برداشت خبرنگار آلمانی از نجف و سیستانی
شفقنا نوشت: نوید کرمانی روزنامهنگار ساکن آلمان، پس از سفر به عراق و دیدار با علما و مراجع نجف، مشاهدات خود را در مجله دیر اشپیگل آلمان منتشر کرد و پس از آن ترجمه فرانسویاش در نشریه کوریه انترناسیونال انتشار یافت. روزنامه لبنانی النهار نیز در روزهای 21 و 23 اکتبر سال جاری، متن گزارش وی را با ترجمه ناسرین ناضر به چاپ رسانده است.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا، به نقل از ایسنا، در ادامه این گزارش میخوانید: کرمانی در توصیف نجف اشرف از قبرستان وادیالسلام شروع میکند و با معکوس دانستن اصول شهرسازی در نجف میگوید: «در همه دنیا شهر در وسط واقع است و اموات در حومه آن به خاک سپرده میشوند، اما در این جا همه مسیرها به حرم امام علی(ع) و مدفن میلیونها انسانی ختم میشود که در گورستان پیرامون آن خفتهاند. او میگوید: شهر عریان و سوگوار است و گویا در برابر گنبد طلایی که اگر هوا خوب باشد، از فاصله 75 کیلومتری هم دیده میشود، هیچ درخشش زمینی جلوهگر نیست. او در توصیف حرم امام علی(ع) مینویسد: رواق داخلی با دیوارهای پوشیده از کاشیهای زرد و لاجوردی، به یکی از باغهای بهشتی میماند. پنکههای بزرگ نسیم ملایمی را همراه با رایحه گلاب در هوا میپراکنند و از گوشه گوشه حرم زمزمههای سوزناکی به گوش میرسد که به دل مینشیند.»
, شبکه اطلاع رسانی دانا,,
او با تشبیه آواز لاالهالاالله تشییعکنندگان جنازه شهیدان نبرد با داعش، به یک مارش هماهنگ نظامی، اظهار میدارد که تا نیمههای قرن بیستم، شیعه به عنوان آیینی درونگرا و انزواطلب شناخته میشد و دوازده پیشوای آنان که جانشینان مستقیم پیامبر بودند، همگی در برابر وحشیگری و خیانت و سرکوب گروهی از مردم که نه کافر، بلکه مسلمان بودند، به شهادت رسیدند؛ گروهی که حاکمیت آنان تا قرنها بر عراق استمرار داشت و در دوران صدام حسین دیکتاتور صدها هزار شیعه و از جمله نه هزار روحانی کشته شدند.
,,
او اظهارات یکی از خدمه حرم را بازتاب میدهد که گفته است: اکنون مردم احساس آزادی بیشتری میکنند، اما آمریکاییها هم این دخالت نظامی را برای خاطر ما انجام ندادهاند. او زمانی در نجف است که مساجد و راهها و هتلها و دفاتر خدمات مسافرتی، به دلیل ترس از حملات داعش خلوت شدهاند و ایران هم سفرهای زیارتی مسافران را متوقف کرده است.
,,
کرمانی در روبهرو شدن با گروههایی از طلاب حوزه علمیه، خود را در واتیکان شیعه احساس میکند و با توصیف پوشاک روحانیون و همانندی آن با لباس روحانیت در ایران، آنان را دارای اعتماد به نفس بیشتری معرفی میکند و میگوید که با کسبه مینشینند، مانع دستبوسی میشوند و بر سر کودکان دست نوازش میکشند.
,,
او از دیدار با شیخ نزیه محییالدین که به عنوان سخنگوی غیررسمی جلسه چهار مرجع نجف شناخته میشود، گزارش میدهد و یادآور میشود که وقتی به وی گفته است که اگر حمایت مردم محلی نبود، ده بیست هزار تروریست هرگز نمیتوانستند بر منطقهای به این وسعت چیره شوند، شیخ پاسخ داده است که «اگر داعش پشتیبانی نیروهایی در درون دولت و ارتش را به دست نیاورده بود، محال بود بتواند بر شهری مثل موصل مسلط شود و بدون آن که یک تیر شلیک کند موصل را به تصرف خود درآورد.»
,,
کرمانی معتقد است که روحانیون از دیرباز، با دغدغه حفظ موقعیت و جایگاه معنوی خود در میان مردم، راه آرامش را در پیش گرفته و با گریز ار قرار گرفتن در برابر انتقادهای رسانهای، ترجیح میدهند که موقعیت برجسته خود را تنها در شرایط اضطراری به کار گیرند.
,,
وی با توصیف گستردگی پدیده فقر در شهر نجف بر این باور است که حتی گرچه روحانیون به امور خیریه اقدام میکنند، اما باز هم آثار آن نمایان نخواهد شد و در کنار آن اشاره میکند که مجموعه بزرگ اطراف حرم امام علی(ع) هم هرگز نشانی از تواضع و فروتنی ندارد.
,,
او پس از اشاره به هشتاد هزار پناهنده در میان جمعیت ششصدهزار نفری نجف، به تلاش طلاب حوزه علمیه برای رساندن مواد غذایی و کمکهای نقدی به این پناهندگان میپردازد.
,,
کرمانی پس از ارائه تصویری از وضعیت خانه آیتالله بشیر نجفی وی را یک روحانی 72 ساله با اصالت هندی معرفی میکند و میگوید که در میان چهار مرجع برجسته نجف، وی اظهارات علنی بیشتری دارد. نویسنده در دیدار با آیتالله نجفی از وی در باره ولایت فقیه میپرسد و ایشان پس از یادآوری اختلاف دیدگاه فقها و دخیل دانستن شرایط مختلف در این نظریه، از کرمانی سؤال میکند که آیا پیغمبر(ص) دولت تأسیس کرد یا نه؟ کرمانی با تأکید بر بلاغی بودن این پرسش، از پاسخ طفره میرود و میگوید من به اینجا آمدهام که از شما چیز یاد بگیرم. نویسنده با توصیف حالتهای نگاه و حرکتهای دست آیتالله از تکرار سؤال سخن میگوید و سرانجام اظهار میدارد که پس از پاسخ مثبت من، آیتالله پیروزمندانه میگوید: دیدی! چطور ممکن است کاری که پیغمبر(ص) نمونه آن را انجام داده است، بد باشد؟
,,
کرمانی معتقد است که هر چند در اعتقادات تشیع، توجیهات بسیاری برای برپایی دولت اسلامی وجود دارد، اما بالا بردن صدا و تهدید با دست و بازگشت به تاریخ صدر اسلام، به معنای اعلام پایان گفتوگو است.
,,
نوید کرمانی در ادامه مقاله خود چنین مینویسد:
,,
«روز سوم، پیش از رفتن به بغداد، تلاش کردم تا با آیتالله العظمی سیستانی ملاقات کنم. وی با کسی مصاحبه نمیکند، ولی هر روز صبح جلسهای برای راهنمایی و ارشاد مؤمنان دارد... وی میافزاید:
,,
ساعت 5/8 صبح به خیابان واقع در شهر قدیم نجف رسیدم که خانه وی در آن بود. مردم در صف درازی در برابر پستهای بازرسی ایستاده بودند. فقط مردها حضور داشتند و معلوم بود که از اقشار فرودست هستند. با خود گفتم اگر در صف بایستم امکان ندارد که قبل از پایان وقت نوبت من برسد. یک نسخه از کتاب خودم در باره اسلام را برداشتم و در مقابل پست بازرسی ایستادم و پرسیدم: آیا امکان دارد یک نسخه از تلاش ناچیز خود را محترمانه به آقا اهدا کنم؟
,,
در طول دو ساعتی که آنجا بودم، با همه تیم بازرسی از پایین گرفته تا بالا و حتی با سیدمحمدرضا، یکی از فرزندان آقای سیستانی آشنا شدم. از پرسشهایی که طرح میکردند دانستم که مشغول جستوجوی نام من در گوگل هستند و میخواهند بدانند که چنین فردی در این ایام، در عراق به دنبال چیست؟ یک بار دیگر جواب دادم که برای زیارت حرم امام آمدهام. بدیهی بود که اگر خودم را روزنامهنگار معرفی کرده بودم، به من اجازه ورود نمیدادند، ولی این را هم فهمیدم که افراد تیم بازرسی آن قدر از اخلاق برخوردار هستند که مانع ورود مؤمنی نشوند که مسافت درازی را تا اینجا پیموده است.
,,
در آغاز کوچهای که به خانه آقای سیستانی میانجامد، از من خواستند تا کیف و اجناس قیمتی و برگهها و تلفن همراه و طبعاً دوربین خود را تحویل دهم. سالها است عکسی از آقای سیستانی به دست نرسیده است و عراقیها به این نتیجه رسیدهاند که آیتالله العظمای 84 ساله، واقعاً بیمار است و از پیری رنج میبرد و فرزندان و مشاوران او هستند که رشته کار را در دست دارند، اما یک ساعت بعد که در حال ترک خانه هستم، در وضعیت دشواری به سر میبرم؛ از یک طرف اگر آنچه را شنیده بودم بر زبان بیاورم، اعتمادی را که به من کردهاند، خدشهدار میکنم و از سوی دیگر این احساس در من جاری است که وظیفه دارم در باره مردی که برجستهترین شخصیت دینی جهان تشیع و شاید دارای بیشترین نقشآفرینی در عراق است، شهادت بدهم. پس بی آن که وارد جزئیات گفتوگویی بشوم که نخست با فرزند و پس از آن با پدر داشتم، دوست دارم برداشتهای کلی خود را این گونه بنویسم.
,,
به نظر میرسد که آقای سیستانی، به رغم سن بالا، در سلامت کامل به سر میبرد و بر همه کارهای خود مسلط است و خوب میداند که چه میکند. نگاههایش جدی و نافذ است اما هیچ دشمنی و عداوتی در آن دیده نمیشود، بلکه از توجه بالای وی حکایت دارد.
,,
شمرده، آرام و شفاف سخن میگوید و در حرفش هیچ پیرایهای نیست، خیلی ساده به نظر میرسد و مسئولیت خود را که وقت چندانی برای ایفای آن ندارد، خوب میشناسد. در باره ایران نه رؤیاپردازانه سخن میگوید و نه واقعیت را در زیر چهره زیبا میپوشاند. از من در این باره میپرسد که آلمان چگونه توانست از گذشته خود عبور کند، و از مناسبات شایسته میان دین و دولت در آن کشور جویا میشود. او حتی میداند که در دانشگاههای آلمان کرسیهای اسلامشناسی برپا شده است. به پیرمرد روحانی که کنارش نشسته است توضیح میدهد که آلمانها این کار را کردهاند تا جوانان مسلمان گرفتار تندروی نشوند، سیاست هوشمندانهای است! وقتی در برابر آگاهیهای گسترده وی از اوضاع آلمان اظهار شگفتی میکنم، آهسته به من میگوید که اگر فکر میکنی که چون از خانه بیرون نمیروم، چیزی نمیدانم، اشتباه کردهای. سید محمدرضا که با او هم گفتوگویی طولانی داشتم، صراحت بیان بیشتری دارد. همه کسانی که در این خانه هستند، اندیشههای روشنی در باره وضعیت بحرانزده جهان مسلمان و دین اسلام دارند. تحلیلهای سیاسی آنان دقیق و سنجیده و مستدل است. سید محمدرضا از من در باره مصاحبههای قبلیام جویا شد و به او یادآور شدم که همه کوشیدهاند تا بار گناه بدبختیهای خود را بر دوش دیگران و بهویژه غرب بیندازند. در پاسخ گفت که این بهانهای بیش نیست. دلیل واقعی را باید در حساسیت نداشتن به مصالح عمومی و فساد و هرج و مرج و عدم آزادی و اصرار بر خودکامگیای جستوجو کرد که بر اغلب کشورهای اسلامی حاکم است.
,,
در پاسخ این اظهارات من که چرا خانم جوانی مثل مریم میرزاخانی ریاضیدان که جایزه فیلدز را برده است، نتواند استعداد خود را در خدمت جامعه ایران قرار دهد، سیدمحمدرضا سیستانی جواب داد: زیرساختهای جامعه ما واقعاً از هم پاشیده است. او اتحادیه اروپا را که ملتهای دشمن را به دوست تبدیل کرده است، میستاید و میافزاید: اما در جهان اسلام، کشورهای کوچک خلیج فارس که زبان و فرهنگ و دین واحدی دارند، حتی از برپایی یک بازار مشترک هم ناتوانند؛ تازه، گویا این جداییها هم کافی نیست، و تلاش میشود تا کشورهای موجود هم بر اساس اقلیتهای قومی و مذهبی چندپاره شوند.
,,
از آیتالله العظمی در باره کوچ دادن مسیحیان عراق پرسیدم. ایشان جواب داد که این حادثه ابعاد تاریخی وسیعی دارد و اضافه کرد که از نظر آیینی، شیعه با مسیحیت نزدیک است. گویا اشاره ایشان به چهرهپردازیها و نوحهخوانیها و عبادت مریم و نماز شفاعت و آیین قربانی در کلیسای کاتولیک بود که اسلام شیعی هم با آنها آشنا است. به ایشان گفتم: مسیحیها احساس میکنند که اکثریت مسلمانان هم این وضعیت را قبول دارند و حتی فراتر از آن، از مهاجرت مسیحیان خرسند هستند. پاسخ داد: مرجعیت و من، پیوسته با نمایندگان کلیساهای مختلف در تماس هستیم. آنها غالباً به دیدار ما میآیند. کلیسا بهخوبی میداند که مرجعیت در عراق کنار آنها ایستاده است. گفتم: البته شاید نمایندگان کلیسا این را بدانند، اما این بدان معنا نیست که کلیت غرب هم با این موضوع آشنایی دارد. پرسید: پیشنهاد شما چیست؟ گفتم: چرا پیامی خطاب به مسیحیان جهان نمیدهید؟ آقای سیستانی چشمهایش را به یک جا دوخت و یکی دو ثانیه سکوت کرد و سپس گفت: به اظهارنظرهای کلی اعتقادی ندارم. هر روز یک نفر حرفی میزند؛ سازمان ملل، پاپ یا سازمان کنفرانس اسلامی؛ اما اینها فقط در حد حرف است. من کاملاً باور دارم که تنها رفتار ما ثمربخش خواهد بود. اگر کار درست باشد و مردم هم یاری کنند، این پیام گسترش خواهد یافت.
,امیدوارم که در انعکاس پیام آیتالله العظمی سیستانی درست عمل کرده باشم.»
,انتهای پیام/گ
]
ارسال دیدگاه