رویکردهای اندیشمندان اسلامی به علوم غربی چگونه است؟
علوم «غریبه»!
بازخوانی نحوه مواجهه گروهها در جهان اسلام با علم غربی میتواند روزنهای برای تعیین وضعیت آینده ما با غرب ایجاد کرده و در مواجهه تمدنی انقلاب اسلامی با غرب راهگشا باشد از همین رو چکیدهای از مقاله ابراهیم کالین که در زمینه «نحوه مواجه اندیشمندان جهان اسلام با علوم غربی» نگارش یافته و انتشارات ترجمان منتشر ساخته است را ارائه میکنیم.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ بهندرت میتوان موضوعی را یافت که به اندازه مسئله علمِ مدرن برای جهان اسلامیِ معاصر، حیاتی و پراهمیت باشد. جهان اسلام، از زمان اولین مواجههاش با علم غربیِ مدرن در قرون هجده و نوزده، به دلایل نظری و عملی با علم سروکار داشته است. علمِ مدرن در سطح نیازهای عملی، بهعنوانِ پیشرفت ناگزیر و دفاع از کشورهای مسلمان در زمینه تکنولوژی نظامی، مورد توجه قرار گرفته است. علاوه بر آن این علم با ورود خود تحولات فرهنگی فراوانی را در جهان اسلام شکل داده است. بازخوانی نحوه مواجهه گروهها در جهان اسلام با این علم میتواند روزنهای برای تعیین وضعیت آینده ما با غرب ایجاد کرده و در مواجهه تمدنی انقلاب اسلامی با غرب راهگشا باشد از همین رو چکیدهای از مقاله ابراهیم کالین که در زمینه «نحوه مواجه اندیشمندان جهان اسلام با علوم غربی» نگارش یافته و انتشارات ترجمان منتشر ساخته است را ارائه میکنیم.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,زوال عثمانیها، دروازه ورود علوم غربی
بدنه سیاسی عثمانی که برخلاف دیگر بخشهای جهان اسلامی، در مواجهه مستقیم با قدرتهای اروپایی قرار داشت، متقاعد شده بود که افول نظامی و سیاسیاش بهواسطه فقدان مکانیسمهای دفاعیِ مناسب، در برابر ارتشهای اروپایی بوده است. برای جبران چنین ضعفی، به امید متوقف کردنِ افول سریع این امپراتوری، اصلاحاتی توسط محمود دوم به اجراء درآمد و طبقهای جدید از افسران و بوروکراتهای نظامی شکل گرفتند که در خط مقدم تقابل میان جهان سنتی اسلام و غرب سکولار مدرن قرار داشتند
پروژهای مشابه و در واقع، پروژهای موفقتر از آن، توسط «محمد علی» در مصر مطرح شد که آرزوهایش، بعداً توسط طه حسین و نسل او، فضایی جدید ایجاد کرد. گفتار تکرارشونده این دوره، نهایتِ عملگرایی بود: جهان مسلمین، نیازمند قدرت، مخصوصاً قدرت نظامی بود تا بتواند رویِ پایش بایستد و تکنولوژیهای جدیدی که توسط علم مدرن بهکار گرفته شدهاند، تنها راه تملک آن بودند. مفهوم مدرن علم، بهعنوان وسیله قدرت، میبایستی تأثیر عمیقی بر روابط میان جهان مسلمین و علم مدرن داشته باشد که تاکنون با تکنولوژی، پیشرفت، قدرت و کامیابی یکسان فرض میشده است؛ این الگو، الگوی درک تاکنون رایج در میان تودهها در جهان اسلامی بوده است.
باید توجه داشت که حتی در کشور خود ما ایران نیز اولین مواجهه با علوم غربی به دنبال پرسش از علل عقب ماندگی رخ داد. در واقع با شکستهای نظامی ایران از روسیه و تحمیل دو عهد نامه ننگین اولین بار این پرسش در ذهن ایرانیانی، چون عباس میرزا شکل گرفت که چرا ایران در مقابل غرب عقب افتاده است؟ به دنبال این پرسش علوم غربی برای رفع این عقب افتادگی در کانون توجه قرار گرفت. نخست دارالفنونها و سپس دانشگاه تاسیس شد.
سطح دوم مواجهه میان باورهای سنتی و علم مدرن، سطح ماهیت نظری با تبعاتِ پایدار، یعنی مهمترین چیزی بود که درک از خود را در جهان اسلام، مجدداً شکل میداد. «فون گرونباوم» با بهرهگیری از تحلیل هوسرل در مورد «درک از خود»، بهعنوان اصطلاحی کلیدی در انسانشناسی هوسرل درباره «انسان غربی»، پذیرش علم مدرن را بهعنوان نقطه عطفی در نگریستن به خود تمدنِ سنتیِ اسلامی و رویکردش به تاریخ اتخاذ میکند.
در اینجا ما تقسیم بندی سه گانه ابراهیم کالین مبنی بر تقسیم انواع رویکردها به سه قسم اخلاقی؛ هستی شناختی و معرفت شناختی را توضیح میدهیم:
این رویکرد به علم غربی که رایجترین و قدیمیترین بینش در جهان اسلام است، معتقد است که علم مدرن باید اساساً بیطرف و عینی باشد، به این معنا که به کتاب طبیعت، بدون افزودن عناصر فلسفی یا ایدئولوژیک و همانگونه که هست، بپردازد. در واقع از منظر این رویکرد علم کاملا خنثی بوده و تماما حقیقت را نشان میدهد. یکی از مشکلات این نوع از نگاه ضعف در شالودههای فلسفی علم است.
الف) واردات علم غربی برای پیشرفت اسلام؟!
این رویکرد که عمدتا روشنفکران اسلام باور آن را تشکیل میدهند؛ دارای علقهای به اسلام است، ولی از طرف دیگر راه حل رشد اسلام و جهان اسلام را استفاده از علم غربی میداند. این اندیشه در وجهه تندتر خود در شخصیتی همچون سید جمال الدین اسد آبادی جلوه میکند که قائل است ریشه علوم غربی در آموزههای اسلام است. از منظر سید جمال علم مدرن چیزی نیست، بلکه علم اسلامیای است که عقبه آن، از طریقِ ورودیهای رنسانس اروپایی و روشنگری، به جهان اسلامی باز میگردد. بهعبارت دیگر، علم یک اقدام مشخص فرهنگی و بهعنوان مثال، ویژگی منحصربهفرد هر تمدنی نیست.
وی در اعتراض به برخی رویکردها که از در مخالفت با علمی غربی بر میآمدند میگوید: عجیبترین چیز، این است که علمای ما این روزها، علم را به دو بخش تقسیم کردهاند. یک بخش را علم مسلمین و دیگری را علم اروپایی مینامند. به این دلیل که آنها دیگران را از آموزش برخی از علومِ سودمند باز میدارند. آنها نمیفهمند که علم، آن چیز شریفی است که ارتباطی با هیچ ملتی ندارد و توسط هیچ چیزی الاً خودش، تمیز داده نمیشود. بلکه هر چیزی که دانسته میشود، توسط علم دانسته میشود و هر ملتی که مشهور میشود، از طریق علم مشهور میشود. انسانها، بایستی با علم مرتبط باشند نه علم با انسانها...
پدر و مادر علم، دلیل و دلیل نه [متعلق به] ارسطو است نه گالیله. حقیقت، جایی است که دلیل باشد و آنهایی که مانع علم و معرفت میشوند و بر این باورند که در حال محافظت از دین اسلامیاند، در واقع، دشمنان آن دیناند. دین اسلامی نزدیکترینِ ادیان به علم و معرفت است و هیچ ناسازگاریای میان علم و معرفت و مبانی ایمان اسلامی وجود ندارد.»
شخصیت مطرح دیگر در این رویکرد اقبال لاهوری است، وی به دنبال بازسازی اسلام با توجه به تحولات جهان جدید بود: «گسترش قدرت آدمی بر طبیعت؛ به وی ایمانی تازه و احساس لذت بخش چیرگی بر نیروهایی که محیط او را میسازند بخشیده است. دیدگاههایی طرح ریزی شده و مسائل کهنه در پرتو آزمایشهای تازه صورت بیانی دیگر پیدا کرده و مسائل تازه جلوه گر شده است. چنان به نظر میرسد که گویی عقل آدمی بزرگتر شده. نظریه اینشتین بینش جدیدی از طبیعت با خود آورده و راههای تازهای برای نگریستن به دین و فلسفه پیشنهاد میکند؛ پس مایه تعجب نیست که نسل جوانتر اسلام در آسیا و آفریقا؛ خواستار توجیه جدیدی در ایمان خود باشند» اقبال نه تنها میان علم جدید و دین تعارض نمیدید بلکه قائل به بازسازی دین بر اساس علوم جدید بود: «تنها راهی که برای ما باز است این است که به علم جدید با وضعی احترام آمیز، ولی مستقل نزدیک شویم و تعلیمات اسلام را در روشنی این علم ارزشیابی کنیم حتی اگر این سبب شود که با کسانی که پیش از ما بودند اختلاف پیدا کنیم» وی قرآن را کتابی با تأکید بر تجربه یعنی روش علوم جدید میدانست: «در عین آنکه فلسفه یونانی به دامنه دید متفکران اسلامی وسعت بخشید به طور کلی بینش ایشان درباره قرآن را دچار تاریکی کرد. سقراط تمام توجه خویش را به جهان آدمی محدود کرده بود. برای وی موضوع بحث شایسته آدمی تنها خود ادمی بود نه جهان و گیاهان و حشرات و ستارگان. درست در مقابل این تصور است روح قرآن که در زنبور عسل ضعیف جایگاهی در وحی الهی میبیند و پیوسته از خوانندگان این کتاب میخواهد که به تغییر دائمی باد ها؛ به توالی شب و روز؛ به ابرها و آسمانهای پرستاره و... توجه داشته باشند.»
علی عبدالرضاق نیز معارف دین را به دو قسمت زمانی و روحی تقسیم کرد. معارف زمانی شامل گزارههای علمی و... میشود که زمانمند بوده و به نوعی اکنون اعتبار معارضه با علم را ندارد، اما معارف روحی شامل غیب عالم و حقیقت دین میشود که ازلی و ابدی است. از این نظرگاه موضوع علم عالم ماده است و در نتیجه میان علم و گزارههای روحی موضوعا تفاوت وجود دارد پس تعارضی رخ نمیدهد.
قرآن هم یافتههای علوم جدید را تأیید میکند!
این دسته که به تفسیر نویسان علمی شناخته میشوند ضمن پذیرش صحت علوم غربی حتی مدعی این بودند که آنها همان مفاد قرآن را که هزار سال پیش گفته است امروزه کشف کرده اند. در کشور خودمان مهندس بازرگان و در جهان اسلام اشخاصی همچون نورسی و رشید رضا این ایده را دنبال میکردند.
رشید رضا در تفسیر المنار علت تعارض علم و دین را جمود در فهم و تحریف دین میداند؛ بنابراین میان علم حقیقی و دین حقیقی تعارضی وجود ندارد. از منظر وی دین قبل از بسیاری از کشفها آنها را توضیح داده است. برای نمونه وی آیه (و ارسلنا الریاح لواقع) را دال بر بارش باران از طریق باردار بودن ابرها میگیرد که بعدها اندیشمندان آن را کشف کردند.
ب) برای پیشرفت باید دین را کنار گذاشت؟!
این دسته که مخاطبان زیادی در میان روشنفکران جهان اسلام داشت نه تنها میان علوم غربی و دین تعارض میدیدند بلکه در این تعارض جانب غرب را داشته و آن را دلیلی بر بطلان اسلام میدانستند.
آتاتورک در ترکیه؛ رضا شاه در ایران؛ تقی زاده و آخوندزاده را میتوان از جمله دنبالههای این تفکر دانست.
آتاتورک در این باره میگوید: «ما علم و معرفت را از هر جایی که شاید باشند، خواهیم گرفت و آنها را در ذهن عضوی از ملت قرار خواهیم داد. برای علم و برای معرفت، هیچ محدودیت و هیچ شرطی وجود ندارد. پیشرفت، برای ملتی که بر سر حفظ دستهای از سنن و باورهایی که هیچ بنیان منطقی ندارند، اصرار میورزد، بسیار مشکل و حتی شاید غیرممکن است»
دیدگاه معرفت شناختی، علمی مقولهای فرهنگی است
این دیدگاه که به نسبت نوع نگاه اول بسیار متاخرتر است اصولاً مرتبط با وضعیتِ معرفتی علوم فیزیکی مدرن، مدعیات آنها در باب حقیقت، روشهای کسب معرفت ژرف و کارکرد آنها برای جامعه در مقیاس بزرگ است. مکتب معرفتشناختی، با اتخاذ علم بهعنوان یک ساخت اجتماعی، تأکید خاصی بر تاریخ و جامعهشناسیِ علم دارد. این نوع نگاه که بیشتر تحت تاثیر مکاتب پست مدرن در غرب شکل گرفته بیشتر ادامه نگاه اشخاصی، چون لاکاتوش؛ فایرابند و کوهن در فلسفه علم است. به علت نگاههای نسبی گرایانه در این رویکرد مقوله علم دینی بعضا امر مقبولی است. برای مثال از جمله کسانی که با چنین نگاههایی به علم، قائل به علم دینی هستند؛ میتوانیم به دکتر سعید زیباکلام و دکتر خسرو باقری اشاره کنیم. نکته مهم در مورد این دسته و همچنین دسته بعد تسلط بیشتر بر اندیشههای غربی و نگاه جامعتر نسبت به آن؛ در مقایسه با دیدگاه قبلی است.
دیدگاه هستی شناختی، علم دینی در جهارچوب دینی
مهمترین ادعای این دیدگاه در پافشاری بر تحلیل بنیادهای هستیشناختی و متافیزیکی علوم مدرن است. در واقع مهمترین سخن این دسته در نقد علم غربی؛ اعتراض به مبانی باطل آن است. این دسته که بسیاری از مدعیان علم دینی را در دل خود جا میدهد؛ بر خلاف رویکرد اخلاقی؛ اعتقاد تام و تمام به علم غربی ندارد هرچند در برخی از مسائل آنرا سودمند میبیند و از طرف دیگر وجه تمایزش با رویکرد معرفت شناختی باور به واقع نمایی علم است. از منظر این رویکرد علم پدیدهای اجتماعی و ساخته اجتماع نیست؛ علم کشف میشود نه خلق. اشخاصی همچون دکتر گلشنی؛ استاد جوادی آملی؛ استاد مصباح یزدی؛ استاد خسروپناه و بسیاری دیگر از اندیشمندان را میتوان در این دسته جای داد.
زوال عثمانیها، دروازه ورود علوم غربی
بدنه سیاسی عثمانی که برخلاف دیگر بخشهای جهان اسلامی، در مواجهه مستقیم با قدرتهای اروپایی قرار داشت، متقاعد شده بود که افول نظامی و سیاسیاش بهواسطه فقدان مکانیسمهای دفاعیِ مناسب، در برابر ارتشهای اروپایی بوده است. برای جبران چنین ضعفی، به امید متوقف کردنِ افول سریع این امپراتوری، اصلاحاتی توسط محمود دوم به اجراء درآمد و طبقهای جدید از افسران و بوروکراتهای نظامی شکل گرفتند که در خط مقدم تقابل میان جهان سنتی اسلام و غرب سکولار مدرن قرار داشتند
, زوال عثمانیها، دروازه ورود علوم غربی,
,
پروژهای مشابه و در واقع، پروژهای موفقتر از آن، توسط «محمد علی» در مصر مطرح شد که آرزوهایش، بعداً توسط طه حسین و نسل او، فضایی جدید ایجاد کرد. گفتار تکرارشونده این دوره، نهایتِ عملگرایی بود: جهان مسلمین، نیازمند قدرت، مخصوصاً قدرت نظامی بود تا بتواند رویِ پایش بایستد و تکنولوژیهای جدیدی که توسط علم مدرن بهکار گرفته شدهاند، تنها راه تملک آن بودند. مفهوم مدرن علم، بهعنوان وسیله قدرت، میبایستی تأثیر عمیقی بر روابط میان جهان مسلمین و علم مدرن داشته باشد که تاکنون با تکنولوژی، پیشرفت، قدرت و کامیابی یکسان فرض میشده است؛ این الگو، الگوی درک تاکنون رایج در میان تودهها در جهان اسلامی بوده است.
,
باید توجه داشت که حتی در کشور خود ما ایران نیز اولین مواجهه با علوم غربی به دنبال پرسش از علل عقب ماندگی رخ داد. در واقع با شکستهای نظامی ایران از روسیه و تحمیل دو عهد نامه ننگین اولین بار این پرسش در ذهن ایرانیانی، چون عباس میرزا شکل گرفت که چرا ایران در مقابل غرب عقب افتاده است؟ به دنبال این پرسش علوم غربی برای رفع این عقب افتادگی در کانون توجه قرار گرفت. نخست دارالفنونها و سپس دانشگاه تاسیس شد.
,
سطح دوم مواجهه میان باورهای سنتی و علم مدرن، سطح ماهیت نظری با تبعاتِ پایدار، یعنی مهمترین چیزی بود که درک از خود را در جهان اسلام، مجدداً شکل میداد. «فون گرونباوم» با بهرهگیری از تحلیل هوسرل در مورد «درک از خود»، بهعنوان اصطلاحی کلیدی در انسانشناسی هوسرل درباره «انسان غربی»، پذیرش علم مدرن را بهعنوان نقطه عطفی در نگریستن به خود تمدنِ سنتیِ اسلامی و رویکردش به تاریخ اتخاذ میکند.
,
در اینجا ما تقسیم بندی سه گانه ابراهیم کالین مبنی بر تقسیم انواع رویکردها به سه قسم اخلاقی؛ هستی شناختی و معرفت شناختی را توضیح میدهیم:
این رویکرد به علم غربی که رایجترین و قدیمیترین بینش در جهان اسلام است، معتقد است که علم مدرن باید اساساً بیطرف و عینی باشد، به این معنا که به کتاب طبیعت، بدون افزودن عناصر فلسفی یا ایدئولوژیک و همانگونه که هست، بپردازد. در واقع از منظر این رویکرد علم کاملا خنثی بوده و تماما حقیقت را نشان میدهد. یکی از مشکلات این نوع از نگاه ضعف در شالودههای فلسفی علم است.
,
,
الف) واردات علم غربی برای پیشرفت اسلام؟!
این رویکرد که عمدتا روشنفکران اسلام باور آن را تشکیل میدهند؛ دارای علقهای به اسلام است، ولی از طرف دیگر راه حل رشد اسلام و جهان اسلام را استفاده از علم غربی میداند. این اندیشه در وجهه تندتر خود در شخصیتی همچون سید جمال الدین اسد آبادی جلوه میکند که قائل است ریشه علوم غربی در آموزههای اسلام است. از منظر سید جمال علم مدرن چیزی نیست، بلکه علم اسلامیای است که عقبه آن، از طریقِ ورودیهای رنسانس اروپایی و روشنگری، به جهان اسلامی باز میگردد. بهعبارت دیگر، علم یک اقدام مشخص فرهنگی و بهعنوان مثال، ویژگی منحصربهفرد هر تمدنی نیست.
, الف) واردات علم غربی برای پیشرفت اسلام؟!,
,
وی در اعتراض به برخی رویکردها که از در مخالفت با علمی غربی بر میآمدند میگوید: عجیبترین چیز، این است که علمای ما این روزها، علم را به دو بخش تقسیم کردهاند. یک بخش را علم مسلمین و دیگری را علم اروپایی مینامند. به این دلیل که آنها دیگران را از آموزش برخی از علومِ سودمند باز میدارند. آنها نمیفهمند که علم، آن چیز شریفی است که ارتباطی با هیچ ملتی ندارد و توسط هیچ چیزی الاً خودش، تمیز داده نمیشود. بلکه هر چیزی که دانسته میشود، توسط علم دانسته میشود و هر ملتی که مشهور میشود، از طریق علم مشهور میشود. انسانها، بایستی با علم مرتبط باشند نه علم با انسانها...
,
پدر و مادر علم، دلیل و دلیل نه [متعلق به] ارسطو است نه گالیله. حقیقت، جایی است که دلیل باشد و آنهایی که مانع علم و معرفت میشوند و بر این باورند که در حال محافظت از دین اسلامیاند، در واقع، دشمنان آن دیناند. دین اسلامی نزدیکترینِ ادیان به علم و معرفت است و هیچ ناسازگاریای میان علم و معرفت و مبانی ایمان اسلامی وجود ندارد.»
,
شخصیت مطرح دیگر در این رویکرد اقبال لاهوری است، وی به دنبال بازسازی اسلام با توجه به تحولات جهان جدید بود: «گسترش قدرت آدمی بر طبیعت؛ به وی ایمانی تازه و احساس لذت بخش چیرگی بر نیروهایی که محیط او را میسازند بخشیده است. دیدگاههایی طرح ریزی شده و مسائل کهنه در پرتو آزمایشهای تازه صورت بیانی دیگر پیدا کرده و مسائل تازه جلوه گر شده است. چنان به نظر میرسد که گویی عقل آدمی بزرگتر شده. نظریه اینشتین بینش جدیدی از طبیعت با خود آورده و راههای تازهای برای نگریستن به دین و فلسفه پیشنهاد میکند؛ پس مایه تعجب نیست که نسل جوانتر اسلام در آسیا و آفریقا؛ خواستار توجیه جدیدی در ایمان خود باشند» اقبال نه تنها میان علم جدید و دین تعارض نمیدید بلکه قائل به بازسازی دین بر اساس علوم جدید بود: «تنها راهی که برای ما باز است این است که به علم جدید با وضعی احترام آمیز، ولی مستقل نزدیک شویم و تعلیمات اسلام را در روشنی این علم ارزشیابی کنیم حتی اگر این سبب شود که با کسانی که پیش از ما بودند اختلاف پیدا کنیم» وی قرآن را کتابی با تأکید بر تجربه یعنی روش علوم جدید میدانست: «در عین آنکه فلسفه یونانی به دامنه دید متفکران اسلامی وسعت بخشید به طور کلی بینش ایشان درباره قرآن را دچار تاریکی کرد. سقراط تمام توجه خویش را به جهان آدمی محدود کرده بود. برای وی موضوع بحث شایسته آدمی تنها خود ادمی بود نه جهان و گیاهان و حشرات و ستارگان. درست در مقابل این تصور است روح قرآن که در زنبور عسل ضعیف جایگاهی در وحی الهی میبیند و پیوسته از خوانندگان این کتاب میخواهد که به تغییر دائمی باد ها؛ به توالی شب و روز؛ به ابرها و آسمانهای پرستاره و... توجه داشته باشند.»
,
علی عبدالرضاق نیز معارف دین را به دو قسمت زمانی و روحی تقسیم کرد. معارف زمانی شامل گزارههای علمی و... میشود که زمانمند بوده و به نوعی اکنون اعتبار معارضه با علم را ندارد، اما معارف روحی شامل غیب عالم و حقیقت دین میشود که ازلی و ابدی است. از این نظرگاه موضوع علم عالم ماده است و در نتیجه میان علم و گزارههای روحی موضوعا تفاوت وجود دارد پس تعارضی رخ نمیدهد.
,
قرآن هم یافتههای علوم جدید را تأیید میکند!
این دسته که به تفسیر نویسان علمی شناخته میشوند ضمن پذیرش صحت علوم غربی حتی مدعی این بودند که آنها همان مفاد قرآن را که هزار سال پیش گفته است امروزه کشف کرده اند. در کشور خودمان مهندس بازرگان و در جهان اسلام اشخاصی همچون نورسی و رشید رضا این ایده را دنبال میکردند.
, قرآن هم یافتههای علوم جدید را تأیید میکند!,
,
رشید رضا در تفسیر المنار علت تعارض علم و دین را جمود در فهم و تحریف دین میداند؛ بنابراین میان علم حقیقی و دین حقیقی تعارضی وجود ندارد. از منظر وی دین قبل از بسیاری از کشفها آنها را توضیح داده است. برای نمونه وی آیه (و ارسلنا الریاح لواقع) را دال بر بارش باران از طریق باردار بودن ابرها میگیرد که بعدها اندیشمندان آن را کشف کردند.
,
ب) برای پیشرفت باید دین را کنار گذاشت؟!
این دسته که مخاطبان زیادی در میان روشنفکران جهان اسلام داشت نه تنها میان علوم غربی و دین تعارض میدیدند بلکه در این تعارض جانب غرب را داشته و آن را دلیلی بر بطلان اسلام میدانستند.
,
,
آتاتورک در ترکیه؛ رضا شاه در ایران؛ تقی زاده و آخوندزاده را میتوان از جمله دنبالههای این تفکر دانست.
آتاتورک در این باره میگوید: «ما علم و معرفت را از هر جایی که شاید باشند، خواهیم گرفت و آنها را در ذهن عضوی از ملت قرار خواهیم داد. برای علم و برای معرفت، هیچ محدودیت و هیچ شرطی وجود ندارد. پیشرفت، برای ملتی که بر سر حفظ دستهای از سنن و باورهایی که هیچ بنیان منطقی ندارند، اصرار میورزد، بسیار مشکل و حتی شاید غیرممکن است»
,
,
دیدگاه معرفت شناختی، علمی مقولهای فرهنگی است
این دیدگاه که به نسبت نوع نگاه اول بسیار متاخرتر است اصولاً مرتبط با وضعیتِ معرفتی علوم فیزیکی مدرن، مدعیات آنها در باب حقیقت، روشهای کسب معرفت ژرف و کارکرد آنها برای جامعه در مقیاس بزرگ است. مکتب معرفتشناختی، با اتخاذ علم بهعنوان یک ساخت اجتماعی، تأکید خاصی بر تاریخ و جامعهشناسیِ علم دارد. این نوع نگاه که بیشتر تحت تاثیر مکاتب پست مدرن در غرب شکل گرفته بیشتر ادامه نگاه اشخاصی، چون لاکاتوش؛ فایرابند و کوهن در فلسفه علم است. به علت نگاههای نسبی گرایانه در این رویکرد مقوله علم دینی بعضا امر مقبولی است. برای مثال از جمله کسانی که با چنین نگاههایی به علم، قائل به علم دینی هستند؛ میتوانیم به دکتر سعید زیباکلام و دکتر خسرو باقری اشاره کنیم. نکته مهم در مورد این دسته و همچنین دسته بعد تسلط بیشتر بر اندیشههای غربی و نگاه جامعتر نسبت به آن؛ در مقایسه با دیدگاه قبلی است.
,
,
دیدگاه هستی شناختی، علم دینی در جهارچوب دینی
مهمترین ادعای این دیدگاه در پافشاری بر تحلیل بنیادهای هستیشناختی و متافیزیکی علوم مدرن است. در واقع مهمترین سخن این دسته در نقد علم غربی؛ اعتراض به مبانی باطل آن است. این دسته که بسیاری از مدعیان علم دینی را در دل خود جا میدهد؛ بر خلاف رویکرد اخلاقی؛ اعتقاد تام و تمام به علم غربی ندارد هرچند در برخی از مسائل آنرا سودمند میبیند و از طرف دیگر وجه تمایزش با رویکرد معرفت شناختی باور به واقع نمایی علم است. از منظر این رویکرد علم پدیدهای اجتماعی و ساخته اجتماع نیست؛ علم کشف میشود نه خلق. اشخاصی همچون دکتر گلشنی؛ استاد جوادی آملی؛ استاد مصباح یزدی؛ استاد خسروپناه و بسیاری دیگر از اندیشمندان را میتوان در این دسته جای داد.
, دیدگاه هستی شناختی، علم دینی در جهارچوب دینی,
,
]
ارسال دیدگاه