نگاهی به زمینههای عرفیشدگی دین و اخلاق در جامعه ایرانی در مصاحبه با مهراب صادقنیا
دین و اخلاقِ عرفی شده
در جامعه ایران، دینداری نمادین و کمی رو به رشد بوده، پس جامعه از این حیث دینیتر شده، اما این میزان از رشد در دینداری کیفی وجود ندارد؛ بهبیاندیگر معلوم نیست کیفیت دینداری بهاندازه کمیت آن رشد یافته باشد و به میزانی که زمان و مکان دینیتر شده؛ مردم راستگوتر، درستکارتر، خداترستر و آخرتاندیشتر شده باشند.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ مهراب صادق نیا؛ حجهالاسلام و استادیاری که در دانشگاه روزگار میگذراند. دانش آموخته رشته ادیان ابراهیمی و عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی در قم، نویسنده و تحلیلگر مطالعات دینی که دستی بر آتش جامعه شناسی دارد. در این گفتوگو، نگاهی به آخرین وضعیت دینداری و جایگاه رفتارهای دیندارانه در میان ایرانیان داشته ایم.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,
اگر موافق باشید صریح و پوست کنده سراغ بحثمان برویم! تحلیل شما از کیفیت دینداری در جامعهی ایران چیست؟ آیا وضعیت ما در سالیان اخیر، با توجه به روی کار آمدن یک جمهوری اسلامی و البته فراهم بودن بسترهای تبلیغ محتوای دینی و دیندارانه، اوضاع جامعه ایرانی رو به دینیتر شدن میرود؟
پاسخ به این سؤال پیچیده و دشوار است و به هیچ عنوان ساده نیست. در اینجا به دو دلیل این دشواری اشاره میکنم.
پاسخ به این سؤال پیچیده و دشوار است و به هیچ عنوان ساده نیست. در اینجا به دو دلیل این دشواری اشاره میکنم.
نخستین و بلکه، مهمترین دشواری ما در مقام پاسخگویی آن است که مفاهیمی، چون دین و عرفیشدگی چنان گسترده دامن هستند که توصیف یک جامعه به آنها را دشوار میکند. اگر بخواهیم بگوئیم جامعهی ایران در راه دینیتر شدن هست، به ما میگویند دین به چه معنا؟! یا اگر بگوئیم جامعهی ایرانی در حال عرفیتر شدن و اصطلاحاً سکولار شدگی است؛ از ما خواهند پرسید سکولار به چه معنا؟! میبینید که توافقی بر این واژهها نیست. مفاهیم چمدانی را هر کس میتواند بر اساس سلیقه و یا تفسیر خود از آن مفاهیم پر کند. برای یک نفر، یک رویّهی اجتماعی ممکن است نشانهی دیندار شدن باشد و همان رویّه برای دیگری نشانی از سکولار شدن. با این حال، و برای کمکردن این مشکل بهتر است به چند گونه از دینداری در اجتماعات انسانی اشاره کنم.
دینپژوهانی، چون نینیان اسنارت برای دینداری گونههای مختلفی را بر میشمرند. دینداری مناسکی و شعائری (تکلیفگرا)؛ دینداری عقلی و فلسفی (عقلگرا)؛ دینداری عرفانی (شهودگرا)؛ دینداری اخلاقی (اخلاق گرا)؛ دینداری ولایتی (عاطفهگرا). هر کدام از این گونههای دینداری خصلتهای ویژهی خود را دارند. برای مثال فرد در دینداری تکلیفگرا مشغول جمع آوری ثواب و گریز از عقاب اُخروی است و نیز بیشتر به صورت مادی و نمادین کنشهای دینی توجه دارد. آنچه مهم است خود کنش است و نتایج و پیآمدهای عمل در درجات بعدی است.
دینداری عقل گرا بیشتر بر ابعاد معرفتشناسانهی دین توجه دارد و در تلاش برای فهم گزارههای دینی است و تمایل زیادی به نظاممندسازی دین دارد.
شهودگرایان در تلاشاند تا از دینداری حقایقی را چشیده و بیشتر به نتایج دینداری در تجربهی شخصی خود تکیه میکنند. دینداران اخلاقگرا نیز به آئینهای دینی کم توجه هستند و بیشتر به نتایج اخلاقی دینداری تکیه میکنند و در نهایت، دینداری عاطفهگرا، بیشتر به عواطف حب و بغض معطوف است و در تلاش است از این طریق چسبندگی اجتماعی ایجاد کرده و گروه و هیئتهای انسانی را قویتر از پیش بسازد.
از منظری دیگر میتوان گفت که دینداری گاه به کمیتها اشاره دارد، برای مثال تعداد شرکتکنندگان در مساجد و اعتکاف، تعداد حاضرین در مراسمها و نمازهای برقرار شده در مساجد، یا تعداد عزاداران حاضر در هیئتهای عزاداری. این سبک دینداری نمادین هست. یعنی پررونقی نمادهای دینی در جامعه و تا اندازهی زیادی مناسک محور است. در مقابل این گونه از دینداری، ما میتوانیم از دین به مثابه کیفیت یاد کنیم. در دینداری کیفی، بیشتر التزام به احکام و نیز آگاهی از آموزهها مورد نظر است. در نتیجه جامعهی دیندار جامعهای است که توان بیشتری برای تبیین و نظاممند سازی دین دارد و کنشگرانش میتوانند دین را در قالب گزارههایی مشخص تبیین کنند.
در ادامه این تقسیم بندی باز هم میتوان دست به یک بخشبندی دیگر زد؛ بر این اساس میتوان گفت دینداری یا نمادی است و یا نهادی. یعنی میتوان تصور کرد که یک جامعه از نظر نمادی و کنشهای فردی دیندار باشد، اما نهاد دین در آن جامعه قدرتمند نباشد.
همینطور که میبینید پاسخ به سوال شما کار سادهای نیست. به سادگی نمیتوان در قالب یک گزارهی کلّی گفت که جامعهی ایران، دیندارتر شده است یا کمدینتر؛ چون با طیفی از انواع دینداری در جامعه ایران روبرو شدهایم.
دوم اینکه، پاسخ به این سؤال ممکن است اسباب رنجش برخی شود. انسانها معمولاً دوست دارند چیزی را بشنوند که مایلند و چیزی را ببینند که دوست دارند! به همین دلیل در پاسخ به این سؤال، دوست دارند چیزی را بشنوند که دوست دارند و نه واقعیت موجود را! به همین دلیل پاسخ به این سؤال نمیتواند همه را راضی کند. ما با واقعیت روبرو هستیم و باید آن را به صورت علمی مشاهده و تحلیل کرده و به جامعه عرضه کنیم.
به نظر میرسد در جامعهی ایران، دینداری نمادین و کمی رو به رشد بوده است. تقویم جامعهی ما دینیتر شده است. امروزه در تقویم روزهایی در پیوند با دین وجود دارد که پیش از این وجود نداشت. مثلا ده سال پیش کسی رحلت حضرت خدیجه و یا امالبنین را نمیدانست و یا تقویم ما از اشاره به ازدواج حضرت زهرا و امام علی علیهما السلام خالی بود و یا مردم "دحوالارض" را نمیدانستند. اما امروزه همهی اینها در تقویم آمده و تقویم ما تا اندازهی زیادی دینیتر شده است. از سوی دیگر، مکانهای ما هم دینیتر شدهاند. تعداد مساجد بیشتر شده، امامزادههای جدید مورد توجّه قرار گرفتهاند، امکنهی مقدس دیگری پدید آمده است. وقتی زمان و مکان دینیتر شده باشند، پس جامعهی ایران از این حیث دینیتر شده است.
اما این میزان از رشد در دینداری کیفی وجود ندارد. به بیان دیگر معلوم نیست که کیفیت دینداری به اندازهی کمیت آن رشد یافته باشد. معلوم نیست به میزانی که زمان و مکان دینیتر شده باشند؛ مردم راستگوتر، درستکارتر، خداترستر؛ و آخرتاندیشتر شده باشند. نشانههای نگرانکنندهای وجود دارد که نشانمیدهد کیفیت دینداری به میزان کمیت آن رشد نکرده و این برای جامعهای که داعیه دینداری داشته و دارد، چندان مطلوب نیست.
میتوانم نتیجه بگیرم که شما معتقدید دینداری ایرانیان مناسکیتر شده یا مناسک در دینداریشان پررنگتر از پیش شده است؟
بله! همینطور است. در سالهای اخیر دینداری قدری نمادگراتر شده؛ یعنی نمادهای دینی رونق بیشتری گرفتهاند. به این معنا که صورت مادّی اعمال و کنشهای دینی پر رونق شده است. هیئتهای عزاداری فراوانتر شدهاند، زیارتها و زیارتکنندگان اماکن مقدسه بیشتر و بازار پایبندی به مناسک دینی، خصوصا مناسک مناسبتی پررونقتر از پیش شده است.
حالا مناسکگرا شدن، خوب است یا بد؟!
نمادها برای انتقال مفاهیم و ارزشهای هر فرهنگی لازم هستند. هیچ فرهنگی نمیتواند بدون استفاده از نمادها اندیشهها، آرمانها، ارزشها، آداب و رسوم و هنجارهای خود را به نسلهای بعدی منتقل کند. نمادها در حقیقت زبان فرهنگ به شمار میآید. اما مشکل وقتی شروع میشود که این نمادها به قدری مهم میشوند که اصالت پیدا میکنند. جامعهشناسان (مرتون) به این وضعیت "منسکگرای" یا Ritualism میگوید. مناسکگرایی از نظر اینان شیوه انطباق فردی است که در آن افراد به خاطر مأیوس شدن از اهداف نهادی شده، آنها را فراموش کرده یا از آنها غفلت میورزند و بیشتر به صورت مادی و ابزاری و یا قاب آن ارزشها و غایات میپردازند. در نتیجه، از این نظر که ارزشها و معانی مکنون در کنشها و نمادها به فراموشی سپرده میشود، خوب نیست. هر چه نمادها برای انتقال ارزشهای دینی لازم هستند، نمادگرایی برای ارزشها و هنجارهای دینی مضر است.
رشد و توسعهی دینداری نمادین تا اندازهی زیادی فریبنده است. به این معنا که ممکن است دینداران را فریب بدهد و به آنان القاء کند که آنگونه هستند که دین میخواهد! فرض کنید، کلاس و نمره و درس، ابزارهایی برای انتقال مفاهیم و تعالیم هستند. حال اگر کسی نمرهی بیست بگیرد، ولی نتوانسته باشد از آن علم جرعهای بنوشد، آن نمره نه تنها مفید نیست، بلکه برای او زیانبار از نمره پایین است! دین در قالب نمادها و از طریق آنها ارزشهایی را منتقل و مطالبه میکند. برای مثال؛ وقتی دین به نماز تأکید دارد، بلافاصله وجه تأکید به آن را نیز بیان داشته است؛ "اقم الصلاة لذکری" یعنی نماز برای به یاد خدا بودن است. پس قرار است در قالب نماز، به عنوان یک نماد بدیل ناپذیر، یاد خدا در دل دینداران زنده شود.
به نظر شما چه دلیل و یا دلایلی برای رشد منسک گرایی وجود دارد؟
شاید مهمترین دلیل همانچیزی است که مرتون میگوید. او معتقد است مناسکگرایی به این دلیل پدید میآید که دینداران احساس میکنند توان دستیابی به ارزشها و نیز آرمانهای اخلاقی و دینی ارائه شده را ندارند. به همین دلیل مناسک را به عنوان اصل معتبر شمرده و مهم میدانند. هنگامی که اشاعه اخلاق، راستگویی، و اقامه قسط، امانتداری و طهارت درونی، و پرهیزگاری غیرممکن شود یا از برنامههای دارای اولویت خارج شود، بهترین راه برای جلب توجه مردم توسعه مناسک است؛ حتی اگر فاقد محتوای موردنظر باشند. یعنی به صورتهای مادی عمل دینی بسنده کردن برای آن که جامعه دیندار نشان داده شود.
البته گاهی این برنامهها و مناسک گرایی یک پروژهی سیاسی اجتماعی است. یعنی بهترین راه برای اعمال قدرت و نفوذ به شمار میآید. کشورهایی را در نظر بگیرید که تمام نمادهای اسلامی را دارند. مقدسترین اماکن مذهبی را در اختیار دارند، و خود را خادم آن مکانها میدانند. اما توان اقامهی کمترین ارزشهای دینی را ندارند. خود مرتکب بدترین نوع از بی اخلاقی هستند، رشوه و دروغ سراسر کشورشان را گرفته است، برای اینان منسک گرایی یک پروژه است. پروژهای که با برقرار صوری مناسک خود و حاکمیت خود را از تیغ اتهام بی دینی خارج کنند.
وجه دیگر شیوع مناسک سادهگی فهم آنهاست. برای مثال فهم عظمت و ماهیت پیام قیام امام حسین علیه السلام کار دشواری است و از عهدهی هر کسی بر نمیآید. تبیین آن نیز کار بسیار سختی است. ولی مناسک پیرامون آن را ساده میتوان فهمید و برگزار کرد. کودکان نیز میتوانند از مناسک عزا یا شادی که با برنامهی اجرایی و صورتهایی مادی از اعمال همراه هستند؛ درکی داشته باشند. ولی هر کودک خردسال و حتی انسان بزرگسالی نمیتواند از عدالت و راستی و پرهیزگار درک درستی داشته باشد. به همین دلیل سادهترین کار پرداختن به مناسک است. این که نقش روحانیون در این سالها کم شده؛ و یا حتی آنان نیز نقشهای مناسکی پذیرفتهاند، دقیقا به همین دلیل است که تبیین معانی و ارزشهای عمیق در عزاداری کاری سخت است و بهتر است به همان ابعاد مداحی و گریه بسنده شود. این وجه مهمی در منسکگرایی است که در مطالعات دینداری باید به آن توجه کرد.
از دیگر دلایل رواج مناسک گرایی"فستیوالیزه" شدن مناسک است. مناسک به ویژه در این سالها، فضاهایی را ایجاد کردهاند که معمولا در فستیوالها و کارنوالها میبینیم. گردهم آمدن، فرصتی برای نمایش، استفاده از مزایای این مناسک و... جذابیت عمومی دارند و همین باعث اقبال بخش زیادی از بدنه جامعه به این مراسمها میشود.
نقش حاکمیت و مشخصاً دستگاههای فرهنگی را در این زمینه چگونه ارزیابی میکنید؟
حاکمیت دینی خود را موظف میداند تا از ارزشهای دینی دفاع کرده و آنها را بسط و توسعه دهد. همچنین زمینه را برای زیست اخلاقی و دینی شهروندان فراهم کند. برای تحقق این مهم، برپایی مناسک یک ابزار کارآمد است. اما مشکل اینجاست که شهروندانی که در این مناسک شرکت میکنند، دقیقا برای دفاع از همان ارزشهای مورد حمایت حاکمیت آمده اند یا نه؟! چه میزان از این شهروندان برای بهرهمندی از مزایایی که حاکمیت برای مشارکتکنندگان در این آئینها در نظر میگیرد به میدان برگزاری و پاسداشت این مناسک میآیند؟ به بیان دیگر زمینه برای ریاکاری فراهم شده و معلوم نیست چه میزان از بدنه حضار در دام ریاکاری گرفتار شده اند! حضور در مناسک هست، ولی اعتقاد به ارزشهای موجود در آنها نیست!
از سوی دیگر، ارزشها و باورداشتها اموری درونی هستند، برای ارزیابی آنها راهی نیست جز توجه به ظواهر و صورت مادی اعمال؛ برای مثال عفاف یک ارزش دینی است، راه ارزیابی عفاف توجه به میزان حجاب است که صورت مادی و نمادین عفاف شمرده میشود؛ و یا شرکت در نماز جمعه و جماعت و حضور در مناسک به عنوان متغیرهایی برای سنجش دینداری در دست حاکمیت قرار دارد. همین امر ممکن است به صورت طبیعی به تقویت مناسک گرایی کمک کرده و دستگاههای فرهنگی را به سویی نه چندان واقعی ببرد.
مبتنی بر این زاویه نگاه و تحلیل شما، شاید بتوان گفت که مناسکگرایی نقش نهاد دین در دینداری عمومی را تنزل داده است؟!
بله! وقتی صورت مادی عمل مهم شد؛ و جای ارزشها و محتوای پیامها را گرفت، آنوقت است که لزوم دخالت نهادهای رسمی دین در این امور کم میشود. مردم خودشان تصمیم میگیرند که این مناسک را چگونه برگزار کنند. عزاداری، برای مثال، میشود همین آش نذری دادن، سفره خیرات گذاشتن، پیراهن مشکی پوشیدن و زنجیر زدن. قصد من این نیست که این امورات را کم ارزش کنم؛ هرگز. اما اگر آنچه دینداران با این ابزار باید منتقل کنند، به کناری نهاده شود روحانیت در این آئینها موضوعیت ندارد. مردم خودشان این آداب و رسوم را اجرا میکنند. همین چند سال پیش بود که دوگانهی "روحانی- مداح" خودنمایی کرد. یکی از مراجع بزرگ تقلید، از باب نهاد دین در بارهی سب و سیاق مناسک عزاداری و لزوم توجه به ارزشهای پنهان در این مناسک نکاتی را بیان داشتند؛ که در مقابل یکی از مداحان که او هم از نامداران بود، ایشان را از دخالت در مناسک عزاداری پرهیز داد!
کم رنگ شدن نهاد روحانیت در مناسک عزاداری، زمینه را برای خیابانیتر شدن این آئینها فراهم میکند. نه تنها درباره مناسک عزاداری که تمام مناسک دینی شامل این رویکرد میشوند. نتیجه اینکه میتوان تصور کرد در چند سال آینده مناسک عرفی و یا غیردینی در جامعه مشاهده شود.
جایگاه نهاد روحانیت در حوزه اخلاق دینی چگونه است؟! آیا همین فرمول تحلیل و تبیین درباره این نهاد مرجع نیز صادق است؟
در این زمینه نیز مطالعات نشان میدهد مرجعیتهای اخلاقی جامعهی ایران در سالیان اخیر به شدت دگرگون شده است. نقش و جایگاه روحانیون در این زمینه رو به کاهش نهاده و امروزه در رتبهی پنجم مراجعه مردمی هستند. به این معنا که مردم پیش از روحانیون از چهار گروه دیگر ارزشهای اخلاقی خود را میگیرند و اخلاق خود را با مقایسه با اخلاق آن چهارگروه ارزیابی میکنند. به بیان دیگر میتوان گفت که اخلاق عرفیتر شده و جایگاه نهادهای تاثیرگذار بر روند دینداری در این میان دستخوش فروکاست قرار گرفته است.
منبع: فرهنگ سدید
انتهای پیام/
اگر موافق باشید صریح و پوست کنده سراغ بحثمان برویم! تحلیل شما از کیفیت دینداری در جامعهی ایران چیست؟ آیا وضعیت ما در سالیان اخیر، با توجه به روی کار آمدن یک جمهوری اسلامی و البته فراهم بودن بسترهای تبلیغ محتوای دینی و دیندارانه، اوضاع جامعه ایرانی رو به دینیتر شدن میرود؟
پاسخ به این سؤال پیچیده و دشوار است و به هیچ عنوان ساده نیست. در اینجا به دو دلیل این دشواری اشاره میکنم.
, اگر موافق باشید صریح و پوست کنده سراغ بحثمان برویم! تحلیل شما از کیفیت دینداری در جامعهی ایران چیست؟ آیا وضعیت ما در سالیان اخیر، با توجه به روی کار آمدن یک جمهوری اسلامی و البته فراهم بودن بسترهای تبلیغ محتوای دینی و دیندارانه، اوضاع جامعه ایرانی رو به دینیتر شدن میرود؟, پاسخ به این سؤال پیچیده و دشوار است و به هیچ عنوان ساده نیست. در اینجا به دو دلیل این دشواری اشاره میکنم.
,
نخستین و بلکه، مهمترین دشواری ما در مقام پاسخگویی آن است که مفاهیمی، چون دین و عرفیشدگی چنان گسترده دامن هستند که توصیف یک جامعه به آنها را دشوار میکند. اگر بخواهیم بگوئیم جامعهی ایران در راه دینیتر شدن هست، به ما میگویند دین به چه معنا؟! یا اگر بگوئیم جامعهی ایرانی در حال عرفیتر شدن و اصطلاحاً سکولار شدگی است؛ از ما خواهند پرسید سکولار به چه معنا؟! میبینید که توافقی بر این واژهها نیست. مفاهیم چمدانی را هر کس میتواند بر اساس سلیقه و یا تفسیر خود از آن مفاهیم پر کند. برای یک نفر، یک رویّهی اجتماعی ممکن است نشانهی دیندار شدن باشد و همان رویّه برای دیگری نشانی از سکولار شدن. با این حال، و برای کمکردن این مشکل بهتر است به چند گونه از دینداری در اجتماعات انسانی اشاره کنم.
,
دینپژوهانی، چون نینیان اسنارت برای دینداری گونههای مختلفی را بر میشمرند. دینداری مناسکی و شعائری (تکلیفگرا)؛ دینداری عقلی و فلسفی (عقلگرا)؛ دینداری عرفانی (شهودگرا)؛ دینداری اخلاقی (اخلاق گرا)؛ دینداری ولایتی (عاطفهگرا). هر کدام از این گونههای دینداری خصلتهای ویژهی خود را دارند. برای مثال فرد در دینداری تکلیفگرا مشغول جمع آوری ثواب و گریز از عقاب اُخروی است و نیز بیشتر به صورت مادی و نمادین کنشهای دینی توجه دارد. آنچه مهم است خود کنش است و نتایج و پیآمدهای عمل در درجات بعدی است.
,
دینداری عقل گرا بیشتر بر ابعاد معرفتشناسانهی دین توجه دارد و در تلاش برای فهم گزارههای دینی است و تمایل زیادی به نظاممندسازی دین دارد.
,
شهودگرایان در تلاشاند تا از دینداری حقایقی را چشیده و بیشتر به نتایج دینداری در تجربهی شخصی خود تکیه میکنند. دینداران اخلاقگرا نیز به آئینهای دینی کم توجه هستند و بیشتر به نتایج اخلاقی دینداری تکیه میکنند و در نهایت، دینداری عاطفهگرا، بیشتر به عواطف حب و بغض معطوف است و در تلاش است از این طریق چسبندگی اجتماعی ایجاد کرده و گروه و هیئتهای انسانی را قویتر از پیش بسازد.
,
از منظری دیگر میتوان گفت که دینداری گاه به کمیتها اشاره دارد، برای مثال تعداد شرکتکنندگان در مساجد و اعتکاف، تعداد حاضرین در مراسمها و نمازهای برقرار شده در مساجد، یا تعداد عزاداران حاضر در هیئتهای عزاداری. این سبک دینداری نمادین هست. یعنی پررونقی نمادهای دینی در جامعه و تا اندازهی زیادی مناسک محور است. در مقابل این گونه از دینداری، ما میتوانیم از دین به مثابه کیفیت یاد کنیم. در دینداری کیفی، بیشتر التزام به احکام و نیز آگاهی از آموزهها مورد نظر است. در نتیجه جامعهی دیندار جامعهای است که توان بیشتری برای تبیین و نظاممند سازی دین دارد و کنشگرانش میتوانند دین را در قالب گزارههایی مشخص تبیین کنند.
,
در ادامه این تقسیم بندی باز هم میتوان دست به یک بخشبندی دیگر زد؛ بر این اساس میتوان گفت دینداری یا نمادی است و یا نهادی. یعنی میتوان تصور کرد که یک جامعه از نظر نمادی و کنشهای فردی دیندار باشد، اما نهاد دین در آن جامعه قدرتمند نباشد.
,
همینطور که میبینید پاسخ به سوال شما کار سادهای نیست. به سادگی نمیتوان در قالب یک گزارهی کلّی گفت که جامعهی ایران، دیندارتر شده است یا کمدینتر؛ چون با طیفی از انواع دینداری در جامعه ایران روبرو شدهایم.
,
دوم اینکه، پاسخ به این سؤال ممکن است اسباب رنجش برخی شود. انسانها معمولاً دوست دارند چیزی را بشنوند که مایلند و چیزی را ببینند که دوست دارند! به همین دلیل در پاسخ به این سؤال، دوست دارند چیزی را بشنوند که دوست دارند و نه واقعیت موجود را! به همین دلیل پاسخ به این سؤال نمیتواند همه را راضی کند. ما با واقعیت روبرو هستیم و باید آن را به صورت علمی مشاهده و تحلیل کرده و به جامعه عرضه کنیم.
,
به نظر میرسد در جامعهی ایران، دینداری نمادین و کمی رو به رشد بوده است. تقویم جامعهی ما دینیتر شده است. امروزه در تقویم روزهایی در پیوند با دین وجود دارد که پیش از این وجود نداشت. مثلا ده سال پیش کسی رحلت حضرت خدیجه و یا امالبنین را نمیدانست و یا تقویم ما از اشاره به ازدواج حضرت زهرا و امام علی علیهما السلام خالی بود و یا مردم "دحوالارض" را نمیدانستند. اما امروزه همهی اینها در تقویم آمده و تقویم ما تا اندازهی زیادی دینیتر شده است. از سوی دیگر، مکانهای ما هم دینیتر شدهاند. تعداد مساجد بیشتر شده، امامزادههای جدید مورد توجّه قرار گرفتهاند، امکنهی مقدس دیگری پدید آمده است. وقتی زمان و مکان دینیتر شده باشند، پس جامعهی ایران از این حیث دینیتر شده است.
,
اما این میزان از رشد در دینداری کیفی وجود ندارد. به بیان دیگر معلوم نیست که کیفیت دینداری به اندازهی کمیت آن رشد یافته باشد. معلوم نیست به میزانی که زمان و مکان دینیتر شده باشند؛ مردم راستگوتر، درستکارتر، خداترستر؛ و آخرتاندیشتر شده باشند. نشانههای نگرانکنندهای وجود دارد که نشانمیدهد کیفیت دینداری به میزان کمیت آن رشد نکرده و این برای جامعهای که داعیه دینداری داشته و دارد، چندان مطلوب نیست.
,
میتوانم نتیجه بگیرم که شما معتقدید دینداری ایرانیان مناسکیتر شده یا مناسک در دینداریشان پررنگتر از پیش شده است؟
بله! همینطور است. در سالهای اخیر دینداری قدری نمادگراتر شده؛ یعنی نمادهای دینی رونق بیشتری گرفتهاند. به این معنا که صورت مادّی اعمال و کنشهای دینی پر رونق شده است. هیئتهای عزاداری فراوانتر شدهاند، زیارتها و زیارتکنندگان اماکن مقدسه بیشتر و بازار پایبندی به مناسک دینی، خصوصا مناسک مناسبتی پررونقتر از پیش شده است.
, میتوانم نتیجه بگیرم که شما معتقدید دینداری ایرانیان مناسکیتر شده یا مناسک در دینداریشان پررنگتر از پیش شده است؟,
,
حالا مناسکگرا شدن، خوب است یا بد؟!
نمادها برای انتقال مفاهیم و ارزشهای هر فرهنگی لازم هستند. هیچ فرهنگی نمیتواند بدون استفاده از نمادها اندیشهها، آرمانها، ارزشها، آداب و رسوم و هنجارهای خود را به نسلهای بعدی منتقل کند. نمادها در حقیقت زبان فرهنگ به شمار میآید. اما مشکل وقتی شروع میشود که این نمادها به قدری مهم میشوند که اصالت پیدا میکنند. جامعهشناسان (مرتون) به این وضعیت "منسکگرای" یا Ritualism میگوید. مناسکگرایی از نظر اینان شیوه انطباق فردی است که در آن افراد به خاطر مأیوس شدن از اهداف نهادی شده، آنها را فراموش کرده یا از آنها غفلت میورزند و بیشتر به صورت مادی و ابزاری و یا قاب آن ارزشها و غایات میپردازند. در نتیجه، از این نظر که ارزشها و معانی مکنون در کنشها و نمادها به فراموشی سپرده میشود، خوب نیست. هر چه نمادها برای انتقال ارزشهای دینی لازم هستند، نمادگرایی برای ارزشها و هنجارهای دینی مضر است.
, حالا مناسکگرا شدن، خوب است یا بد؟!,
,
رشد و توسعهی دینداری نمادین تا اندازهی زیادی فریبنده است. به این معنا که ممکن است دینداران را فریب بدهد و به آنان القاء کند که آنگونه هستند که دین میخواهد! فرض کنید، کلاس و نمره و درس، ابزارهایی برای انتقال مفاهیم و تعالیم هستند. حال اگر کسی نمرهی بیست بگیرد، ولی نتوانسته باشد از آن علم جرعهای بنوشد، آن نمره نه تنها مفید نیست، بلکه برای او زیانبار از نمره پایین است! دین در قالب نمادها و از طریق آنها ارزشهایی را منتقل و مطالبه میکند. برای مثال؛ وقتی دین به نماز تأکید دارد، بلافاصله وجه تأکید به آن را نیز بیان داشته است؛ "اقم الصلاة لذکری" یعنی نماز برای به یاد خدا بودن است. پس قرار است در قالب نماز، به عنوان یک نماد بدیل ناپذیر، یاد خدا در دل دینداران زنده شود.
,
به نظر شما چه دلیل و یا دلایلی برای رشد منسک گرایی وجود دارد؟
شاید مهمترین دلیل همانچیزی است که مرتون میگوید. او معتقد است مناسکگرایی به این دلیل پدید میآید که دینداران احساس میکنند توان دستیابی به ارزشها و نیز آرمانهای اخلاقی و دینی ارائه شده را ندارند. به همین دلیل مناسک را به عنوان اصل معتبر شمرده و مهم میدانند. هنگامی که اشاعه اخلاق، راستگویی، و اقامه قسط، امانتداری و طهارت درونی، و پرهیزگاری غیرممکن شود یا از برنامههای دارای اولویت خارج شود، بهترین راه برای جلب توجه مردم توسعه مناسک است؛ حتی اگر فاقد محتوای موردنظر باشند. یعنی به صورتهای مادی عمل دینی بسنده کردن برای آن که جامعه دیندار نشان داده شود.
, به نظر شما چه دلیل و یا دلایلی برای رشد منسک گرایی وجود دارد؟,
,
البته گاهی این برنامهها و مناسک گرایی یک پروژهی سیاسی اجتماعی است. یعنی بهترین راه برای اعمال قدرت و نفوذ به شمار میآید. کشورهایی را در نظر بگیرید که تمام نمادهای اسلامی را دارند. مقدسترین اماکن مذهبی را در اختیار دارند، و خود را خادم آن مکانها میدانند. اما توان اقامهی کمترین ارزشهای دینی را ندارند. خود مرتکب بدترین نوع از بی اخلاقی هستند، رشوه و دروغ سراسر کشورشان را گرفته است، برای اینان منسک گرایی یک پروژه است. پروژهای که با برقرار صوری مناسک خود و حاکمیت خود را از تیغ اتهام بی دینی خارج کنند.
,
وجه دیگر شیوع مناسک سادهگی فهم آنهاست. برای مثال فهم عظمت و ماهیت پیام قیام امام حسین علیه السلام کار دشواری است و از عهدهی هر کسی بر نمیآید. تبیین آن نیز کار بسیار سختی است. ولی مناسک پیرامون آن را ساده میتوان فهمید و برگزار کرد. کودکان نیز میتوانند از مناسک عزا یا شادی که با برنامهی اجرایی و صورتهایی مادی از اعمال همراه هستند؛ درکی داشته باشند. ولی هر کودک خردسال و حتی انسان بزرگسالی نمیتواند از عدالت و راستی و پرهیزگار درک درستی داشته باشد. به همین دلیل سادهترین کار پرداختن به مناسک است. این که نقش روحانیون در این سالها کم شده؛ و یا حتی آنان نیز نقشهای مناسکی پذیرفتهاند، دقیقا به همین دلیل است که تبیین معانی و ارزشهای عمیق در عزاداری کاری سخت است و بهتر است به همان ابعاد مداحی و گریه بسنده شود. این وجه مهمی در منسکگرایی است که در مطالعات دینداری باید به آن توجه کرد.
,
از دیگر دلایل رواج مناسک گرایی"فستیوالیزه" شدن مناسک است. مناسک به ویژه در این سالها، فضاهایی را ایجاد کردهاند که معمولا در فستیوالها و کارنوالها میبینیم. گردهم آمدن، فرصتی برای نمایش، استفاده از مزایای این مناسک و... جذابیت عمومی دارند و همین باعث اقبال بخش زیادی از بدنه جامعه به این مراسمها میشود.
,
نقش حاکمیت و مشخصاً دستگاههای فرهنگی را در این زمینه چگونه ارزیابی میکنید؟
حاکمیت دینی خود را موظف میداند تا از ارزشهای دینی دفاع کرده و آنها را بسط و توسعه دهد. همچنین زمینه را برای زیست اخلاقی و دینی شهروندان فراهم کند. برای تحقق این مهم، برپایی مناسک یک ابزار کارآمد است. اما مشکل اینجاست که شهروندانی که در این مناسک شرکت میکنند، دقیقا برای دفاع از همان ارزشهای مورد حمایت حاکمیت آمده اند یا نه؟! چه میزان از این شهروندان برای بهرهمندی از مزایایی که حاکمیت برای مشارکتکنندگان در این آئینها در نظر میگیرد به میدان برگزاری و پاسداشت این مناسک میآیند؟ به بیان دیگر زمینه برای ریاکاری فراهم شده و معلوم نیست چه میزان از بدنه حضار در دام ریاکاری گرفتار شده اند! حضور در مناسک هست، ولی اعتقاد به ارزشهای موجود در آنها نیست!
, نقش حاکمیت و مشخصاً دستگاههای فرهنگی را در این زمینه چگونه ارزیابی میکنید؟,
,
از سوی دیگر، ارزشها و باورداشتها اموری درونی هستند، برای ارزیابی آنها راهی نیست جز توجه به ظواهر و صورت مادی اعمال؛ برای مثال عفاف یک ارزش دینی است، راه ارزیابی عفاف توجه به میزان حجاب است که صورت مادی و نمادین عفاف شمرده میشود؛ و یا شرکت در نماز جمعه و جماعت و حضور در مناسک به عنوان متغیرهایی برای سنجش دینداری در دست حاکمیت قرار دارد. همین امر ممکن است به صورت طبیعی به تقویت مناسک گرایی کمک کرده و دستگاههای فرهنگی را به سویی نه چندان واقعی ببرد.
,
مبتنی بر این زاویه نگاه و تحلیل شما، شاید بتوان گفت که مناسکگرایی نقش نهاد دین در دینداری عمومی را تنزل داده است؟!
بله! وقتی صورت مادی عمل مهم شد؛ و جای ارزشها و محتوای پیامها را گرفت، آنوقت است که لزوم دخالت نهادهای رسمی دین در این امور کم میشود. مردم خودشان تصمیم میگیرند که این مناسک را چگونه برگزار کنند. عزاداری، برای مثال، میشود همین آش نذری دادن، سفره خیرات گذاشتن، پیراهن مشکی پوشیدن و زنجیر زدن. قصد من این نیست که این امورات را کم ارزش کنم؛ هرگز. اما اگر آنچه دینداران با این ابزار باید منتقل کنند، به کناری نهاده شود روحانیت در این آئینها موضوعیت ندارد. مردم خودشان این آداب و رسوم را اجرا میکنند. همین چند سال پیش بود که دوگانهی "روحانی- مداح" خودنمایی کرد. یکی از مراجع بزرگ تقلید، از باب نهاد دین در بارهی سب و سیاق مناسک عزاداری و لزوم توجه به ارزشهای پنهان در این مناسک نکاتی را بیان داشتند؛ که در مقابل یکی از مداحان که او هم از نامداران بود، ایشان را از دخالت در مناسک عزاداری پرهیز داد!
کم رنگ شدن نهاد روحانیت در مناسک عزاداری، زمینه را برای خیابانیتر شدن این آئینها فراهم میکند. نه تنها درباره مناسک عزاداری که تمام مناسک دینی شامل این رویکرد میشوند. نتیجه اینکه میتوان تصور کرد در چند سال آینده مناسک عرفی و یا غیردینی در جامعه مشاهده شود.
, مبتنی بر این زاویه نگاه و تحلیل شما، شاید بتوان گفت که مناسکگرایی نقش نهاد دین در دینداری عمومی را تنزل داده است؟!,
,
,
جایگاه نهاد روحانیت در حوزه اخلاق دینی چگونه است؟! آیا همین فرمول تحلیل و تبیین درباره این نهاد مرجع نیز صادق است؟
در این زمینه نیز مطالعات نشان میدهد مرجعیتهای اخلاقی جامعهی ایران در سالیان اخیر به شدت دگرگون شده است. نقش و جایگاه روحانیون در این زمینه رو به کاهش نهاده و امروزه در رتبهی پنجم مراجعه مردمی هستند. به این معنا که مردم پیش از روحانیون از چهار گروه دیگر ارزشهای اخلاقی خود را میگیرند و اخلاق خود را با مقایسه با اخلاق آن چهارگروه ارزیابی میکنند. به بیان دیگر میتوان گفت که اخلاق عرفیتر شده و جایگاه نهادهای تاثیرگذار بر روند دینداری در این میان دستخوش فروکاست قرار گرفته است.
, جایگاه نهاد روحانیت در حوزه اخلاق دینی چگونه است؟! آیا همین فرمول تحلیل و تبیین درباره این نهاد مرجع نیز صادق است؟,
,
منبع: فرهنگ سدید
, فرهنگ سدید ,
انتهای پیام/
, ]
ارسال دیدگاه