آنچه روایتهای خانم عبدالعلیزاده را شنیدنی میکرد، تاکید مکرر و البته غیر مستقیم ایشان مبنی بر حضور همه بعدی شهید تجلایی در زندگی ایشان و فرزندانشان بود که تفسیری هنرمندانه از «بل احیاء عند ربهم یرزقون» را به نمایش میگذاشت.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از آناج، مهدی نورمحمدزاده در یادداشتی نوشت: برای من و هم نسلان من که جنگ را ندیده بودیم، کتابهای خاطره و برنامههای تلویزیون آینهای بود برای تماشای شهدا و آرمانهایشان که سخت عاشقشان شده بودیم و بیتاب رسیدن به آنها.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, آناج,آنها که نوجوانی در دهه هفتاد را تجربه کردهاند خوب میدانند که برخلاف این روزها، تلویزیون ساعتهای طولانی از جنگ و شهدا روایتگری می کرد و چه بغضهای بسیار که در سینهها می شکست. راویان توانمند با چشمهایی گریان از سیره شهدا میگفتند و فضای آرمانی آدمهای دهه شصت را برای مخاطبان ترسیم می کردند. گویی بازار یوسف بود و هرکس به قدر همت خویش متاعی عرضه می کرد.
,آن روزها اگر تهرانی ها پز حاج همت و روایت سوزناک همسرش را در برنامه روایت فتح می دادند، ما تبریزی ها هم دلخوش بودیم که خاطرات عاشقانه همسر شهید تجلایی را بشنویم و در سایه روایت روان، کم لهجه و پراحساس ایشان به تماشای شخصیت علی آقا تجلایی بنشینیم!
,آنچه روایتهای خانم عبدالعلیزاده را شنیدنی میکرد، تاکید مکرر و البته غیر مستقیم ایشان مبنی بر حضور همه بعدی شهید تجلایی در زندگی ایشان و فرزندانشان بود که تفسیری هنرمندانه از «بل احیاء عند ربهم یرزقون» را به نمایش میگذاشت.
,تبلیغ این پیام قرآنی و لو با چاشنی عاطفه و اشک، غنیمت بزرگی بود آن هم در روزگاری که زمزمههای جنگ زدایی از در و دیوار شهر و ژستهای روشنفکرانه برای فراموشی شهدا و آرمانهایشان رونق گرفته بود. ایشان اگر چه مادری فداکار و دلسوز برای یادگاران شهید تجلایی بود، اما هنر بزرگش این بود که تا آخرین لحظه زندگیاش، راوی وفادار برای علی تجلایی و آرمانهایش باقی ماند.
,حتی اغراق نیست اگر بگویم خاطرات شیرین و جذاب ایشان و برخی دیگر از همسران سرداران شهید، در انگیزش درونی برخی نویسندگان دفاع مقدس و حتی شکل گیری و رونق ادبیات پایداری و چاپ و نشر کتابهای خاطرات شهدا و رزمندگان در سالهای بعد موثر بوده است و چه بسیار آثار هنری که تحت تاثیر کلام پرعاطفه و خاطرات آرمانی امثال ایشان خلق شده است.
,یقین دارم که خانواده شهید تجلایی هم مثل بسیاری دیگر از خانواده های شهدا، زندگی سختی داشتند. سخت به این معنا که دایما میان غیبت و حضور عزیزانشان هروله می کردند. هرچند خانوادههایی هم بودند که پس از شهادت عزیزانشان به زندگی عادی بازگشتند و شهدا را در قاب خاطرات شخصی و خانوادگی خود خلاصه کردند، اما برای همسر شهید تجلایی تا همین دیروز که دعوت حق را لبیک گفت، همه چیز نشانه حضور و غیبت علی تجلایی بود. گویی همه جا او را می دید و باز نمیدید.
,
این عشق آتشین و سرگشتگی مدام، قامت بغض را خم میکند و سوز روایت را فزون تر، گرمی روایتش از همین بود. اما به گواهی محرم و صفر، راوی ماندن سخت است! روحی بزرگ و چشمی پرآب می خواهد و البته قلبی که بلد باشد به عشق یار بتپد و به جمال یار بایستد!
روحش شاد و قرین تجلایی از جذبات حضرت حق!
انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه