پیکر مطهر شهید مدافع حرم تشییع شد
آیین تشییع پیکر شهید مدافع حرم «مهدی ذاکرحسینی» صبح امروز در مرکز آموزشهای هوایی شهید خضرایی نیروی هوایی ارتش برگزار شد.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ آیین وداع با پیکر شهید مدافع حرم «مهدی ذاکرحسینی» صبح امروز (یکشنبه، ۱۲ آذرماه) با حضور امیر خلبان مهدی هادیان جانشین فرمانده نیروی هوایی ارتش، امیر خلبان علیاکبر طالبزاده معاون هماهنگکننده نیروی هوایی ارتش و جمعی از فرماندهان نیروی هوایی ارتش در مرکز آموزشهای هوایی شهید خضرایی نیروی هوایی ارتش برگزار شد.
ذاکر حسینی یکی از شهدای مدافع حرم است که طی روزهای اخیر پیکر مطهرش به همراه پیکرهای هفت شهید مدافع حرم دیگر به ایران بازگشته بود.
شهید مهدی ذاکر حسینی فرزند امیرعلی ۲۷ شهریورماه سال ۱۳۶۳ در تهران متولد شد، وی از رزمندگان لشکر عملیاتی حضرت محمدرسول الله (ص) بود که ۲۶ خرداد ۱۳۹۵ در حومه شهر حلب سوریه بر اثر حملات موشکی دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد. وی از شهدای تازه تفحص شده است که طبق اطلاعیه اداره ایثارگران کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بعد از انجام آزمایشهای DNA شناسایی و به کشور بازگشت.
شهید ذاکر حسینی از تکاوران بسیار شجاع لشکر محمد رسول الله (ص) بود و هنگام شهادت ۳۱ سال سن داشت.
مراسم وداع خانواده شهید مدافع حرم مهدی ذاکر حسینی با پیکر مطهر آن شهید روز چهارشنبه (۸ آذر) در معراج شهدا برگزار شد.
شهید مهدی ذاکر حسینی از شهدای تازه تفحص شده است که به تازگی طبق اطلاعیه اداره ایثارگران کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بعد از انجام آزمایشهای DNA شناسایی و به کشور بازگشت.
مهدی با مدرک دیپلم به سپاه رفت و پس از استخدام توانست مدرکش را در مقطع کارشناسی در رشته حقوق اخذ کند او در سپاه کارهای مکانیک خودروها را انجام می داد اما این کار با علاقه مندی اش جور در نمی آمد. از همانجا آنقدر پیگیری کرد تا او را برای کارهای رزمی فرستادند. از طریق نیروی زمینی سپاه به بخش تکاوری رفت و دوره ها را با موفقیت گذراند و در این فاصله چندین و چند بار لوح و جایزه گرفت. دو بار در سطح لشکر محمدرسول الله (ص) به عنوان پاسدار نمونه انتخاب شد.
اولین بار سال ۱۳۹۳ بحث اعزام مهدی پیش آمد. قبلاً در دهه ۸۰ برای مبارزه با گروه پژاک اعزام شده بود. وقتی ظلم های داعشی ها را دید تنفرش از تروریست ها خیلی زیاد شد. نسبت به بقاع متبرکه اهل بیت (ع) به ویژه حضرت زینب (س) بسیار حساس بود و می گفت من سرباز و فدایی حضرت زینب (س) هستم، نباید اجازه دهیم تروریست ها به حرم بی بی زینب (س) بی حرمتی کنند. همچنین نسبت به ظلمی که به مظلومان شیعه در عراق و سوریه می شد بسیار ناراحت بود.
در رابطه با ازدواج می گفت تا زمانی که این داعشی ها و تکفیری ها از بین نروند من سعی می کنم ازدواج نکنم، چون احتمال شهادت هست. می گفت دوست ندارم در رختخواب بمیرم و می خواهم در راهی بروم که شهادت در آن هست و حداقل اثری از ما در جامعه بماند. اعتقاد داشت اگر ما نرویم تروریست ها وارد کشور می شوند و مملکت مان را نابود می کنند.
او نیت شهادت را در دل داشت در این رابطه تصمیم قطعی گرفت و راهش را انتخاب کرد، مهدی در رابطه با دشمنان سر نترسی داشت و مأموریت هایش را با موفقیت انجام می داد؛ داعشی ها کینه زیادی از مهدی بر دل داشتند با سلاح های سنگین ساختمان ها و محیط اطراف مهدی را پشت سر هم می زدند.
امیرعلی ذاکرحسینی پدر شهید بازنشسته و افسر ارشد نیروی هوایی ارتش است و سابقه سال ها رزمندگی و خدمت را دارد.
وی درباره اصالت خانوادگی خود و مهدی چنین نقل می کند: نام خانوادگی ما ذاکرحسینی است و از قدیم پدرمان در کار تعزیه و مداحی بود و در کنار شغل اصلی اش این کار ها را برای تبلیغ دین انجام می داد. از سال ۱۳۳۰ در مناسبت های مختلف در اطراف ساوه برنامه های خودشان را برپا می کرد. ما در این قضیه ساخته شده بودیم. من وقتی متوجه شدم فرزندم با عشق و علاقه خاصی راهش را انتخاب کرده است دیگر حق نداشتم جلویش را بگیرم. تحملش برای پدر خیلی سخت است.
پدران شهدا سختی های زیادی را تحمل می کنند. آقا مهدی چهار بار اعزام داشت و مادرش هر بار برایش گوسفند عقیقه می کرد تا سالم برگردد. سه بار این کار را کرد و بار چهارم مأموریت خیلی مهمی داشت. این اعزام ها برای مادرش سخت بود و می گفت حالا که برای چهارمین بار می خواهی بروی، چون عروسی برادرت در پیش است فعلاً صرف نظر کن ممکن است عروسی اش به عزا تبدیل شود.
آقا مهدی هم می گفت مادر، چون مأموریت خیلی مهمی است باید بروم و اگر نروم ممکن است خون شهدایمان هدر برود. می گفت برمی گردم و اگر برنگشتم بدان امام حسین (ع) ما را طلبیده است. حلالیت را از مادرش گرفت. به مادرش گفت هیچ بدهکاری به کسی ندارم و نگران من نباشید و برایم گریه و زاری نکنید. احتمال دارد در این مأموریت سنگین راه برگشتی نباشد و شما با صبر و قرائت قرآن مسائل را پشت سر بگذارید تا پیروزی برای جهانی شدن اسلام حاصل شود.
یکبار گردنش صدمه دیده و چند تا از دندان هایش به خاطر مبارزه با داعش شکسته بود. بار دیگر برای ضربه زدن به داعش جلو رفته بود و آن ها تعقیبش کردند و موتورش را با خمپاره زده بودند. آقا مهدی از موتور افتاده و دندانش شکسته بود ولی خودش را از دست آن ها نجات داده بود. همیشه این جراحت ها را داشت.
من این موضوع را از زبان فرمانده آقا مهدی، شهید حسین اسداللهی از فرماندهان مدافع حرم بیان می کنم. ایشان در مستندی اذعان می کند پسرم سر نترسی داشت و بین داوطلبان داوطلب بود و هر وقت از مهدی می خواستم کاری را انجام بدهد نه نمی آورد. در پرخطرترین مأموریت ها مهدی همیشه دستش بالا بود و بین نیروهایم خیلی خاص بود. در هیچ مأموریتی او ضعف نشان نداد. شهید اسداللهی از شهادت مهدی خیلی ناراحت بود و می گفت یکی از بهترین نیروهایم را از دست دادم.
مهدی روز ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ به عنوان فرمانده با ۳۰ نیرو عازم سوریه می شود. مأموریت مهمی در پیش داشتند. نیروهای تکفیری در حلب جمع شده بودند و می خواستند قسمت مهمی از این شهر را پس بگیرند. می خواستند از گذرگاهی عبور کنند و دوباره جاهایی که رزمندگان گرفته و شهدای زیادی داده بودند را بگیرند. مهدی شب تا صبح در ماه رمضان مقابل دشمن مقاومت می کند در آخر فرمانده میدان به مهدی بیسیم می زند و می گوید نیروهایت را به جای امن منتقل کن، چون از سه طرف محاصره شده بودند او با دستور فرمانده میدان نیروها را تک تک به جای امنی می فرستد.
دوستانش اصرار می کنند تو هم باید با ما بیایی که می گویدحاج حسین شما را از من می خواهد اول شما باید سالم بروید بعد من می آیم. ۲۷ نفر از نیروها را سالم برمی گرداند. چند نفر و خودش مجروح شده بودند. تروریست ها تمام توان شان را برای زدن او جمع کرده بودند. با تک تیرانداز نمی توانستند مهدی را بزنند، به همین دلیل با خمپاره و بمب کپسولی کل ساختمانی که پناه گرفته بود را زدند. بعد از یک انفجار شدید مهدی از نظر پنهان می شود. دوستانش می گویند هر چه او را صدا کردیم تا ببینیم کجاست پیدایش نکردیم.
یک هفته پس از این اتفاق سردار اسداللهی تعریف می کرد وقتی این خبر را شنیدیم گفتیم باز مطمئن شویم شاید مهدی جایی پرت یا اسیر شده باشد. بعد از یک هفته متوجه شدیم خبری نیست. آن ها وقتی اسیر می گرفتند سریع اطلاع می دادند. دیگر خبری نشد و همکارانش به منزل مان آمدند. آرام آرام ماجرا را گفتند و فهمیدیم مهدی شهید شده است. سردار اسداللهی تأکید داشت مهدی خودش را فدای دوستانش نیز کرد. زمان اعزام، سردار اسداللهی به مهدی گفته بود تو فرمانده هستی و مراقب نیروهایت باش و او هم جواب داده بود خیالتان راحت باشد، جان نیروهایم از جان خودم ارجح تر است. از هر بابت آدم فداکاری بود.
ارسال دیدگاه