اخبار داغ

شهید شاخص بسیج دانش‌آموزی در سال 96 را بیشتر بشناسید

شهید شاخص بسیج دانش‌آموزی در سال 96 را بیشتر بشناسید
سازمان بسیج مستضعین شهید دانش آموز زینب کمایی را به عنوان شهید شاخص سازمان بسیج دانش آموزی در سال 96 معرفی کرد.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از سایت زنان شهید، پس از انقلاب سال 57 و بعد از شکل گیری "جمهوری اسلامی ایران"، منافقین برای تضعیف این انقلاب نو پا دست به ترور شخصیت ها و نخبه ها  و مردم  کشور زدند، به طوری که نقطه اوج این ترورها سال های 60 و 61 بود که در مجموع 366 ترور اتفاق افتاد، بانوانی که برای حفظ انقلاب از جان خود مایع گذاشتند کم نبودند در این میان دختر نوجوان 16 ساله ای که مبارزات وسیع خود را علیه بدحجابی و ضد انقلاب آغاز کرد ومعتقد بود «با انجام کارهای فرهنگی و اخلاقی می توان فطرت خفته افراد را بیدار کرد.» سرانجام که توسط منافقین به شهادت رسید ، در راستای بزرگداشت مقام شامخ این شهید، سازمان بسیج مستضعفین شهید زینب کمایی را به عنوان شهید شاخص بسیج دانش آموزی سال 96 اعلام کرد، در ادامه به فعالیت ها و زندگی شهید اشاره می کنیم.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,

زینب (میترا) در هشتم خرداد ماه سال 1346 هنگام اذان مغرب در شهر آبادان به دنیا امد. زینب فرزند ششم و چهارمین دختر خانواده بود. پدرش به خاطر علاقه اش به نام های اصیل ایرانی نام بچه هایش را گذاشته بود؛ مهران، مهرداد، مهری، مینا، شهلا، میترا و شهرام.

,

قبل از انقلاب نه تنها نماز و روزه اش ترک نمی شد، بلکه در میان خانواده و دوستانش به رعایت حجاب مشهور بود.

,

همیشه از اینکه نامش میترا است رنج می برد و پدرش را به این خاطر ملامت می کرد. بعد از انقلاب با هم فکری برخی از دوستان هم عقیده اش نام زینب را انتخاب کرد. اگر کسی میترا صدایش می کرد،جواب نمی داد.

,

پس از پیروزی انقلاب،فعالیت های زینب به شکل مستمر آغاز شد. او علاوه بر شرکت در کلاس های مختلف عقیدتی،اخلاقی و دوره های نظام بسیج،در اکثر فعالیت های انجمن اسلامی مدرسه به طور فعال شرکت می کرد.

,

با شروع جنگ تحمیلی به اصرار خانواده مجبور به ترک آبادان شد.اما دو خواهر بزرگترش در بیمارستان شهر آبادان برای امداد گری ماندند.

,

زینب علاقه شدید به مادرش داشت و به خاطر او بود که حاضر به ترک آبادان شد. آن ها به اصفهان رفتند.

,

در اواخر اسفند سال 1359 برای ادامه تحصیل در پایه سوم راهنمایی در یکی از مدارس اصفهان ثبت نام کرد. با وجود اینکه سه ماه تا پایان سال تحصیلی مانده بود،با موفقیت آن دوره را به پایان رساند.

,

در تابستان سال 1360 پدرش در شاهین شهر اصفهان خانه ای خرید و خانواده را به آنجا برد. زینب با آنکه تازه به آن شهر رفته بودند، فعالیت های خودش را آغاز کرد.جو غالب مردم شاهین شهر غیر مذهبی بود. گروهک های ضد انقلاب، بالاخص منافقین، در آنجا بسیار فعالیت می کردند.

,

زینب مبارزات وسیع خود را علیه بدحجابی و ضد انقلاب آغاز کرد. سعی می کرد دوستان مدرسه ای خود را تا آنجا که می تواند ارشاد کند.اومعتقد بود انسان ها همه خوبند و این جامعه و محیط است که افراد را از فطرت خدایی­شان دور می کند.می گفت«با انجام کارهای فرهنگی و اخلاقی می توان فطرت خفته این گونه افراد را بیدار کرد.»

,

پول تو جیبی اش را جمع آوری می کرد و با خرید گل و کتاب به ملاقات مجروحان جنگ می رفت. در زمینه های مختلف به ویژه حجاب وحمایت از امام با آنها مصاحبه می کرد و در صبحگاه مدرسه یا در روزنامه دیواری مدرسه شان،سخنان مجروحان را برای دانش آموزان بازگو می کرد.

,

زینب علاوه بر فعالیت های متعدد فرهنگی،برنامه های خودسازی رانیز لحظه ای فراموش نمی کرد.کارهای خوبی را که انجام داده بود، در دفترش می نوشت و آخر هفته به خودش نمره می داد. بعد هم نمودار برنامه خودسازی یک هفته اش را ترسیم می کرد.

,

نماز شبش ترک نمی شد.در دل شب چارد سفیدش را به سر می انداخت و به پهنای صورت اشک میریخت و«العفو» می گفت. روزهای دوشنبه و پنجشنبه روزه می گرفت و افطار، نام و نمک می خورد. می گفت«می خواهم مثل اما علی افطار کنم.»

,

مادرش می گفت «بعضی وقت ها دوستانش را برای افطار دعوت می کرد. برایشان سر سفره، نان و نمک و پنیر می گذاشت. هر چه می‌گفتم برایشان غذا درست کرده ام، غذا را نمی برد.»

,

از تجملات زندگی دوری می کرد. خانه ساده و بی آلایش را دوست داشت. در اتاقی فرش شده با موکت می خوابید.

,

زینب عاشق خدا بود. این جمله ها بر سر برگ تمام دفترهایش دیده می شد«می خواهم لحظه ای فراموش نکنم که در محضر خداوند هستم و هیچ گاه گناه نکنم»

,

عاشق امام(ره) بود.«حتی در وصیت نامه اش همگان را به دعا برای سلامتی امام فرا می خواند و می گفت: باید بروم،باید بروم.»

,

گویی او می دانست که عمر کوتاهی خواهد داشت و خود را برای سفر آخرت مهیا رده بود. همیشه می گفت«شهادت فقط در جبهه های جنگ نیست،اگر انسان برای خدا کار کند و به یاد او باشد و بمیرد،شهید است.»

,

همیشه غسل شهادت می کرد. قبل از شهادتش نیز غسل شهادت کرده ود. در اسفند ماه سال 1360 در تمیز کردن خانه برای عید نوروز به مادرش کمک کرده بود و از او خواسته بود که بگذارد روز آخری سال برای خواندن نماز مغرب و عشاء به مسجد برود.

,

آن نماز،آخرین نماز زینب چهارده ساله بود.وقتی از مسجد بر می گشت منافقان او را با چادرش خفه کردند و به شهادت رساندند.

,

خانواده او بعد از دو روز جنازه اش را پیدا کردند.پزشک قانونی اعلام کرد بود که او به خاطر چثه ضعیفش با همان فشار اول به شهادت رسیده است.

,

پیکر او را با پیکر سیصد وشصت شهید عملیات فتح المبین در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپردند.

,

زینب در قسمتی از وصیت نامه­اش نوشته است«مادر جان تو که از بدو تولد همیشه پرستار و غم خوار من بودی، حالا که وصیت من را می خوانی خوشحال باش که از امتحان خدا سربلند بیرون آمدی. هرگز در نبود من ناراحت نشو زیرا که من در پیشگاه خدای خود روزی می خورم. چه چیزی از این بهتر که تشنه ای به آب رسد و عاشقی با معشوق.»

,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه