه ترورمیکنند، از توافقات بینالمللی مثل آب خوردن خارج میشوند، میگویند: «کشورها یا با ما هستند یا علیه ما»، جلویدوربینهای تلویزیونی میگویند «باید به مردم ایران گرسنگی داد»، انواع و اقسام تروریستهای وحشی و آدمکش مثل داعش و تندر را تربیت کرده و به جان و مال و ناموس مردم میاندازند و.... اگر تضعیف شوند، بخش زیادی از مشکلات اقتصادی که این طیف نام میبرند، دیگر وجود نخواهند داشت!
,ه- وقتی همه ببینیم آمریکا یا آن کشور غربی یا شرقی مدعی، گرفتار انواع و اقسام بحرانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و امنیتی است و مردم برای گرفتن یک وعده غذای گرم، ساعتها در صفهای طولانی به انتظار مینشینند، دیگر به آن کشور امید نمیبندیم. ناامید بودن که همیشه بد نیست. با سانسور کردن چنین اخبار مهمی، ممکن است دچار توهم هم شویم. مثلا فکر کنیم، با نزدیک شدن به فلان کشور پیشرفته و بدون بحران! غربی یا دور شدن از بهمان کشور شرقی، میتوانیم برای جوانان ایرانی شغل ایجاد کنیم. مگر آن مقام محترم در دیدار با امانوئل ماکرون نگفت: «رئیسجمهور فرانسه در نشست خبری به صراحت اعلام کرد که یکی از اهداف ما در ایجاد رابطه با ایران اشتغال جوانان ایرانی است»؟ ناامیدی از اینکه، از خارج مدیر بیاید و مشکلات ما را حل کند، باعث توجه ما به ظرفیتهای عظیم داخلی هم میشود. باعث تحرک، تلاش، یافتن راهحلهای دیگر و در نتیجه خروج از وضعیتی که (لااقل بخشی از آن) حاصل امید بستن به خارج است، میشود.
,برجام مگر کشور را 7 سال معطل خود نکرد؟ اینکه گاهی حس میکنیم، برخی مسئولین دولتی دست روی دست گذاشته و کاری نمیکنند، شاید به این دلیل است که، همه تخممرغهای خود را در سبد برجام گذاشته بودند تا خارجیها بیایند و رونقی به اقتصاد کشور دهند و به همین دلیل هم، هیچ برنامه جایگزینی برای زمانی که حریف زیر تعهداتش زد (Plan B) تدارک ندیدهاند. دولت واقعا به برجام امید بسته بود! نبسته بود؟!
,و- شاید-تاکید میشود- شاید دلیل بخشی از این جریانهای سیاسی-که خود را طرفدار گردش آزاد اطلاعات هم معرفی میکنند- از درخواست برای سانسور اخبار گرفتاریهای دشمن این است که، دلباخته آن کشور یا حتی حقوقبگیر آنها هستند. برای این احتمال یک دلیل قوی هست و آن اینکه، مواضعی که غالبا در چنین شرایطی میگیرند، با مواضع دشمن، «مو» نمیزند. بارها رسانههای فارسی و غیر فارسیزبان دشمن اعلام کردهاند، رسانههای ایرانی به جای پرداختن به وضعیت کرونا در مثلا انگلیس، بهتر است به وضعیت کرونا در کشور خود بپردازند. این موضع چه تفاوتی با موضع اصلاحطلبانی دارد که میگویند، کیهان چرا در صفحه اول خود نوشته، آمریکا 50 میلیون بیکار دارد؟!
,
تا کنون، راجع به بحرانهای پیچیدهای که به گفته استراتژیستهای غربی، ممکن است آمریکا و دشمنان ایران را غرق کند، زیاد نوشتهایم همانطور که راجع به خطاهایی که برخی از این طیف، باعث و بانی آنها هستند و نان برخی از مردم عزیز کشور را آجر کردهاند، زیاد نوشتهایم. اگر عمری باشد
از این به بعد هم خواهیم نوشت...
,
قطب نمای معیوب بازار مسکن
, قطب نمای معیوب بازار مسکن, قطب نمای معیوب بازار مسکن,محمد حقگو در خراسان نوشت:
, محمد حقگو در خراسان نوشت:, محمد حقگو در خراسان نوشت:,این مبالغ چند ده هزار تومانی که از جیب شهروندان خارج میشود، در جیب کشاورز میرود؟ هرگز! میوه برای کشاورز و برای مصرفکننده شهری از زهرمار تلختر شده است و من توضیح میدهم که چرا برای چندصد دلال از گوشت سگ حرامتر! میلیونها ایرانی میوه را گران میخرند، چون سالهاست بیکفایتی و ناتوانی و شاید هم خیانت مسئولان موجب شده درآمد اصلی میوه در جیب چند صد دلال برود. چگونه؟ توضیح میدهم.
کاش آقایان مراجع یا رئیس قوه قضائیه یک بار با پای خود به میادین عمدهفروشی میوه میرفتند تا از نزدیک ببینند چه حکم شرعی برای بازار میوه دارند. اکثر عمدهفروشان یا میوه وارد شده به میدان، متعلق به خودشان است یا آن را برای تولیدکننده میفروشند و ۵ تا ۱۰ درصد حق بنگاهداری میگیرند، یا در شکل سوم میوه را آنقدر بین خود دست به دست میکنند تا فروش میوه یک صرفه کلی برای آنان داشته باشد! این عمدهفروشان حتی اگر به همان درصدی که میگیرند، راضی باشند، سود میلیاردی در سال نصیبشان میشود و به اندازه کافی در گرانی میوه اثرگذار هستند، اما نکته آنجاست که آرام آرام در طول سالهای گذشته، دلالان در قراردادهایی با کشاورزان، میوه سال بعد و دو سال بعد و حتی تا چندین سال بعد را از کشاورز خریدهاند! با چه قیمتی؟ مشخص است که اگر خیار یا گوجه یا سردرختیهای سال بعد را مثلاً با قیمت کیلویی ۳ هزار تومان خریده باشند، همین ارقام را برای سال دوم با ۲ هزار و ۵۰۰ تومان و برای سال سوم با قیمتی کمتر خواهند خرید، با آنکه فرض اصلی این است که سال دیگر میوه به مراتب گرانتر از امسال باشد!
در شکل سوم که لازم است قوه قضائیه و مراجع دینی در این باره نظر بدهند، وقتی یک خودرو سنگین ۴ تنی سیب درختی به میدان میآید، یکی از دلالان میگوید «مال من»! بدون اینکه بار میوه وزن شود یا دلال پولی بدهد و مال خریداری شده را تصاحب کند! صرفاً یک امر زبانی و ذهنی! دلال بعدی بلافاصله بدون اینکه در جا مبلغی پرداخت کند یا بار را جابهجا کند، با افزایش قیمت قابل توجهی، بار ۴ تنی را از دلال اول به شکل زبانی میخرد و آن را «مال خود» میکند! و این چرخه تا ساعتی ادامه مییابد، به طوری که سیب درختی یا هلو که با قیمت ۲ یا ۳ هزار تومان به میدان وارد شده، تا قیمت ۷ یا ۸ هزارتومان بالا میرود. دلالها آخر وقت پولها را بین خود تقسیم میکنند. نهایتاً مغازهداری که هلوی ۲ هزارتومانی را ۷ هزارتومان میخرد، آن را در مغازه خود با افزایش تا ۵۰ درصدی ۱۵ هزارتومان میفروشد. اگر به مغازهدار بگویی من از قیمت عمدهفروشی باخبرم، چرا این قدر گران؟ پاسخ میدهد اولاً ۱۵ میلیون تومان اجاره مغازه میدهم و ثانیاً وقتی دلار گران میشود، من باید خرج خودم را تأمین کنم!
مغازههای میادین خردهفروشی شهرداری هم البته کرایههای تا ۵۰ میلیون تومان و بیشتر دارد، اما آنجا، چون مردم در صفهای طولانی خرید ایستادهاند، برای فروشنده پرداخت این کرایهها صرف میکند. با این حال اثر خود را در گرانی میوه دارد، همچنانکه همین الان در سالی که بارندگی از متوسط ۵۰ سال اخیر بیشتر بوده، یک هلوی بیکیفیت یا سیب گلاب ریز که پس از چندین بار جداسازی میوه با کیفیت، باقی مانده و به میادین شهرداری میآید، با قیمت ۱۲ تا ۱۵ هزار تومان فروخته میشود.
این چرخه واقعاً حرام اندر حرام و این درآمد دلالی از گوشت گراز حرامتر و این بیکفایتی چند ده ساله مسئولان ذیربط که ناتوان از حذف چرخه دلالی هستند، از هر چیز دیگری عجیبتر است. با این حال همه ما که حلال و حرام سرمان میشود، به این چرخه فاسد کمک میکنیم. حقیقتاً عملکرد ریاست قوه قضائیه در سرکشیها و مبارزه با فساد این امیدواری را ایجاد کرده که یکی از همین روزها او را در میدان بزرگ ترهبار تهران ببینیم.
این مبالغ چند ده هزار تومانی که از جیب شهروندان خارج میشود، در جیب کشاورز میرود؟ هرگز! میوه برای کشاورز و برای مصرفکننده شهری از زهرمار تلختر شده است و من توضیح میدهم که چرا برای چندصد دلال از گوشت سگ حرامتر! میلیونها ایرانی میوه را گران میخرند، چون سالهاست بیکفایتی و ناتوانی و شاید هم خیانت مسئولان موجب شده درآمد اصلی میوه در جیب چند صد دلال برود. چگونه؟ توضیح میدهم.
,
کاش آقایان مراجع یا رئیس قوه قضائیه یک بار با پای خود به میادین عمدهفروشی میوه میرفتند تا از نزدیک ببینند چه حکم شرعی برای بازار میوه دارند. اکثر عمدهفروشان یا میوه وارد شده به میدان، متعلق به خودشان است یا آن را برای تولیدکننده میفروشند و ۵ تا ۱۰ درصد حق بنگاهداری میگیرند، یا در شکل سوم میوه را آنقدر بین خود دست به دست میکنند تا فروش میوه یک صرفه کلی برای آنان داشته باشد! این عمدهفروشان حتی اگر به همان درصدی که میگیرند، راضی باشند، سود میلیاردی در سال نصیبشان میشود و به اندازه کافی در گرانی میوه اثرگذار هستند، اما نکته آنجاست که آرام آرام در طول سالهای گذشته، دلالان در قراردادهایی با کشاورزان، میوه سال بعد و دو سال بعد و حتی تا چندین سال بعد را از کشاورز خریدهاند! با چه قیمتی؟ مشخص است که اگر خیار یا گوجه یا سردرختیهای سال بعد را مثلاً با قیمت کیلویی ۳ هزار تومان خریده باشند، همین ارقام را برای سال دوم با ۲ هزار و ۵۰۰ تومان و برای سال سوم با قیمتی کمتر خواهند خرید، با آنکه فرض اصلی این است که سال دیگر میوه به مراتب گرانتر از امسال باشد!
,
در شکل سوم که لازم است قوه قضائیه و مراجع دینی در این باره نظر بدهند، وقتی یک خودرو سنگین ۴ تنی سیب درختی به میدان میآید، یکی از دلالان میگوید «مال من»! بدون اینکه بار میوه وزن شود یا دلال پولی بدهد و مال خریداری شده را تصاحب کند! صرفاً یک امر زبانی و ذهنی! دلال بعدی بلافاصله بدون اینکه در جا مبلغی پرداخت کند یا بار را جابهجا کند، با افزایش قیمت قابل توجهی، بار ۴ تنی را از دلال اول به شکل زبانی میخرد و آن را «مال خود» میکند! و این چرخه تا ساعتی ادامه مییابد، به طوری که سیب درختی یا هلو که با قیمت ۲ یا ۳ هزار تومان به میدان وارد شده، تا قیمت ۷ یا ۸ هزارتومان بالا میرود. دلالها آخر وقت پولها را بین خود تقسیم میکنند. نهایتاً مغازهداری که هلوی ۲ هزارتومانی را ۷ هزارتومان میخرد، آن را در مغازه خود با افزایش تا ۵۰ درصدی ۱۵ هزارتومان میفروشد. اگر به مغازهدار بگویی من از قیمت عمدهفروشی باخبرم، چرا این قدر گران؟ پاسخ میدهد اولاً ۱۵ میلیون تومان اجاره مغازه میدهم و ثانیاً وقتی دلار گران میشود، من باید خرج خودم را تأمین کنم!
,
مغازههای میادین خردهفروشی شهرداری هم البته کرایههای تا ۵۰ میلیون تومان و بیشتر دارد، اما آنجا، چون مردم در صفهای طولانی خرید ایستادهاند، برای فروشنده پرداخت این کرایهها صرف میکند. با این حال اثر خود را در گرانی میوه دارد، همچنانکه همین الان در سالی که بارندگی از متوسط ۵۰ سال اخیر بیشتر بوده، یک هلوی بیکیفیت یا سیب گلاب ریز که پس از چندین بار جداسازی میوه با کیفیت، باقی مانده و به میادین شهرداری میآید، با قیمت ۱۲ تا ۱۵ هزار تومان فروخته میشود.
,
این چرخه واقعاً حرام اندر حرام و این درآمد دلالی از گوشت گراز حرامتر و این بیکفایتی چند ده ساله مسئولان ذیربط که ناتوان از حذف چرخه دلالی هستند، از هر چیز دیگری عجیبتر است. با این حال همه ما که حلال و حرام سرمان میشود، به این چرخه فاسد کمک میکنیم. حقیقتاً عملکرد ریاست قوه قضائیه در سرکشیها و مبارزه با فساد این امیدواری را ایجاد کرده که یکی از همین روزها او را در میدان بزرگ ترهبار تهران ببینیم.
,
چالش پیوستگی
, چالش پیوستگی, چالش پیوستگی,رضا دهکی در ابتکار نوشت:
, رضا دهکی در ابتکار نوشت:, رضا دهکی در ابتکار نوشت:,هر چند در طول تاریخ و عرض جغرافیا، ایدهها و فلسفههای گوناگونی برای مدیریت ساختار اقتصادی کشورها مطرح شده است، اما در روزگار مدرن، سه دیدگاه اصلی برای سایر سیاستهای اقتصادی غلبه دارند؛ سیاستهای لیبرالی مبتنی بر بازار آزاد و سرمایه فردی و شرکتها، سیاستهای سوسیالیستی و کمونیستی که بر شیوههایی مثل سرمایه عمومی تاکید دارند و نظامهای رانتیر که حاکمیتها کنترل ثروتهای کلان کشور را در اختیار دارند. سایر دیدگاههای موجود اغلب با نسبت مشخصی بین این سه دیدگاه قرار میگیرند.
,در روزگار جنگ سردی که در یکی از جنبههای خود، تقابل نگاه سرمایهداری لیبرال و کمونیسم – هر چند ظاهری – در اقتصاد بود، انقلاب اسلامی ایران با شعار «نه شرقی و نه غربی» به پیروزی رسید؛ آن هم در کشوری رانتیر که ثروت کلان نفت بر خلاف عنوان «ملی شدن» – و البته بسیاری سرمایههای ملی دیگر – در اختیار حاکمیت قرار داشت. ادبیات انقلابی از یک سو این رانتیر بودن را هدف قرار میداد و از سوی دیگر شعارهای ضد لیبرالی و امپریالیستی میداد؛ از سازوکارهای مبارزاتی چپ بهره میبرد و در عین حال وابستگی به نگاههای کمونیستی را رد میکرد. در این میان بحث احکام و قواعد اسلامی هم سازوکاری به نام اقتصاد اسلامی را مطرح کرد. دولتهای جمهوری اسلامی ایران نیز به ویژه پس از دوران جنگ 8 ساله با عراق، بسته به نگاه جریانهای سیاسی که از آن برخاسته بودند، هر یک به سویی گرایش بیشتری داشتند. با این حال، آن چه از مجموع اقتصاد امروز ایران استنباط میشود، رویکردی «شتر، گاو، پلنگ»ی است!
,در ایران همچنان نفت و بسیاری حوزههای ثروت در اختیار حاکمیت و دولت است. دولت نه تنها سیاستگذاری، کنترل و مدیریت این حوزهها را بر عهده دارد که به تبع آن به مردم یارانه هم میدهد. هر چند در سالهای اخیر به واسطه اصل 44 قانون اساسی موضوع خصوصیسازی مطرح شده و در عین حال روی آوردن به افزایش درآمدهای مالیاتی با طرح کاهش وابستگی اقتصاد به نفت و البته تحریمهای منجر به کاهش فروش نفت و درآمد نفتی، حداقل در مقام حرف تلاش شده است که این رانتیر بودن کاسته شود، اما شکل و سرعت خصوصیسازی نشان میدهد هم وابستگی دولت به این مالکیتها و درآمدها زیاد است و هم سالیان طولانی حضور بیرقیب در بسیاری عرصههای ثروت، خصوصیهای واقعی – و نه خصولتیها – را در امکان تامین قدرت خرید این حوزهها ناتوان کرده است. به این روند باید مدیریت ضعیف منجر به ضررده شدن و چالشهای عبور از این ضرردهی برای بخش خصوصی خریدار را هم اضافه کرد.
,گستردگی دست دولت یا به طور کلی نهادهای حاکمیتی در عرصه ثروت، چالش دیگری را هم ایجاد میکند؛ زمین خوردن بسیاری از حوزههای اقتصادی، باعث ایجاد بحرانهای خاص اجتماعی و حتی سیاسی و امنیتی میشود. کافی است نگاهی به چالشهای ناشی از تعطیلی یا زیاندهی هر کارخانه و تعویق حقوق یا اخراج کارگران آن بیندازید. این پتانسیل بحرانآفرینی باعث شده است که هر تصمیم و عملی در این حوزهها، بسیار دست به عصا و کج دار و مریز انجام شود و ترس از آن، جلوی بسیاری تصمیمهای قاطع یا صبر برای عبور از دوران گذار تغییرات را بگیرد.
,مثالها در این زمینه فراوانند؛ مثلا وقتی صحبت از ناهمگونی کیفیت محصولات خودروسازان داخلی و توان تامین نیازها مطرح است و از کاهش تعرفه واردات خودرو خارجی – بنا به استراتژیهای سالیان دور گذشته برای تحریک خودروسازان به رسیدن به توان رقابت با خودروهای خارجی – صحبت میشود، به جای توجه به تعلل و بیتوجهی مدیران خودروسازان به این کیفیت، امکان زمین خوردن و تعطیلی این صنایع با حجم قابل توجهی از صنایع وابسته و کارگران مشغول در آنها مطرح است و بحرانی که این شرایط میتواند به دنبال داشته باشد. حتی در حوزههایی که اقتصاد با مسائلی مثل ورزش و فرهنگ در هم میآمیزد هم چنین چالشی وجود دارد.
,تیمهای باشگاهی ورزشی به ویژه استقلال و پرسپولیس تهران مدتها در بنبست خصوصیسازی گیر میکنند، چرا که تضمین کم هزینه بودن نتیجه آن از نظر اجتماعی سخت است. به علاوه هر گاه تیمی وابسته به دولت قرار است از حمایتهای دولتی محروم شود، یک چالش اجتماعی در شهر و دیار آن مطرح میشود؛ چنانکه اکنون درباره سرنوشت سه تیم نفتی لیگ برتر فوتبال کشور، در شهرهای آبادان، مسجدسلیمان و جم مطرح است. این در حالی است که بخش خصوصی هم برای ورود به این عرصهها، با موانعی مثل نبود سازوکار درآمدی به دلیل نبود درآمدهایی مثل حق پخش تلویزیونی با توجه به انحصار و دست بالای صداوسیما در این زمینه مواجه است! این در حالی است که مثلا ممانعت یک باشگاه از ورود دوربینهای تلویزیونی به ورزشگاه به همین دلیل میتواند برایش تبعات اجتماعی، حقوقی و حتی امنیتی به دنبال داشته باشد.
,شکل سیاستگذاری کلان اقتصادی و در هم آمیختگی این مسئله با مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و امنیتی، باعث شده است پیوستگی و در هم بودن هر مسئلهای مانع از تصمیمگیری آسان و درصورت نیاز سریع و قاطع شود. چنان که میبینیم مثلا مسالهای مثل تعویق یا برگزاری کنکور سراسری، با اقتصاد دانشگاهها، اقتصاد موسسات کنکور، موضوع نظام وظیفه و ... گره خورده است و هر کسی از ظن خود یار ماجرا شده و اظهارنظری میکند. این در هم آمیختگی در کنار شرایطی مثل بیماری اقتصادی ایران که اجازه بروز شوکهای جدید به جامعه را کم میکند، باعث میشود که تصمیمگیران از ورود و جراحی به هر مسئلهای اکراه و خودداری داشته باشند و ترجیح دهند چالشهای ناشی از تغییر، در دوران آنها رخ ندهد؛ درنتیجه مسائل مرتبا کهنهتر و مزمنتر میشوند، با تغییرات جزئی، نصفه و نیمه و مقطعی، پیچیدگی بیشتری بیابند و دشوارتر شوند. نتیجه اینکه بعد از هر بحث ریشهیابی، تنها این سوال مطرح است که «الان چه باید کرد؟» و جواب واقعی و قطعی به آن سخت است!
,به نظر میرسد جراحی ساختاری در ایران، نیازمند جراحان نترس، هوشمند و دلسوزی است که پیه چالشها و تنشهای تغییرات اساسی را به تن بمالند و بتوانند ضمن کاهش حداکثری آسیبهای ناشی از آن، کار را به سرانجام برسانند. البته این که سایر حوزههای حاکمیتی هم به لزوم چنین جراحیای باور داشته باشند، میتواند کمک کند که کار آسانتر شود. وگرنه دیر زمانی نمیپاید که این در هم پیچیدگیهای مسائل، با سقوط یک مهره، به ریختن دومینوهای متعدد منجر میشود و – چنان که در مواردی مثل آبان 98 دیدیم – هر چالشی، میتواند بحران بزرگی بسازد.
,,
انتهای پیام/ک
]