رژیم پهلوی چه بر سر نصفجهان آورد؟

تعداد شهدایی که توسط رژیم منحوس پهلوی در شهرهای مختلف استان اصفهان به شهادت رسیدند 210 نفر است که آمار ایشان به تفکیک شهرستان موجود است و نام بسیاری از آنها و حادثه منجر به شهادتشان در تاریخ اصفهان آمده است.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از پایگاه خبری تحلیلی «صاحب نیوز»؛ گلوله و توپ پاسخ محمدرضا پهلوی به مردمی بود که بر ایشان حکومت میکرد. وقتی صدای مردم از ظلم و جور پهلوی بلند شد، شاه دستور متوقف کردن مردم و خاموشکردن صدای اعتراضات را حتی به قیمت گلولهباران مردم صادر کرد که اصفهان نیز از این دستور مستثنی نبود. شاهدان عینی که این وقایع در مقابل چشمان ایشان رخ داده است، همچنان در قید حیات هستند.
در شامگاه روز ۱۹ مرداد به دستور فرمانداری نظامی استان اصفهان، گارد ضدشورش به محل تحصن مردم در خانه آیتالله خادمی حمله و شروع به برخورد با مخالفان متحصن کرد؛ بر اساس گفتهها در این واقعه دو نفر کشته شدند؛ پیچیدن خبر این اتفاق سبب پیچیدهتر شدن اوضاع شد روز ۲۰ مرداد؛ صبح روز ۵ رمضان، جمعیت متحصن خود تصمیم گرفت محل تحصن را ترک و در سطح شهر توزیع و از نقاط مختلف به رژیم پوسیده پهلوی ضربه بزند، مأمورین رژیم شاه به مردمی که از منزل آیتالله خادمی بیرون آمده بودند، حمله کردند و ستیز عظیمی راه انداختند (بنا به قولی) مجموعاً ۱۰ شهید و حدود ۱۰۰ مجروح تقدیم انقلاب کرد. (خبرگزاری فارس 10 اردیبهشت 1399)
حجتالاسلام دری نجفآبادی در کتاب خاطرات خود که توسط «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» منتشر شده است درباره قتلعام مردم نجفآباد و اصفهان توسط رژیم پهلوی در آذرماه 1357 میگوید: «عاملین حفظ رژیم که نتوانستند به راهپیمایی عظیم تهران که آنها را غافلگیر کرده بود، خللی وارد سازند، اعمال جنایتبار خود را در حمله وحشیانه خود به مردم بیدفاع اصفهان و نجفآباد که در راهپیمایی عاشورا شرکت کرده بودند پیاده کردند. در اصفهان از زمین و هوا بهوسیله هلیکوپتر، صدها نفر از مردم مسلمان را هدف رگبار مسلسل قرار دادند که در نتیجه عدهای از مردم را کشته و زخمی نمودند و عده زیادی نیز دستگیر شدند. در واقع، عمال ساواک هرکس را که در این روز مشاهده میکردند به گلوله میبستند و خانه و مغازههای مردم را تخریب و غارت کردند… البته این اعمال خشونتبار در چندین شهر دیگر در همان روز عاشورا به وقوع پیوست؛ ولی سهم نجفآباد و اصفهان بیشتر بود. یک هفته موج خشونت، وحشت، ترور، ارعاب، غارتگری، آتش زدن مغازهها، منازل و اموال مردم به طول انجامید و این جنایات که با عناوین شاهدوستی و توسط چماقداران و مأموران سفاک رژیم با حمایت تانک و مسلسل انجام شد، فضای دلخراش و ناامنی را برای مردم ایجاد کرد؛ به گونهای که به صغیر و کبیر و زن و مرد رحم نکردند.»
بر اساس گزارش مستندی که 15 تیر 1357 منتشر شد 11 نفر از زندانیان مذهبی که در حوادث اصفهان بازداشت شده بودند، در زندان با یک نقشه برنامهریزی شده توسط اوباش و با ضربههای چاقو مورد ضرب و جرح قرار گرفتند. مدیر زندان که نقش اصلی در این حادثه داشت، برای سرپوش نهادن بر حقیقت ماجرا اقدام به پروندهسازی علیه زندانیان و این جنایت را نتیجه «منازعه میان زندانیان» وانمود کرد. (احمد ساجدی – 15 تیر 1396 – مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری دفتر ادبیات انقلاب اسلامی)
تعداد شهدایی که توسط رژیم منحوس پهلوی در شهرهای مختلف استان اصفهان به شهادت رسیدند 210 نفر است که آمار ایشان به تفکیک شهرستان موجود است و نام بسیاری از آنها و حادثه منجر به شهادتشان در تاریخ اصفهان آمده است. شهدایی مانند شهید محمود ابطحی در تظاهرات 28 آبان 1357، شهید عبدالله طالب در محرم سال 1357 در اعتراضات نجفآباد. (جواد جلوانی – 7 مهر 1403 – اصفهان زیبا)
شکنجه مردم
شنیعترین و وحشتناکترین جنایات حکومت پهلوی توسط سازمان امنیت و اطلاعات کشور که ساواک نامیده میشد صورت میگرفت. با شکنجهگرهایی که گویی بویی از انسانیت نبرده و انواع و اقسام راههای زجر دادن و شکنجه دادن را بر روی بازداشتیهای خود پیاده میکردند که هزاران بازداشتی این سازمان، بعدها لب به سخن گشوده و جنایات ایشان را افشا کردند.
اکبر خلیلیان گورتانی از مبارزین اصفهانی قبل از انقلاب در این رابطه در گفتگو با ایرنا (20 بهمن 1401) در این باره اظهار کرده است: «من را به اتاق بازجویی بردند و پس از آن که نتوانستند از من اسامی دوستان و همرزمانم را بگیرند، من را به اتاق شکنجه در طبقه دوم آن ساختمان بردند و روی تخت شکنجه کمر و پاهای من را بستند. فردی آنجا بود که به او دکتر حسینی میگفتند و کار او شلاق زدن، ناخن کشیدن، سوزاندن و به دار آویختن بود، این شکنجهگر وقتی به اتاق آمد و پاهای من را دید گفت «عجب پای خوبی دارد» و شلاق زدن به کف پای من را شروع کرد، در ابتدای کار پیش خود گفتم که تعداد ضربههای شلاق را بشمارم اما بعد از اینکه چهار یا پنج ضربه خوردم مانند این بود که از کف پا تا سَرَم میسوخت، سعی کردم خودم را بیتفاوت نشان دهم؛ اما آنها دستبردار نبودند و من فقط فریاد میزدم.
هروقت دکتر حسینی از شلاق زدن خسته میشد شلاق را به بازجو میداد و او هم شلاق میزد، چنان شلاق میزدند که سر شلاق به پشت پاهایم نیز میخورد و همه پای من خونمردگی پیدا کرد، در این مرحله برای اینکه شلاق بیشتر به پایم بچسبد آب به کف پا میریختند و هر چند وقت یک بار سیلی به گوشم میزدند که بیهوش نشوم. بعد از مدتی من را مجبور کردند که با این پاهای زخمی، ۱۵ دور در حیاط آنجا بدوم و هر دور هم شلاق به پشت کمرم میزدند، بعد از این مرحله من را دوباره به روی تخت شکنجه بستند و شلاق زدن را ادامه دادند، پس از اینکه دیدند این کارها فایده ای ندارد در مرحله بعد من را از مچ دست در اتاق آویزان کردند و بازجو با شلاق به پشت پایم ضربه میزد، همچنین در عین حال با شمع یا وسیله دیگری شبیه آن بدنم را میسوزاندند، بازجو و شکنجه گرم به دلیل اینکه خسته شده بودند همانطور که من از مچ دست آویزان بودم برای استراحت به اتاق دیگری رفتند، به دلیل اینکه در این وضعیت قرار گرفته بودم به ریههایم فشار زیادی وارد میشدم به همین دلیل پیش خود گفتم که کاری کنم تا روی زمین کتک بخورم، بدین ترتیب به آنها گفتم که من را باز کنید تا کمی فکر کنم، آنها من را پایین آوردند اما سراغ مرحله بعدی شکنجه رفتند یعنی «آپولو» که در این مرحله دست و پای کن را در وسیله ای حلقوی شکل میبستند و برق ضعیف به من وصل میکردند تا اعصابم دچار مشکل شود، در عین حال شلاق به سرم میزدند و بعد هم کلاه آهنی بر روی سرم بستند تا هرچه فریاد میزدم صدا داخل گوش خودم بپیچد و بیشتر فشار وارد شود.»
سرکوب عشایر اصفهان توسط رژیم پهلوی
سرکوب عشایر در رأس همه برنامههای رضاخان قرار گرفـت. او خـود تاکیـد مـیکنـد: «تصمیم نهایی گرفته بودم که کاخ و بنیان ملوکالطوایفی را از بیخ براندازم و روسـای منـاطق عشایر را سرکوب کنم و برای همیشه سر جای خود بنشانم» (پژوهشنامه تاریخهای محلی، سال دوم، شماره سوم، زمستان ۱۳۹۳، بخشی از یک مقاله به قلم ثریا شهسواری، سعیدنجار)
استان اصفهان یکی از استانهای ییلاقی عشایر است که هر ساله در فصل بهار و تابستان میزبان صدها هزار نفر از عشایر بختیاری در فریدونشهر، بویین میاندشت و چادگان و عشایر قشقایی در سمیرم و شهرضا است؛ لذا این ایلات نیز از این الطاف ملوکانه رضا پالانی محروم نماندند!
یکی از سیاست این شاه بیکفایت پراکنده کردن ایلات عشایر و تبعید ایشان به شهرهای غیر از زادگاه خود بود. به همین منظور مثلاً سران ایل بختیاری و قشقایی را به تهران میفرستاد و ایل گلباغی را به اصفهان تبعید میکرد.
به عنوان مثال سیدمحمود سادات بیدگلی، استادیار پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی در مقاله «تحلیل تبعید ایلات و عشایر در دورۀ رضاشاه» در این رابطه مینویسد: «دولت تلاش کرد با یکجانشینکردن ایلات و عشایر زمینه را برای کنترلکردن آنها فراهم کند. تبعیدکردن و زندانیکردن بعضی از سران ایلات و همچنین تبعید بعضی از ایلات به استانهای دیگر (میر، 1377: 248 – 245) و گرفتن سلاحهای آنها در همین راستا صورت گرفت… در اصفهان، با سربارشدن گلباغیها در مزارع، عدهای از اهالی پیشنهاد کردند گلباغیها به مناطق خود بازگردند؛ اما کفیل لشگر اصفهان این پیشنهاد را رد کرد. (ساکما، 3662-291). در سال 1319ش/1940م، 87 خانوار از تبعیدیهای گلباغی از اصفهان و کاشان به سبزوار فرستاده شدند تا در کارخانههای آنجا کار کنند. فقط هزینۀ جابهجایی این افراد 20 هزار ریال شد (ساکما، 3662-291). این افراد نیز در آذر 1320ش/»
رضاشاه در ادامه جنایاتش نسبت به ایلات، ، تعداد زیادی از سران اینها را زندانی و اعدام کرد.
حضور اوباش به اسم مستشار در اصفهان
ایران قبل از انقلاب حکم گاو شیرده را برای آنگلوساکسونها داشت. مطالعه نشریات خود آمریکا نشان میدهد بسیاری از کسانی که آن زمان در ایران و در همین اصفهان بودند مستشار و متخصص نبودند بلکه کسانی بودند که به هر واسطهای به کشور ما آمده بودند تا از گاو شیردهی که پهلوی برای ایالات متحده ایجاد کرده بود، بدوشند.
روزنامه اینترنشنال هرالد تریبیون، چاپ نیویورک در تاریخ ۲۴ تیر ۱۳۵۷ در گزارشی مفصل، نوشت: «یکی از اعضای اداره کارگزینی شرکت بل کسانی را که شرکت وی به ایران آورد این چنین توصیف کرد: «اینهایی که شما در این جا میبینید، شاغلین سابق ارتش آمریکا هستندکه نمیدانند چگونه روزی خود را تأمین کنند اما از وقتی به این جا آمدهاند حقوقهای خوبی به آنان پرداخت میشود.
یکی از دوستان این فرد هم اضافه کرد: «من نمیدانم چرا ما اینقدر کارمندان خود را از زندانهای «تگزاس» و «تنسی» انتخاب و استخدام کردیم؟ اینها یک مشت آدم سنگدل و بیرحم هستند که از افراد دائمالخمر و ناراحت تشکیل شدهاند و اغلب سابقه بازداشت دارند زیرا زد و خورد و دعوا کردهاند و در ملأعام دزدی و شرارت میکنند.
یک مقام آمریکایی مستقر در ایران هم به خبرنگار هرالد تریبیون گفت: یکی از همین درجهداران، بدون توجه به اعتقادات مذهبی مردم ایران، با موتورسیکلت وارد یک مسجد قدیمی در اصفهان شد.
ارسال دیدگاه