اخبار داغ

کارگروه اول از نخستین روز کنگره جهانی فارابی و فرهنگ و تمدن اسلامی

کارگروه اول از نخستین روز کنگره جهانی فارابی و فرهنگ و تمدن اسلامی
کارگروه اول از نخستین روز کنگره جهانی فارابی و فرهنگ و تمدن اسلامی در موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی چهارشنبه ۱۰ اسفندماه برگزار شد.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ ضیاء موحد، استاد بازنشسته گروه منطق مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران با موضوع «منطق در نظام فکری فارابی» به سخنرانی پرداخت.
او با بیان اینکه درباره تاریخ منطق دو روایت وجود دارد که یکی غربی و دیگری غربی ـ شرقی است افزود: در روایت غربی، منطق از ارسطو به عنوان مدون منطق آغاز شده و به همین دلیل هم او را به دلیل آثار منطقی که دارد معلم اول نامیده‌اند.  چون ارسطو در زمینه‌های مختلف کار کرده اما اهمیتش به دلیل منطق است. بعد از ارسطو، درباره کسی که در روایت غربی، اولین بار نظام موضوعی منطق را پایه‌گذاری می‌کند به فرگه می‌رسیم که در سال ۱۹۲۵ از دنیا رفت. او برای اولین بار، نظام منطقی را به شکل کامل و با انسجام تمام ارائه می‌کند چون نظام ارسطو کامل نبود اما وی آن را تکمیل کرد. کسی که بعد از فرگه، به اعتبار اهمیت در مرتبه بعد قرار دارد منطق‌دانی به نام کورت گودل است که در سال ۱۹۳۱ و ۱۹۳۲ دو مقاله عرضه می‌کند که باعث می‌شود کارهای فرگه را تکمیل ‌کند. در آن دو مقاله او به برخی از مسایل و ابهامات منطق می‌پردازد.


او ادامه داد: بعد از گودل، اگر بخواهیم بگوئیم کار چه کسی اهمیت دارد به آلفرد تارسکی می‌رسیم که بر منطق موجهات تأکید زیادی دارد. او سه سخنرانی مهم هم در این باره دارد .
به گفته موحد، اما در روایت غربی ـ شرقی که از علم منطق وجود دارد باز هم دو مرتبه، منطق از ارسطو شروع می‌‌شود اما در این دیدگاه، بعد از وی فارابی قرار دارد. به قول ابن خلدون، بزرگترین دانشمند بعد از ارسطو، فارابی است و درست به دلیل آثار منطقی که دارد معلم دوم نامیده شده است. من تحقیق مبسوطی درباره علت اینکه فارابی معلم دوم نامیده شده است انجام داده‌ام و نتیجه‌ای نگرفته‌ام که غربی‌ها به او این لقب را داده‌اند یا مسلمانان. اما در هر صورت این لقب معلم دوم در همه آثار درباره فارابی وجود دارد.
او با اشاره به مهمترین تاثیرات فارابی بیان کرد: آثار فارابی را محمدتقی دانش‌پژوه در سه جلد کتابی که راجع به آثار وی نوشته، منتشر کرده است. او در این کتاب‌ها به خوبی آثار منطقی وی را نیز مورد بررسی قرار داده و در جلد اول آن نوشته است که حدود ۴۸ اثر منطقی از فارابی احصا شده است اما خودش هجده اثر را در این مجلد اول آورده است؛ بنابراین فارابی بیشترین آثار را در منطق دارد و قبل از ابن سینا چنین کسی وجود ندارد به همین دلیل است که می‌گوید منطق، رئیس همه علوم است و به خاطر این سخن با ابن سینا اختلاف نظر پیدا می‌کند. اما دلیل او به دلیل فهمش عمیق فارابی از منطق است.
استاد بازنشسته گروه منطق مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران با بیان اینکه فارابی تأثیرات زیادی بر ابن سینا، ابن باجه، ابن رشد و ابن طفیل و سهروردی گذاشته است یادآور شد: کسانی‌که با منطق ارسطویی آشنایی دارند به خوبی می‌دانند که در این منطق، برای هر شکلی، شرایط انتاجی نقل می‌شود و یاد گرفتن این قواعد زحمات زیادی دارد اما سهروردی راهی پیشنهاد می‌کند که بدون گرفتار شدن در آنها همه اشکال را به شکل اول برگردانیم و منطق را یاد بگیریم. این قضیه از لحاظ صوری ایرادی ندارد اما به لحاظ فلسفهِ منطق، می‌توان نقدهایی را به آن وارد کرد. وی همه قضایای جزئی را تبدیل به کلی کرده و سپس وجه را به مقام محمول می‌برد و با این کار، قضایایی که به دست می‌آورد بدین شکل است که اگر چیزی ممکن باشد ضرورتا ممکن و اگر ممتنع باشد ضرورتا ممتنع و اگر ضروری باشد ضرورتاً ضروری است و بدین ترتیب نظام تازه‌ای را در عرصه منطق ایجاد می‌کند.
او بیان کرد: نکته دیگر این است که ابن سینا به عنوان وامدار فارابی، کارهای بسیار مهم در منطق موجهات انجام می‌دهد که بی‌نظیر هم هستند و هیچ سابقه‌ای در غرب ندارند. بنده وقتی منطق موجهات را تدریس کردم به این قضیه برخوردم و مقاله‌ای کلاسیک در این راستا نوشتم و گفتم که یکی از کارهای مهم ابن سینا در منطق موجهات، تمایز وجه صورت و وجه حمل است. اگر کارهای ابن سینا را از منطق موجهات بگیریم دیگر منطق موجهات چیزی برای گفتن ندارد. اقدامات وی در واقع تاریخ منطق را از یک خلاء نجات داد.
موحد با تاکید بر اینکه نباید از یک بصیرت مهم در اندیشه فارابی غافل شویم متذکر شد: لازم به اشاره است که در علم منطق، مقدمات شرطی وجود دارد که بحثی مفصل و نسبتاً دشوار است. ارسطو گفته است که صورت برهان‌هایی وجود دارند که نمی‌توان آنها را با قیاس‌های حملی، حل کرد اما خودش این کار را نکرده است ولی فارابی که به این مشکل برمی‌خورد می‌گوید برخی فکر می‌کنند که ارسطو چنین کاری انجام داده است ولی با شک به آن نگاه می‌کند در نتیجه خودش هم وارد قضیه نمی‌شود چون نسبت به حل قضیه تردیدهای جدی دارد ولی ابن سینا وارد قضیه شده و می‌‌خواهد این مسئله را به عنوان مهمترین ابتکار خود در منطق بعد از ارسطو پیش ببرد لذا نظریه‌ای را ارائه می‌دهد اما در نهایت نظریه وی در این عرصه، راه هم جایی نمی‌برد و این نشان می‌دهد که حق با فارابی بود که به این قضیه به دیده شک نگاه کرد.
استاد بازنشسته گروه منطق مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران  در ادامه درباره مسئله ارتباط منطق با واقعیت در اندیشه فارابی به نکاتی اشاره کرد و گفت: بحث‌های زیادی در این زمینه شده است، بنده هم در کتاب «درآمدی بر منطق جدید» به این موضوع پرداخته‌ام. مسئله‌ای که فارابی در منطق به آن اشاره دارد بحث استنتاج طبیعی طبیعی است که با کارکرد ذهن همخوانی دارد بنابراین چنین روشی که فارابی در پیش گرفته پای در واقعیت دارد و افراد در زندگی روزمره بدون اینکه متوجه شوند، از قوانین منطق پیروی می‌کنند. پوپر هم در کتاب «جست‌وجوی ناتمام» چنین استدلال کرده و متمسک به استقراء شده است با وجود اینکه قبلا اعتقادی به این مسئله نداشته است بنابراین منطق فارابی با واقعیت ارتباط و همخوانی دارد.
موحد همچنین به برخی اقدامات برای توسعه علم منطق در کشور اشاره کرد و افزود: انجمن منطق در ایران پایه‌گذاری شده است و همایش سالانه برگزار می‌کند و اعضای فراوانی هم دارد بنابراین اقداماتی زیبا و تازه در منطق انجام گرفته است. برخلاف برخی کسانی‌که در حوزه علمیه هستند و همچنان خیلی از آنها بر مواضع قدیم خود پا می‌‌فشارند و متصلب هستند اما دانشگاهیان ما متوجه اهمیت قضیه شده‌اند و در این زمینه کارهایی می‌کنند؛ بنابراین در این زمینه هم وامدار دانشگاهیان و دانشجویان هستیم.

فابین شانگ، از دانشگاه فدرال گویاس  برزیل، در بخش دیگری از این نشست طی سخنانی گفت: من خودم را یک منطق‌دان در حوزه فارابی نمی‌دانم به همین دلیل از نوشته‌ها و اندیشه‌های افرادی که در این حوزه مسلط بودند کمک گرفتم تا سخنان خود را بیان کنم.
او افزود: من درباره تاملاتی درباره منطف فارابی حرف می‌زنم و گونه‌های مختلفی برای مواجهه با منطق فارابی وجود دارد. عنوان کار من مهندسی مفهومی صوری است و از این حیث با برخی از نکات موجود در منطق فارابی مواجهه می‌شوم.
او با بیان اینکه فارابی شارحی از منطق ارسطو بود و با تاملاتی که درباره منطق او انجام داده به نتایج مبسوطی رسیده از جمله جملات شرطی، منطق‌های سازگار و قیاس‌های صوری افزود: دو سؤال اساسی درباره حضور فارابی در تاریخ منطق را می‌توان پرسید؛ نخست اینکه آیا فارابی را می‌توان به عنوان یک پیشرو در منطق معنایی دانست؟ سوال دیگر این است آیا آثار منطق فارابی می‌توانند با کمک لوازم مدرن فرمالیزه شوند یا خیر؟ من به هر دو سوال پاسخ مثبت می‌دهم و منطق فارابی را می‌توان در معناشناسی تابع‌های ارزشی قرار داد. 
او به عدم تعین در انکارهای مستقبل اشاره کرد و گفت: این بخش در تفاسیر منطق فارابی و ارسطواهمیت زیادی دارد. فارابی مشکلات عدم تعین را با بیان حالت‌های مختلف صدق حل می‌کند و به صورت ضروری بیان می‌کند که جمله ای می‌تواند به صورت صادق یا کاذب به گونه ای متعین یا نامتعین باشد و به گونه ای ضروری یا امکان مند صدق و کذبشان مشخص شود.
 به گفته شانگ، فارابی نامتعین بودگی را هم گونه ای از صدق می‌داند و فرض می‌کند که معنای تابع غیر ارزشی به گونه ای انفصالی هم بیان می‌شود. البته من درباره تابع ارزشی و غیر ارزشی می‌خواستم جزئیات دیگری هم بیان کنم که از آن عبور می‌کنم.
او درباره منطق‌های شرطی سخن گفت و افزود: بر طبق آنچه شاتی در ۲۰۱۷ بیان کرده فارابی سه منطق شرطی بر می‌شمرد؛ نخست شرطی‌های تصادفی و دیگری ضروری‌های به واسطه منظم بودگی. این سه شرطی را به صورت جداگانه بررسی کرده است. 
این فارابی پژوه بیان کرد: شرطی‌های فارابی بهتر می‌توانند با تابع ناقص چهار ارزشی مرتبط باشد و من در مقاله ای به صورت مبسوط در این باره حرف زدم اما باید بگویم منظور فارابی از شرطی‌ها همین چهار ارزشی‌هاست.
او درباره منطق موجهات هم سخن گفت که شامل منطق موجهات داخلی و خارجی است و بیان کرد: این مبین امکان مستقبل است و قیاس‌های صوری را هم در فارابی را می‌توان با استفاده از منطق موجهات شرح داد. فارابی می‌گوید هر قضیه ای به سه صورت صادق است و از طریق منطق این سه حالت صدق را شرح می‌دهد. با بررسی این سه حالت صدق به مقولات پیچیده تر مانند قضیه‌های حملی در قیاس‌های صوری می‌توان رسید. پس درباره قضیه‌های حملی می‌توانیم با عبارات کمیتی و وجهی برخورد کنیم. عبارات وجهی در دو حالت رخ می‌دهند؛ به صورت خارجی و داخلی در این شرایط می‌توانند رخ دهند.
او گفت: شرطی‌های ارزشی ممکن است از هم متفاوت باشند اما چون وقت کافی برای بیان این تفاوت‌ها ندارم، تلاش می‌کنم با ارائه مثال‌هایی وجوه متفاوتی از عبارات وجهی داخلی و خارجی را بیان کنم.
او در ادامه سخنانش در همین راستا به ذکر مثال‌های متعددی پرداخت و بیان کرد: فارابی منطق قرون وسطایی را به صورت مطق موجهات بیان می‌کند. نکته دیگر تفاوت فارابی و ابن سیناست. ضدیت‌هایی که توسط ابن سینا مطرح می‌شود دقیقا مشابه مسایلی است که در منطق موجهات داخلی عرضه می‌شود.  

شهیدی، از مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، دیگر سخنران این نشست بود که طی سخنانی گفت: ورود من به این بحث به دلیل تصحیحی است که با همکاری  دکتر یوسف ثانی درباره الحروف داریم و قرار است در سال آینده منتشر شود. 
او درباره تصحیح محسن المهدی درباره تصحیح الحروف بیان کرد: آرای شاذی از فارابی در این اثر آمده و بدون توجه به این آرا نمی‌توان تصحیح درستی از آن ارائه کرد. ما متن الحروف را با دقت نخواندیم و به همین دلیل نتوانستیم درک درستی از آن داشته باشیم.
او با بیان اینکه کتاب الحروف در سال ۱۹۶۷ برای اولین بار توسط یکی از پرکارترین شاگردان لئو اشتراوس (فیلسوف سیاسی معاصر و متأثر از فارابی) یعنی محسن مهدی تصحیح و منتشر شد و در اختیار پژوهشگران قرار گرفت یادآور شد: تا پیش از این تصحیح الحروف قرون متمادی مورد غفلت بوده است.  هرچند از میان تراجم و فهارس متقدم عالم اسلام تنها در عیون الأنباء فی طبقات الأطبّاء والحکما از ابن‌أبی‌أصیبعه (۶۶۸هـ) و إخبار العلماء بأخبار الحکماء از قفطی (۶۴۶هـ) ذیل آثار فارابی به اثری با نامی‌ مشابه الحروف اشاره شده ‌است، با‌اینحال برخی از اندیشمندان بزرگ قرون وسطای متأخر از جمله ابن‌باجه، ابن‌رشد و سیوطی از این اثر با نام فارابی یاد کرده‌اند و به مطالبی از آن ارجاع داده‌اند که با محتوای کتاب در دسترس ما مطابقت یا حداقل قرابت دارد.
او افزود: ابن ندیم (قرن ۴) در الفهرست، قاضی صاعد اندلسی (قرن۵) در طبقات الأمم و بیهقی (قرن۶) در تتمه صوان الحکمه و ابن خلّکان (قرن۷) در وفیات الأعیان نامی از کتاب الحروف ذیل آثار فارابی نیاورده‌اند.
به گفته شهیدی، مشهورترین تحلیل در مورد مطالب کتاب الحروف رأی مصحح این اثر یعنی محسن مهدی است که آن را در اصل شرح مابعدالطبیعۀ ارسطو بویژه کتاب دلتای آن می‌داند. این موضع مورد اقبال پژوهشگران زیاد دیگری قرار گرفته است. این در حالی است که علاوه بر اینکه هم‌پوشانی کاملی میان اصطلاحات فلسفی مورد بررسی در این دو اثر وجود ندارد _چنانکه بسیاری از اصطلاحات کتاب دلتا در الحروف مورد بحث قرار نگرفته‌اند و همینطور برعکس_، مطالبی که در باب مراحل پیدایش زبان و تکمیل آن در الحروف آمده، همچنین مطالبی که راجع به فلسفه و نسبت آن با دین و به‌تبع فقه و کلام آمده، یا بحث راجع به خواص و جمهور در جامعه نه تنها در مابعد الطبیعه بلکه در هیچیک از آثار ارسطو نظیر ندارد.
این مدرس فلسفه با بیان اینکه در تحلیل‌های مختلفی که راجع به مطالب کتاب الحروف شده اشکال مشترکی وجود دارد گفت: و آن اینکه جامع‌نگرانه و با در نظر گرفتن همۀ مطالب کتاب و ارتباط محتوایی آنها با هم نیستند و هرکدام به غرضی میانی مربوط به بخشی یا نهایتا بخش‌هایی از آن پرداخته‌اند و در‌این‌میان غرض نهایی و اعلای فارابی که جامع و مانع بودن مطالب کتاب را در راستای رسیدن به این غرض توضیح دهد مغفول مانده است.
او با بیان اینکه در یک نگاه کلی در میان مطالب مختلف کتاب الحروف، سه موضوع بیشترین حجم مطالب را به خود اختصاص داده است توضیح داد: یکی فلسفه و جایگاه آن در میان علوم و صنایع مختلف و پیدایش آن در میان مراحل مختلف پیدایش و تکمیل زبان، علوم و صنایع؛ دوم دو اصطلاح «موجود» و «وجود»؛ و سوم حرف سؤال «هل». به نظر می‌رسد با یک نگاه جامع به کل این اثر، می‌توان همین سه بحث را محور اصلی همۀ مطالب دانست به نحوی که در یک جمله میتوان گفت کتاب الحروف در صدد مشخص کردن جایگاه فلسفه است که برای این منظور علاوه بر شرح نحوۀ پدید آمدن فلسفه در جامعه و نسبت آن با دین، به تبیین مهمترین مفهوم در مبنایی ترین بخش فلسفه یعنی «موجود» در «مابعدالطبیعه» میپردازد. تمامی مطالب الحروف بسط همین مطالب است.
شهیدی در ادامه درباره تصحیح و ترجمه‌های فارسی کتاب الحروف عنوان کرد: مهدی در زمانی که تصمیم به تصحیح کتاب الحروف گرفت تنها توانسته بود به یک نسخه از این اثر (اهدایی مرحوم مشکاه به کتابخانه دانشگاه تهران) دست پیدا کند. نسخۀ در دست او با خطی ناخوش، بدون نقطه با اغلاط و افتادگی‌های فراوان و در مجموع بسیار بدخوان است و از همین رو باوجود آشنایی و انس مهدی با فکر، زبان و قلم فارابی اغلاط فراوانی به متن تصحیح شده وارد شده است که این اغلاط در کنار به کار بردن شیوه‌های نامأنوس در فنّ تصحیح، کم‌دقّتی در نشانه‌گذاری‌ها و پاراگراف‌بندی‌ها و نیز حذف و اضافه‌های گاه نادرست فهم مطالب کتاب را برای خوانندگان بسیار دشوار ساخته است. علاوه بر تصحیح محسن مهدی دو ترجمۀ فارسی نیز از این اثر وجود دارد که هرکدام اشکالات فنی و فلسفی مهمی دارد. اولی توسط طیبه سیفی و سمیه ماستری فراهانی دانش‌آموختگان رشته زبان و ادبیات عرب انجام گرفته که به‌دلیل نا‌آشنا بودن آنها با ادبیات و اصطلاحات فلسفی اشکالات و اغلاط فراوان دارد. دومی همراه شرح بسیار مفصلی بر هر یک از فصول این کتاب توسط دکتر قاسم پورحسن یکی از اساتید فلسفه انجام شده است که هرچند اشکال ترجمۀ اول را ندارد ولی به‌دلیل غفلت از اختلاف مبانی فلسفی فارابی با دیگر فیلسوفان اسلامی و به خصوص اختلاف معانی اصطلاحات فلسفی در مشرب‌های فلسفی مختلف دچار اشکالاتی از نوعی دیگر شده است. 
به گفته او، دو گونه اشکال در تصحیح مهدی وجود دارد که یکی مربوط به ساختار کتاب است و دوم مربوط به متن. اولین اقدام قابل‌انتقاد مهدی از سنخ اول تبویب کتاب به ابواب سه‌گانه آن است که از جانب اغلب مخاطبان بصورت یک امر مسلم و مطابق متن اولیۀ کتاب پذیرفته شده است، حال آنکه هیچ شاهد یا مؤیدی برای چنین تقسیم بندی ای از کتاب در نسخ موجود از آن مشاهده نمی‌شود. مهدی و برخی دیگر از پژوهشگران گمانه‌هایی در مورد ترتیب اولیه ابواب کتاب زده اند ولی کسی به این بحث نپرداخته است که شاید اساسا چنین تقسیم‌بندی‌ای برای کتاب لزومی نداشته باشد. تردید در لزوم این نحو تقسیم مطالب کتاب بویژه بعد از فصل بندی آن پیش می‌آید چراکه دست بردن بیش از این برای تفکیک مطالب کتاب قرائت ویژه مصحح از متن را به مخاطب تحمیل می‌کند. علاوه بر این هم مهدی و هم بسیاری از خوانندگان متن اذعان دارند که ترتیب فعلی مطالب کتاب اشکالات زیادی دارد و به نظر ما می‌رسد اینطور نیست که این اشکالات صرفا در محدودۀ ترتیب مطالب در هر یک از ابواب اتفاق افتاده باشد بلکه کاملا محتمل است برخی جابجایی‌ها نه‌تنها ترتیب فعلی مطالب بلکه حتی تفکیک فعلی ابواب را نیز نقض کند.
او افزود:گذشته از تبویب کتاب که اصل اقدام به آن مورد‌انتقاد است، نحوۀ فصل‌بندی کتاب نیز در برخی موارد اشکالات مهمی دارد که اغلب بدلیل استنباط خاصی است که مهدی از سیر مطالب کتاب دارد. برای نمونه در مباحث مربوط به حروف سؤال از جایی که بحث از حرف سؤال «هل» آغاز می‌شود تا پایان کتاب محور اصلی مطالب همین حرف سؤال «هل» است درحالیکه مهدی در فصل بندیهای خود در این قسمت هیچ توجهی به این موضوع ندارد. این نکته از این جهت اهمیت دارد که همان‌گونه که در مطالب ابتدایی کتاب اصطلاح «موجود» محور اصلی تمام مطالب است، در میان حروف سؤال هم بحث محوری بحث از حرف سؤال «هل» است که اتفاقا حرف اختصاصی برای سؤال از «وجود» است و تمامی حروف سؤال دیگر همه به نحوی برای تبیین این سؤل به‌کار آمده‌اند.
شهیدی بیان کرد: مشابه این نقد، به پاراگراف‌بندی‌های مهدی نیز وارد است. به‌نظر می‌رسد در بسیاری موارد استنباط مهدی از متن که باعث جدا کردن مطالب بصورت پاراگراف‌های نسبتا مستقل است قابل انتقادات جدی است. از این جزئی تر، علائم نگارشی که مهدی در متن به‌کار گرفته و نحوۀ جدا کردن جملات  و دیگر ساختار‌های داخل جمله که همه نشان از برداشت مهدی از متن و فهم او از ادبیات فارابی و جملات او دارند تجدید‌نظر جدی می‌طلبد و می‌تواند در برخی موارد متنی دیگرگونه را به‌دست دهد.  

چارلز ای. باترورث استاد دانشگاه مریلند در بخش دیگری از این نشست درباره درآمدی بر فلسفه در کتاب الحروف فارابی سخن گفت و افزود: فارابی درباره هدفش از نوشتن کتاب الحروف توضیحی نمی‌دهد. در انتها کامل برای ما مشخص نمی‌شود که در کجا اندیشه فارابی به پایان می‌رسد و در کجا ما توانایی نتیجه گیری کردن را داریم.
او ادامه داد: اگرچه کاملا بر ما واضح است که موضوع اصلی کار دقیقا موضوعی است که توسط ارسطو هم در کتاب مقولات و الهیات به کار رفته و نگاه فارابی به ویژه به این دو اثر بود و اینجا دقیقا جایی است که ما می‌توانیم مطالعه کتاب الحروف را آغاز کنیم.
او افزود: این کتاب در ۱۸ قسمت نوشته شده و در اولین قسمت ما در بخش یک مقدمه را داریم به اضافه یک بحث کلی درباره مقولات. در قسمت‌های بعدی که از بخش دو تا ۱۸ ادامه می‌یابد سازوکار اندیشه فارابی در مورد نکاتی که مطرح می‌کند را مشاهده می‌کنیم در ابتدا فارابی وجود را مخاطب خود قرار می‌دهد اما نه وجود به گونه ای بسط بلکه وجود تعالی یافته و حتی وجود متعالی. سپس این نکته را بیان می‌کند که انچه که در زبان‌های متفاوت در مورد وجود وحتی وجود متعالی بیان می‌شود درباره الفاظ، جزئیات و لغات چه چیزی را دلالت می‌کند و شامل چه جزئیاتی می‌شود. سپس فارابی به بررسی این که مقولات چگونه او را در رسیدن به هدفش کمک و یاری می‌رساند صحبت می‌کند. البته در جاهایی از کتاب و گاه و بیگاه از مشکلاتی و ضد و نقیض‌های که هدف اصلی ایشان را دربرگرفته اند و مانع از فهم معنای اصلی وجود می‌شود صحبت می‌کند. از آغاز فارابی ما را ملزم می‌کند که در نظر داشته باشیم که ما چگونه آگاه می‌شویم از آنچه که صحبت می‌کنیم درباره وجود اعیان در اطرافمان و ما را آگاه می‌کند که به این نکته توجه کنیم که اعیان در اطراف ما به چه صورتی وجود دارد. او تلاش می‌کند اصطلاح «حقیقتا» را در کنار دیگر الفاظ و جزئیات به کار رفته در یک جمله تصدیق کننده وجود اعیان است را در نظر بگیریم.
به گفته باترورث، واژه « این نه» یک لفظ قیدی تشدید کننده است که در زبان عربی، فارسی و یونانی برای صحه گذاشتن بر مفهوم وجود و وجود داشتن که کامل، متقن، دائمی و استوار است. این لفظ حتی می‌تواند برای تایید وجود چیزهایی که به نظر ما وجود دارند راسخا استفاده شود.سپس او صرفا متذکر می‌شود که قواعد دستور زبانی که الفاظ و کارکرد حقیقی این الفاظ هستند در جملات توضیحی محدود می‌کند و تلاش برای صحبت کردن درباره وجود را برای ما سخت و دشوار می‌کند.
این استاد دانشگاه گفت: بعد از استفاده کردن از واژه «این نه» به واژه «ان» می‌رسیم که در واقع فلاسفه از این واژه استفاده می‌کنند تا ابتدا از چه اعیان سخن به میان آورند به عبارت دیگر اصطلاح ان می‌تواند هم معنی برای اصطلاح ماهیه و یا ماهیت باشدپس آنچه در بالا می‌توانستیم از وجود یک چیز صحبت کنیم می‌توانیم تیجه بگیریم که همان واژه معنای چه بودن و ماهیت داشتن را نیز می‌تواند برساند. 
باترورث با بیان اینکه بحث درباره مقولات در ۶ قسمت تقسیم بندی می‌شود که توجه و تمرکز در همه آنها بر وجود است و وجود مقولاتی که خودشان دارای خصیصه‌هایی هستند که آنها را می‌توانیم برای الفاظ و جزئیات دیگر هم به کار بریم گفت: سپس فارابی از ده مقوله ارسطو در بخش‌های دو و سوم احصا شده استفاده می‌کند تا جنبه‌های مشخصی را در بخش‌های چهار تا ۷ در نظر بگیرد تا بتواند خصیصه اصلی ارتباط بین مقولات بررسی کند.
به گفته این فارابی پژوه، سپس او به بررسی عرض و چگونگی کارکرد آن در معنا یافتن مقولات صحبت می‌کند که در بخش دوازده اتفاق می‌افتد. به طور خلاصه در قسمت اول می‌توانم بیان کنم که فارابی یک شرح کلی را از ده خصیصه ای که باعث می‌شود ما به معنای وجود اعیان و اشیا و ماهیت آنها و اعراض آنها پی ببریم در اختیار ما قرار می‌دهد. اما ذکر این نکته خالی از لطف نیست که استفاده از شی آرامیده در خود و یا مشار الیه که اصطلاح مورد علاقه فارابی است به صورت‌های گوناگون می‌تواند زبان فلسفی را استفاده کند و برای مردم عرضه شود. به طور مثال این واژه المشار الیه در جایی می‌تواند معنای جوهر، ذات، موجود، شی و ... را بدهد. 
او ادامه داد: دلالت مندی تمام این معناها موضوع چهار بخشی است که این چهار بخش در واقع قریب به نصف قسمت‌های ۱۰۸ قسمتی کتاب یعنی از قسمت ۶۲ تا ۱۰۵  در نظر می‌گیرد.
باترورث با بیان اینکه کتاب الحروف پیش زمینه ای را برای ما فراهم می‌کند تا متوجه سماجت فارابی در سایر نوشته‌هایش به ویژه کتاب تحصیل السعاده درباره اهمیت اصول راهنمایی کننده و آموزشی و معنای هستی و معنای موجود و وجود شویم افزود: از سوی دیگر جزئیاتی را برای ما شرح می‌دهد تا رابطه میان دین و فلسفه را از زوایای مختلف متوجه شویم. در واقع نکته مرکزی که در قسمت دوم وجود دارد جایگاه گروه بندی‌های متفاوتی را برای ما روشن می‌کند تا متوجه این نکته بشویم که کشمکش‌های دائمی‌ که در میان انسان‌ها وجود دارد چگونه می‌تواند در بعد اجتماعی و سیاسی خود حل و فصل شود اما واقعا چگونه می‌تواند؟
او بیان کرد: فلسفه پیش از دین از نظر زمانی ارائه شده است مشابهتا این موضوع برای دیالکتیک و سفسطه و برای فلسفه فرضی و تخیلی درست است. می‌توانیم بیان کنیم که فلسفه فرضی و تخیلی جایگاهی پیش از فلسفه یقینی و برهانی دارد. دلیل اینکه فلسفه یقینی بعد از فلسفه‌های فرضی قرار می‌گیرد می‌تواند این باشد که فلسفه یقینی باید به وسیله استدلال‌های برهانی ایجاد شود. اما هر استدلال برهانی قطعا بعد از تخیل مندی و فرضیه سازی ایجاد می‌شود. در واقع خالی از لطف نیست که بیان کنم دین اقناع ابلاغی و اقناع بلاغی را به دست می‌گیرد و آن را در کنار تصاویر شاعرانه برای آموزش به مردم و توده‌ها استفاده می‌کند زمانی که دین از این ابزار بلاغی و شاعرانه استفاده می‌کند شاید زمانی است که ما به فلسفه یقینی رسیدیم البته وقتی این موضوع بیان می‌شود تنش‌های زیادی میان طرفداران دین در بر می‌گیرد. اما آنها از این موضوع آگاه نیستند و از ارتباط‌های زمانی ابزارها و هر آنچه که برای بیان این برهان و استدلال‌ها استفاده می‌شود و فقط تلاش می‌کند که بیان این را داشته باشد که جایگاه والایی برای دین وجود دارد اما فلسفه برهانی ابتدا باید تلاش خودش را برای آموزش مستقیم به جوامع و توده‌ها انجام دهد سپس دین با استفاده از ابزار بلاغی و شاعرانه خود پا به عرصه وجود دارد. 
او ادامه داد: فلسفه تبدیل به صناعتی می‌شود که هم یاد گرفته می‌شود و هم یاد داده می‌شود فارابی البته بر این نکته زیاد تاکید نمی‌کند اگر چه می‌توان نکات زیادی را درباره دلالت فلسفه در زمان اینکه تدریس و ابلاغ می‌شود در نظر گرفت. روش‌های برهانی به وسیله ابزارهای شاعرانه بلاغی و جدلی می‌توانددر موارد و افراد زیادی استفاده شود. 
به گفته استاد دانشگاه مریلند، فارابی در بخش دوم توضیح می‌دهد که چرا دین بعد از فلسفه ظهور می‌کند. با کمال فلسفه نظری و تئوریک به این فهم و نتیجه می‌رسیم که جهان و اجزای آن چگونه و چرا وجود دارند و به منصه ظهور می‌رسند. تکریم و غایت آنها و انتهای حضور آنهاست. این‌ها هستی‌هایی هستند که وجود آنها وابسته به کنش‌ها و تمایلات انسانی نیست و به وسیله کمال فلسفه کاربردی به این فهم می‌رسیم که چگونه اعیان خود را از طریق کنش‌های انسانی به منصه ظهور می‌رساند.
او عنوان کرد: زمانی که مشخص می‌شود سعادت انسانی چگونه تقویم می‌شود آنجا زمانی است که شاید بتوانیم درباره این مسایل به بررسی و جستجو بپردازیم. بررسی معنای همه آن چیزهایی که وجود برتر و یا حتی معنای موجود را برای ما روشن کرده و اتفاقا با تکیه بر کتاب تحصیل السعاده و تشویق و اقناعی که فارابی برای خوانندگانش ایجاد می‌کند تا به صناعت‌های دیالکتیک، بلاغی و شاعرانه توجه کند.
باترورث گفت: در بخش نخست تمرکز بر الفاظ و جزئیاتی بود که فهم مقولی از پدیده‌ها را برای انسان فراهم کرده و همچنین جستجو در میان اجزای تشکیل دهنده آنها را برای ما مهیا می‌کند. به قسمت آخر صحبت‌های خودم می‌رسم و دو سوال عمده!
او افزود: آن دو سوال این است که نخست علوم و هنرهای قیاسی آیا می‌توانند اکنون به کمک انسان بیایند تا فهم بهتر و بیشتری نسبت به معنای وجود و وجود برتر و موجود داشته باشند. این البته سوال فلسفی است که می‌تواند با واژه آیا و چطور و چگونه آغاز شود.
به گفته این استاد فلسفه، اکنون می‌توانیم به نکته اصلی که فارابی سعی در تحلیل آن علی الخصوص در این کتاب و کتاب‌های دیگر خود دارد برسیم و به آن اشاره ای داشته باشیم که چگونه می‌توان دانش را بدون در نظر گرفتن اعتقادات شخصی نسبت به معانی مختلف پدیده‌ها از طریق الفاظ و جزئیات کوچک و درشتی که در جملات ما به کار می‌رود تقویت کنیم.
او یادآور شد: برهان یقینی اینجا به کمک ما می‌آید تا تضمین کننده باشد که اولا آنچه که در بخش ۳۲ کتاب بیان شده است شاید هیچ نکته واضحی وجود نداشته باشد که بتوانیم آن را اثبات کنیم و از سوی دیگر مطالعه دقیق به ما نشان می‌دهد فارابی خود آنچه از براهین متفاوت به دست آورده به صورت متقنی گردآوری کرده  اما این گردآوری‌ها شاید بتواند ترتیب متفاوتی داشته باشد و ما باید نسبت به ترتیب‌های متفاوت آگاهی داشته باشیم.
باترورث در پایان گفت: جایگاه کتاب الحروف جایگاه والایی است که آن را برای داشتن جایگاه از این در زمینه تدریس چه در دانشگاه و محافل دیگر برای ما روشن می‌کند. 

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه