اخبار داغ

شب اول قبر به روایت یک دختر

شب اول قبر به روایت یک دختر
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا، به نقل از افسران، علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل کردند که: استاد ما

, شبکه اطلاع رسانی دانا, علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل کردند که: استاد ما,

عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» می‏گفت:در نجف اشرف در نزدیکی منزل ما، مادر یکی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت کرد.

, عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» می‏گفت:, عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» می‏گفت:, در نجف اشرف در نزدیکی منزل ما، مادر یکی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت کرد., دختر,

این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه می‏کرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع کنندگان تا کنار قبر مادرآمد و آنقدر گریه و ناله کرد که همه حاضران به گریه افتادند.

, این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه می‏کرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع کنندگان تا کنار قبر مادر, این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه می‏کرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع کنندگان تا کنار قبر مادر, دختر, قبر, آمد و آنقدر گریه و ناله کرد که همه حاضران به گریه افتادند.,


افسران - شب اول قبر به روایت یک دختر(این داستان کوتاه و شگفت رو حتما بخونین)

,
, افسران - شب اول قبر به روایت یک دختر(این داستان کوتاه و شگفت رو حتما بخونین),

هنگامی که جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می‏زد: من از مادرم جدا نمی‏شوم هر چهخواستند او را آرام کنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند، ممکن است جانش به خطر بیفتد.

, هنگامی که جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می‏زد: من از مادرم جدا نمی‏شوم هر چه, هنگامی که جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می‏زد: من از مادرم جدا نمی‏شوم هر چه, قبر, دختر, خواستند او را آرام کنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند، ممکن ا, دختر, ست جانش به خطر بیفتد. ,

سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاک انباشته نکنند، و فقط روی قبر را با تخته‏ای بپوشانند و دریچه‏ای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید.

, سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن , دختر, قبر, دختر, مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاک انباشته نکنند، و فقط روی قبر را با تخته‏ای بپوشانند و , قبر, قبر, قبر, دریچه‏ای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید., دختر,

 

,

دختر در شب اول قبر، کنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است.

, دختر در شب اول قبر، کنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده , دختر در شب اول قبر، کنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده , دختر, شب اول قبر, دختر, است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است.,

پرسیدند چرا این طور شده‏ای؟

, پرسیدند چرا این طور شده‏ای؟, پرسیدند چرا این طور شده‏ای؟,

در پاسخ گفت: شب کنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرفایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم

, در پاسخ گفت: شب کنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف, در پاسخ گفت: شب کنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف, شب, قبر, ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم,

شدند و او جواب می‏داد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد،

, شدند و او جواب می‏داد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، , شدند و او جواب می‏داد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، ,

سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد که پیامبر من محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)است.

, سؤال از نبوت نمودند، جواب درست , سؤال از نبوت نمودند، جواب درست , داد که پیامبر من محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)است.,

تا این که پرسیدند: امام تو کیست؟

, تا این که پرسیدند: امام تو کیست؟, تا این که پرسیدند: امام تو کیست؟,

آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم»

, آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم», آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم»,

در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏کشید.

, در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏کشید., در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏کشید.,

من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع که می‏بینید که همه موهای سرم سفید شده در آمدم.

, من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع که می‏بینید که همه موهای سرم سفید شده در آمدم., من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع که می‏بینید که همه موهای سرم سفید شده در آمدم.,

مرحوم قاضی می‏فرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق می‏کرد و آن شخصی که همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی (علیه السلام) بوده‏ اند) و خود آن دختر،

, مرحوم قاضی می‏فرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه , مرحوم قاضی می‏فرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه , دختر, قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق می‏کرد و آن شخصی که همراه با , فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی (علیه السلام) بوده‏ اند) و خود آن دختر،, دختر,

جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا کرد.

, جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا کرد., جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا کرد.,

 

,

 

,
 
,

 

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه